eitaa logo
کانال اختصاصی قاسم کاکایی
677 دنبال‌کننده
318 عکس
81 ویدیو
15 فایل
🔺 کانال اختصاصی اطلاع رسانی برنامه‌ها و نشر آثار حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر قاسم کاکایی 🔺 کانال اطلاع رسانی دکتر قاسم کاکایی در تلگرام: https://t.me/ghkakaie ارتباط با مدیر کانال : @Admin_ghkakaie
مشاهده در ایتا
دانلود
💛جلوه خورشید💛 🖊 مصاحبه حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر قاسم کاکایی با خبرگزاری مهر بازنشر به مناسبت میلاد با سعادت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام. 🔗متن کامل مصاحبه@ghkakaie
🖋 سلام علیکم. با تبریک اعیاد شعبانیه خدمت همه ی سروران گرامی اعلام میشود این هفته جلسات درس‌گفتار های شرح مثنوی و طلب و اخلاق طلبگی در روزهای سه‌شنبه و پنجشنبه برگزار نمی گردد.@ghkakaie
💠 همزمان با اعیاد مبارکه شعبان و ایام الله دهه فجر، میزگردهای تخصصی بازخوانی اندیشه های حِکمی امام خمینی (ره) برگزار می گردد: 📚 نشست اول: دکتر محمدرضا ارشادی نیا تأثیر مبانی فلسفی در تفسیر متون دینی از منظر امام (ره) 📚 نشست دوم: حجت الاسلام سیداحمد غفاری نقش مبانی حِکمی و عرفانی امام (ره) بر مباحث اجتماعی 📚 نشست سوم: حجت الاسلام سیدعلی حسینی شریف ولایت از منظر روایات و عرفان با محوریت زیارت جامعه و مصباح الهدایه امام (ره) 📚 نشست چهارم: حجت الاسلام قاسم کاکایی مؤلفه های عرفان و سیاست در تفسیر سوره حمد امام (ره) ⏳زمان سخنرانی: پنجشنبه ۱۸بهمن ساعت ۱۴تا۱۷:۳۰ 🖥 لینک مجازی نشست: https://www.aparat.com/abasgholikhan_ir/live 🔗لینک کانال رسمی پژوهش👇 eitaa.com/joinchat/1846018082C067d491c5f 🆔@howzehpajohesh 🌐تارنمای پژوهش 👇 🌐http://pajuhesh.hozehkh.com@ghkakaie
شرح‌الاسماء_الحسنی_جلسه_۱۳۱_حجت‌الاسلام_والمسلمین_دکتر_کاکایی.mp3
31.17M
🎙️|فایل صوتی کامل | ▶️ جلسه : ۱۳۱ 🌍 محل تدریس : شیراز ، حوزه علمیه شهید محمد حسین نجابت ( ره ) 📅 تاریخ : ۲۲ خرداد ۱۳۹۲ 🕝مدت زمان صوت : ۳۲ دقیقه و ۲۸ثانیه ✅ @ghkakaie
کانال اختصاصی قاسم کاکایی
🎙️|فایل صوتی کامل | ▶️#درسگفتار_شرح_الاسماء_الحسنی جلسه : ۱۳۱ 🌍 محل تدریس : شیراز ، حوزه علمیه شه
درسگفتار شرح الاسماءالحسنی (شرح دعای جوشن کبیر)، جلسهٔ ۱۳۱: یا من هو قبل کل شیئ، یا من هو بعد کل شیئ يا من هو بعد كلشئ كما ان في الباديات وجودا مجردا عن كل التعينات وجميع المظاهر قبل كلشئ كذلك في العايدات هذا الوجود بعد كلشئ وكما ان في الاول وجوده منزه عن كل اسم وعين وفيضه مقدس عن كل نقص وشين كذلك في الاخر كل من على ارض المهية فان ويبقى وجه ربك ذى الجلال والاكرام الا إلى الله تصير الامور يا من هو فوق كلشيئ فوقية احاطية لانه القاهر فوق عباده يا من هو عالم بكلشئ كليات الاشياء وجزئياتها كما ان اصل مسألة العلم معركة للاراء كذلك مسألة علمه بالجزئيات الداثرة الزايلة من المشكلات فهو على غير اهله صعب عسير لكنه عند اهله سهل يسير فاعلم انه كما قال الحكماء جميع الارمنة والزمانيات بالنسبة إليه تعالى كالان كما ان جميع الامكنة والمكانيات بالنسبة إليه كالنقطة بل الامر هكذا بالنسبة إلى مقربي حضرته فضلا عن جنابه تعالى المحيط بكل شئ فلا ماضى عنده ولا حال ولا استقبال بل الكل مقهور تحت كبريائه ولا يخرج عن ملكه وسلطانه شيئ من الائه فكل في حده حاضر لديه ولا دثور ولا زوال بالقياس إليه ما عند كم ينفد وما عند الله باق لا ينقص من خزائنه ولا يزيد في ملكه شئ كيف ولو كانت الماضوية والمستقبلية مناط العدم لم يكن فرق ببديهة العقل بين ما كانت ماضويته مثلا بالاف سنين وبين ما كانت بدقيقة فلم يكن العالم موجودا اصلا إذ لا يقف القسمة عند حد وليس له وجود قار فالكل بالنسبة إليه تعالى ثابتات واجبات وان كانت في انفسها متغيرات ممكنات ✅ @ghkakaie
«بسم الله الرحمن الرحیم» 🗒 🖋فصل چهارم: سفرهای علمی خارج از کشور قسمت سیزدهم: انگلستان ۴ (پیاپی پنجاه و سوم) دانشگاه کمبریج: دانشکده مطالعات شرق شناسی انجمن دانشجویان شیعه دانشگاه کمبریج ۱- همان‌طور که قبلا اشاره شد، کمبریج شهر فرهنگی نسبتا کوچکی است که از قدیم الایام برای مقاصد آکادمیک بنا شده است. قدمت دانشگاه آن از هشتصدسال متجاوز است‌. مسئولان هرگز اجازه نداده‌اند که غیر از دانشگاه، دانشکده، کلیسا، و مراکز فرهنگی، چیز دیگری بر این شهر حاکم شود به نحوی‌که هیچ نوع کارخانه و یا کارگاه صنعتی در کمبریج دیده نمی‌شود ولی همه‌جا مملو است از مدارس علمیه، کالج‌ها و دانشکده‌ها. حتی سعی شده است که بافت قدیمی شهر حفظ شود و نمای بیرونی ساختمان‌ها در بافت قدیمی، یادآور همان کمبریج قدیم باشد، هرچند درون ساختمان‌ها مدرن شده باشد. اصولا کمبریج و آکسفورد، هر دو، مظهر دانش و دانشگاه و امور آکادمیک هستند. حال تصور کنید بنده با چهار عنوانِ «روحانیِ دانشگاهیِ شیعهٔ ایرانی» که به حق یا ناحق، به دوش می‌کشم، در چنین شهر کوچکیظاهر شوم؛ هر یک از این چهار عنوان، تا چه رسد به ترکیب آن‌ها، کافی بود تا حساسیت‌ها، کنجکاوی‌ها، سؤالات و میل به دانستن را در افرادی که با آن‌ها برخورد داشتم، برانگیزد. دفتر بنده در دانشکدهٔ الهیات، محل مراجعات بسیاری بود و بنده نمی‌توانستم در برابر آن مقاومت کنم. ولی دانشجویان مسلمان و شیعه را تشنه‌تر از همه یافتم. خداوند نیز لطف فرمود و توفیقاتی در زمینهٔ تبلیغ و کار فرهنگی برایم فراهم آورد. توفیقاتی که اگر در میان آن مردم زندگی نمی‌کردم و مثلا از لندن می‌آمدم و برمی‌گشتم، هرگز حاصل نمی‌شد. ۲- چگونگی تشکیل انجمن دانشجویان شیعهٔ دانشگاه کمبریج را قبلا توضیح دادم. ماجرا از همان اوائل ورود حقیر به کمبریج آغاز شد و از ماه مبارک رمضان، شب قدر و افطاری و سحریدر منزل بنده (در آن زمان و در آن فصل، شب‌ها کوتاه بود)؛ با حضور نوزده دانشجوی شیعه. دانشجویان دختر در آن جلسه حضور نداشتند. با هم‌فکری این ۱۹ نفر، هستهٔ اولیهٔ انجمن دانشجویان شیعهٔ دانشگاه کمبریج را تشکیل دادیم. در تاریخ این دانشگاه برای اولین بار بود که چنین انجمنی تشکیل می‌شد. بعدا تعداد آن‌ها بسیار بیشتر شد و دانشجویان شیعهٔ دختر هم به آن‌ها اضافه شدند. حدود ۱۰ ماه خدمتشان بودم و برنامه‌های متنوعی داشتیم. البته تا امروز هم با وجود آن‌که آن دانشجویان همه فارغ‌التحصیل شده‌اند، این انجمن به کار خود ادامه می‌دهد. همان‌طور که به آن‌ها توصیه کردم، وحدت خود را با دانشجویان اهل سنت حفظ کردند. از امکانات نمازخانهٔ بزرگ دانشگاه کمبریج نیز استفاده می‌کنند. نام انجمن را هم انجمن حامیان (محبان) اهل‌البیت علیهم‌السلام در کمبریج: Cambridge Ahlul-Bayt Supporter گذاشتند که مخفف آن، CABS می‌شود. این عنوان هم دانشجویان اهل سنت را بیش‌تر جلب می‌کند و کم‌تر برای آن‌ها حساسیت برانگیز است و هم شیعیان غیر دانشجو را نیز زیر پوشش قرار می‌دهد. چنان‌که خانم دکتر آنابل (زینب) کیلر مرحوم آقای حسن شایسته را به ما معرفی کرد که اتفاقا شیرازی بود. ایشان نیز به این انجمن پیوست. خانوادهٔ آقای جعفرمیرزای پاکستانی نیز که از شیعیانی بودند که حدود سی‌سال در کمبریج زیسته بودند نیز به این انجمن وصل شدند. خانوادهٔ معصوم‌زاده (والدین سجاد و جواد پیش‌گفته! نگویید این عنوان شبیه عنوان پدر پسر شجاع است!) نیز از دیگر پیوستگان به این انجمن بودند. هر هفته دعای کمیل و حتی دعای توسل در نمازخانهٔ دانشگاه برگزار می‌شد. دعای کمیل را معمولا دو دانشجوی بحرینی، رضا (الفردان) و احمد (الخواجه) تلاوت می‌کردند. این دو، همان دو نفری بودند که اول بار در نمازخانه دیده بودم و از آن‌ها خواسته بودم تا دانشجویان شیعه را شناسایی و جمع کنند. ترجمهٔ انگلیسی پروفسور چیتیک از دعای کمیل را نیز، شب‌های جمعه، در اختیار غیر عرب‌زبانان قرار می‌دادیم. شب‌های جمعهٔ بسیار پرمعنویتی داشتیم. برخی از بچه‌های اهل سنت نیز با ولع در مراسم دعای کمیل شرکت می‌کردند؛ آن‌چنان‌که گویا هرگز جلسات و مراسم دعا نداشته‌اند. بچه‌های شیعه جوگیر شده بودند و می‌خواستند مجلس زیارت عاشورا و دعای ندبه را هم در نمازخانه برگزار کنند که منعشان کردم! سخنرانی‌های بنده به انگلیسی در باب معنویت اسلامی Islamic Spirituality که آشنایی با عرفان اسلامی بود، دانشجویان شیعه و سنی، هر دو، را جذب می‌کرد. صفا و صمیمیت فراوانی بین دانشجویان شیعه و سنی برقرار شده بود. بسیاری از اعضای هیئت علمی دانشکدهٔ الهیات کمبریج و نیز دانشجویان مختلف، سایت دانشگاه شیراز را از روی اینترنت پیدا کرده و به آن‌جا سری زده بودند تا هم از کار حقیر سر دربیاورند و هم حال و هوای دانشگاه شیراز را بشناسند.
بچه‌های انجمن دانشجویان شیعه و نیز پیرمردهای انجمن، همه با صفا بودند ( پاکستانی، هندی، ایرانی، عراقی، نیجریه‌ای، بحرینی، انگلیسی و...). همهٔ نام‌ها یادم نمانده است. برخی از آن‌ها: رضا، احمد، ذی‌شأن، شهو، عایشه، لیلا، پروین و...ولی از میان آن‌ها دو تن بیش‌تر در ذهن و ضمیرم جای گرفته‌اند: شهو (ابوتراب) عبدالسلام و مرحوم آقای حسن شایسته. ۳- گفتم که هستهٔ اولیهٔ انجمن دانشجویان شیعهٔ دانشگاه کمبریج از یک شب قدر در منزل ما پی‌ریزی شد. آن شب، دانشجویان کتاب مفاتیح هم برای احیا آورده بودند. یک دانشجو از همه زیباتر و نورانی‌تر بود. مفاتیح خودش را هم جلد گرفته بود و عکس حضرت امام خمینی را روی آن نصب کرده بود: یک دانشجوی سیاه‌پوست اهل نیجریه! مشغول گذراندن دورهٔ دکترای فیزیک در آن دانشگاه بود. نامش «شهو» و فامیلش «عبدالسلام» بود. در آن جمع، وی بیش از همه مرا جذب کرد. متقابلا او هم رفاقت را با حقیر، به حد تام رساند. علاوه بر آن‌که در تمام جلسات شرکت می‌کرد، مرا وادار کرد که خصوصی هم به او درس بدهم. متن را هم خودش انتخاب کرد: کتاب اربعین حدیث حضرت امام! البته عربی هم خیلی خوب نمی‌دانست و فقط بر انگلیسی مسلط بود! به قدری خاکی و متواضع و اهل سجده‌های طولانی بود که او را ابوتراب نامیدیم! اهل خواب و مکاشفه بود! به جنبهٔ استکبار ستیزی امام خمینی خیلی علاقه‌مند بود. در خواب، امام خمینی را دیده بود و امام خمینی دست او را در دست امام حسین علیه‌السلام گذاشته بودند. حضرت سیدالشهدا نیز او را در بغل گرفته و دست نوازش بر سرش کشیده بودند. آن‌قدر توفیق داشت که روزی هفت جزء قرآن تلاوت می‌نمود. بیش‌تر شب‌ها را شب‌زنده‌داری می‌کرد و روزها را روزه می‌گرفت. آن‌قدر شیفتهٔ امام و ایران شده بود که سرسختانه می‌خواست درسش را رها کند و به ایران بیاید ولی مانعش شدم‌ و گفتم حتما درست را تمام کن و بعدا بیا! اما چون خیلی مشتاق بود، پس از بازگشت به ایران برای یک ماه برایش دعوت‌نامه فرستادم و کارش را جور کردم که به ایران بیاید و به زیارت امام رضا علیه‌السلام برود و علاوه بر شیراز سری هم به قم بزند. البته روش خودم در کمبریج را استصحاب کردم و دعوت ایشان و هزینه‌هایش، به عهدهٔ خود حقیربود! در شیراز چند روزی مهمان ما بود. با هم به حوزهٔ علمیهٔ شهید محمدحسین نجابت رفتیم. خدمت مرحوم آیت‌الله حاج شیخ محمدتقی نجابت رسیدیم. ایشان به نحو عجیبی تأکید داشتند که ابوتراب باید احسان به مادرش را که در نیجریه است در رأس اولویت‌هایش قرار دهد (پدرش از دنیا رفته بود). پس از بازگشت به کمبریج چندسال طول کشید تا دکترا گرفت و سرانجام به ایران امد. برایش دنبال همسر می‌گشتیم. برخی از دوستان، مریم خانم را معرفی کردند که فوق لیسانس حقوق می‌خواند و از خانواده‌ای بود تهرانی، اصیل، بسیار متدین و اهل معنا. پدرش مرد بسیار فرهنگی و محترمی است. خود مریم خانم بانوی بسیار مؤمن و با‌خدایی بود‌. غیر از خدا را طلب نمی‌کرد. اوصاف ابوتراب را که از زبان بنده شنید به ازدواج رضایت داد‌. با وساطت حقیر، ازدواج آن‌ها صورت گرفت. الآن پسر یازده‌ساله‌ای دارند به‌نام محمدحسین! کلاس پنجم است و در تهران درس می‌خواند! از تیزهوشان مدرسه است‌. با کمک دوست گرامی آقای دکتر نعمت‌الله ریاضی، استاد سابق دانشکاه شیرازکه به دانشگاه شهید بهشتی منتقل شده‌اند، دکتر شهو (ابوتراب) عبدالسلام در گروه فیزیک دانشگاه شهید بهشتی استخدام شده و جزو استادان موفق آن‌جاست. ایشان یکی از مبلغان جمهوری اسلامی در نیجریه و آفریقا نیز هستند. یکی از نعمت‌های خداوند به بنده در سفر مطالعاتی کمبریج آشنایی با این جوان خالص و عاشق امام خمینی و امام حسین بود. اخیرا، پس از سال‌ها مادرش را به ایران دعوت کرده بود‌، مادرش را زیارت نموده و در فرودگاه بر پای مادر افتاده و پای ایشان را بوسیده بود‌ یاد توصیهٔ مرحوم آیت‌الله حاج شیخ محمدتقی نجابت افتادم. بقیهٔ بچه‌های انجمن هم بعضا رفاقتشان را با بنده و یک‌دیگر ادامه دادند ولی ابوتراب چیز دیگری بود! یکی از دانشجویان دختر پاکستانی به نام روشن با دختر بنده دوست شده بود. وی حدود یک ماه سفری علمی و گردش‌گری به ایران داشت و در شیراز مهمان ما بود. آن‌قدر مهربان بود که مرحوم مادرم سخت شیفتهٔ او شده بود. به‌هرحال، این انجمنِ محبان اهل بیت علیهم‌السلام در کمبریج نیز بحمدالله مانند مرکز فرهنگی امام علی علیه‌السلام در شهر رالی آمریکا، تداوم خود را دارد و از درگاه خداوند می‌طلبم که آن را جزو باقیات صالحات حقیر قرار دهد.
۴-مرحوم آقای حسن شایسته پیرمردی بسیار نورانی و دوست‌داشتنی بود. از آن دست شیرازیان اصیلی که سعدی می‌ستایدشان و حافظ دوستشان دارد. مردی مخلص، بی‌ریا و خداترس بود. قریب چهل سال بود که مقیم انگلستان و کمبریج شده بود. سال‌ها بود که همسرش از دنیا رفته بود و فرزندانش در شهر دیگری زندگی می‌کردند. خودش هم‌چون درویش باباکوهی شیرازی تنها در یک خانه در حومهٔ کمبریج زندگی می‌کرد. خانه‌اش دو طبقه بود. یک طبقهٔ آن را اجاره داده بود. به علت تنهایی، آشپز بسیار ماهری شده بود. مخصوصا غذاهای شیرازی مثل کلم‌پلو و فسنجان را بسیار خوب می‌پخت. همسرم که آشپز بسیار خوبی است، می‌گفت که آقای شایسته یک کدبانوی تمام عیار است! خانه‌اش همیشه تمیز و نظیف بود. با آن‌که بیش از هشتاد سال سن داشت تمام آمد و رفتش با دوچرخه بود! همان‌طور که گفتم، خانم دکتر کیلر ایشان را به ما معرفی کرد. از آن پس ایشان یکی از ارکان اصلی انجمن ما شد. بچه‌ها ایشان را به عنوان پدربزرگ جمع پذیرفته بودند. در تمام مراسم انجمن شرکت می‌کرد. برخی از جلسات در منزل خود آن مرحوم برگزار می‌شد. برای کل جمعیت غذا می‌پخت در حالی‌که شادی و نور ایمان در وجناتش هویدا بود. او هم مثل بنده به ابوتراب علاقهٔ خاصی پیدا کرده بود. مدت اجارهٔ مستأجرش که تمام شد، طبقهٔ دوم خانه را در اختیار ابوتراب قرار داد، هرچند که نام آن را اجاره گذاشته بود! بدین‌ترتیب خانه‌اش نور علی نور شد! پس از بازگشت ما از کمبریج، مرحوم شایسته یک‌بار برای دیدن اقوامش به شیراز آمده بود. ضمن دعوت ایشان به منزلمان، دیدارمان هم تازه شد. واقعاً خودش هم احساس پدربزرگی نسبت به بچه‌های انجمن، از جمله فرزندان بنده داشت. در عین صحت و سلامت، سرانجام سن ایشان از نود گذشته بود که در کمبریج دار فانی را ‌وداع نمود و به لقاءالله پیوست. خدا او را با سیدالشهدا علیه‌السلام محشور نماید. ۵- گفتم که پنج‌سال در دههٔ محرم در حسینیهٔ مهد شهیدان شیراز منبر و روضه داشتم‌. این منبرها قاعدتا در آن سال، ۱۳۸۴، به واسطۀ سفر به انگلستان، تعطیل می‌شد. اما عنایت حضرت ابا‌عبدالله علیه‌السلام در کمبریج نیز شامل حالم شد. نزدیک محرم بود. آقای جعفر میرزا، شیعهٔ مخلص پاکستانی می‌گفت: « من بیش از سی سال است که در کمبریج سکونت دارم، در این سی‌سال، در ایام محرم حتی یک روحانی هم برای تبلیغ و عزاداری به کمبریج نیامده است تا چه رسد به دانشگاه کمبریج؛ با آن که کمبریج به لندن خیلی نزدیک است و روحانیون زیادی در لندن حضور دارند. ما هر سال ناچار می‌شویم برای مراسم محرم، به‌خصوص تاسوعا و عاشورا به لندن برویم». مرحوم آقای شایسته نیز همین امر را تأیید می‌کرد. این‌جا ابوتراب که عاشق شیفتهٔ حضرت اباعبدالله علیه‌السلام بود به میدان آمد و با تصمیمی جدی و سخنی قاطع از بنده خواست که مراسم دههٔ محرم را امسال در کمبریج راه‌اندازی کنیم و بنده منبر بروم و روضه بخوانم، آن هم به انگلیسی! گفتم:« ای بابا! بنده به فارسی هم نمی‌توانم درست روضه بخوانم تا چه رسد به انگلیسی!». اما ابوتراب از عشق سخن می‌گفت که: بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد دیگران هم روی زور ابوتراب آمدند و بنده را تسلیم کردند! این امر با استقبال خانواده‌ها نیز روبرو شد. برخی از جلسات در نمازخانهٔ دانشگاه و بقیه در منازل برگزار شد. طبق سنت روضه‌خوانی در ایران، روضهٔ هر شب، به یکی از اصحاب حضرت اباعبدالله علیه‌السلام اختصاص داشت‌؛ شب هشتم به حضرت علی اکبر، شب تاسوعا به حضرت اباالفضل و شب عاشورا به امام حسین علیه‌السلام اختصاص داشت. دادن شام هم پس از عزاداری جزو برنامه بود. سال‌ها بود که همسرم نیت داشت که شب هشتم محرم در شیراز برای حضرت علی‌اکبر در منزلمان مجلس عزاداری و شام برگزار کند. آن سال نیت ایشان در منزلمان در کمبریج محقق شد! به هرحال، آن سال هم، حضرت اباعبدالله علیه‌السلام توفیق عزاداری و روضه‌خوانی را از حقیر سلب نکرد. انصافا همهٔ اعضای انجمن در این دهه سنگ تمام گذاشتند. حتی بچه‌ها و دانشجویان جوان، هر نوحه‌ای به هر زبانی که بلد بودند می‌خواندند: عربی، فارسی، انگلیسی و حتی اردو! علیمحمد پسرم هم نوحه‌خوان شده بود؛ لیکن به فارسی! خلاصه، بدون این که یک ریال از هیچ دستگاهی دریافت کنیم با یاری خود سیدالشهدا علیه‌السلام مجالس پر معنویتی در جمع شیعیان مخلص کمبریج برگزار شد. نمی‌دانم چرا تا کنون به ذهن هیچ‌یک از گردانندگان دفاتر مراجع و نیز مرکز اسلامی لندن، نرسیده بود که چنین مجالسی را در چنین دانشگاه مهمی برگزار کنند. بنده هم این بیلان کار را برای اولین بار است که در این‌جا مطرح می‌کنم! تا گوشه‌ای از درد تبلیغ را که حضرت استاد مرحوم آیت‌‌الله نجابت در جانم کاشتند، بیان کرده باشم. هرچند که به قول حافظ:
دردم نهفته به ز طبیبان مدعی باشد که از خزانهٔ غیبم دوا کنند جشن عید غدیر را باشکوه و در میان شیعیان کمبریج برگزار کردیم. اما جشن میلاد پیامبر(ص) را، بسیار با شکوه در سطح شهر و دانشگاه کمبریج به‌پا داشتیم. دانشجویان اهل سنت و دانشجویان شیعه، بسیار فعال در برگزاری این جشن همت کردند. نمایشگاهی نیز راجع به پیامبر رحمت بر پا نمودیم. شیرینی و خوراکی و شربت هم مزهٔ کار بود. بازدیدکنندگان غیر مسلمان هم از شور و نشاط بچه‌ها شاد می‌شدند. خود بچه‌های مسلمان، اعم از شیعه و سنی، سر از پا نمی‌شناختند. باز هم اول بار بود که در دانشگاه و شهر کمبریج برگزار می‌شد؛ بدون این که یک ریال و یا یک پوند از هیچ ارگانی، کمک دریافت داریم. ای گرامی نبیِّ فرخنده خَلقی از دعوت تو شد زنده احمدی و محمّد و محمود هم رئوف و جواد و بخشنده قاسم عُمْری‌ست می‌زند درِ تو درِ دیگر نداند این بنده ۶- گفتم که یکی از محل‌های فعالیت بنده در دانشگاه کمبریج، دانشکدهٔ مطالعات شرق‌شناسی است که یکی از بخش‌های این دانشکده، بخش مطالعات آسیایی و خاورمیانه است. بنده در این بخش، از قبل، سرکارخانم پروفسور آنابل (زینب) کیلر را می‌شناختم. ایشان ما را با پروفسور پیتر ایوری آشنا کرد‌. وی پیشکسوت این بخش در زبان فارسی بود. در کینگز کالج به تنهایی زندگی می‌کرد. بیش از هشتاد سال سن داشت. پیر و زمین‌گیر شده بود و اسیر صندلی چرخ‌دار. به توصیهٔ خانم پروفسور کیلر، برخی از بچه‌ها، از جمله پسرم علیمحمد، برای کمک به پروفسور ایوری به کینگز کالج می‌رفتند و متقابلا از ایشان، استفادهٔ علمی می‌کردند. این را هم اضافه کنم که بر خلاف انتظار، در این دانشکده اثری از کرسی شیعه‌شناسی ندیدیم‌. در این دانشکده، زبان‌های شرقی مثل عربی، عبری، اردو، ترکی و فارسی توسط استادان انگلیسی تدریس می‌شود. هر دو‌شنبه یک نشست علمی برگزار می‌شود. نام این برنامهٔ گروهی، گروه متن‌خوانی زبان‌های خاورمیانه Middle Eastern Languages Text Reading است. شکل کار بدین نحو است که در هر جلسه، یک کتاب از یکی از زبان‌های شرقی معرفی می‌شود. قسمتی از آن کتاب به زبان اصلی قرائت و سپس به زبان انگلیسی، به ترجمه و شرح آن می‌پردازند؛ و بعد دربارهٔ آن موضوع پرسش و پاسخ انجام می‌شود. بنده با خانم پروفسور کیلر تماس گرفتم و گفتم در یکی از این دوشنبه‌ها می‌خواهم دیوان شعر فارسی یک عارف کم‌تر شناخته شدهٔ قرن بیستم را معرفی و دربارهٔ آن صحبت کنم. مورد استقبال قرار گرفت. آگهی آن، هم به صورت کاغذی و هم به صورت مجازی اطلاع‌رسانی شد. نام ارائه‌دهنده یعنی نام بنده نیز اعلام شد. الآن که دارم این خاطرات را می‌نویسم پوستر تبلیغاتی آن جلسه مقابل چشمم است. تاریخ دقیق جلسه: دوشنبه ۲۸ فوریهٔ ۲۰۰۶ میلادی. مراد من از آن عارف ناشناخته، حضرت امام خمینی رضوان‌الله تعالی علیه بود. واقعا بُعد عرفانی ایشان را در غرب کم‌تر می‌شناسند. البته به دو دلیل نام امام را در آگهی ذکر نکردم، یکی این‌که مبادا دست‌اندرکاران به دلایلی از انجام آن سرباز زنند، دیگر آن‌که مبادا ضدانقلاب‌های ایرانی مانند کنفرانسی که مشهور به کنفرانس برلین شد، بیایند و به امام و انقلاب اهانت کنند. معمولا در آن‌جا، در این نشست‌ها چند نفر معدود که واقعا به آن بحث علاقمند هستند شرکت می‌کنند. کمیت مخاطبان اصلا اهمیت ندارد. لیکن بنا به گفتهٔ رئیس آن دانشکده رکورد تعداد شرکت‌کنندگان در این جلسات تا آن زمان ۱۲ نفر بوده است. ولی در جلسهٔ مربوط به حقیر، این رکورد شکسته شده و از مرز ۶۰ نفر رد شده و باعث تعجب رئیس دانشکده شده بود! اما دلیل این زیاد شدن جمعیت آن بود که بنده با گروه‌های زیادی در ارتباط بودم، از دانشجویان سنی و دانشجویان شیعی گرفته تا مسیحیان و حتی یهودیان؛ تا آن‌جا که یادم است استوارت و سو و پدر جان هم آمده بودند. بچه‌های انجمن محبان اهل بیت نیز در فضای مجازی خبر برگزاری این جلسه را در سایت، با پیامک و یا با ایمیل، به همهٔ آن‌ها که بنده را می‌شناختند، رسانده بودند‌‌. این، غیر از تبلیغی بود که خود دانشکده متکفل آن بود. لذا جمعیت زیادی آمدند. چند نفر از ایرانیان هم که مرا نمی‌شناختند فکر کرده بودند که آن عارف کم‌تر شناخته شده کسی مثل سهراب سپهری است! اینان نیز به هوای چنین شخصی آمده بودند! مرحوم پروفسور پیتر ایوری که استاد تمام کرسی زبان فارسی آن دانشکده بود نیز با صندلی چرخ‌دار آمده بود. ایوری دیوان حافظ و عطار را به انگلیسی ترجمه کرده بود و به نوعی، حافظ‌پژوه محسوب می‌شد. البته برداشت او از حافظ اصلا عرفانی نبود و شراب حافظ را نیز شراب انگوری می‌دانست! در جلسه گفتم که منظور از آن عارف کم‌تر شناخته شده (A little known mystic)امام خمینیاست.
علت این انتخاب هم دو امر است: یکی آن‌که همهٔ شما از امام خمینی یک سیاست‌مدار قهار در ذهن داریدکه با ابرقدرتی چون آمریکا در افتاده است. لذا باورش سخت است که او عارفی تمام عیار باشد. دیگر آن‌که برخی از ما برداشتمان از امثال حافظ، رندی دین‌گریز و شریعت‌ستیز و اهل شاهد و شراب است؛ حجت ما نیز اشعار او است که از شراب و مستی و خال لب و رخ شاهد و...سخن‌ گفته است. ما حافظ را ندیده‌ایم. به نگاه سطحی شاید همین‌طور بوده است. ولی همین عبارات، عینا در دیوان امام خمینی نیز هست. یکی دو غزل از غزلیات حضرت امام را خواندم و ترجمه کردم. از جمله این غزل را: من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم چشم بیمـار تـو را دیـدم و بیمار شدم فارغ از خود شدم و كوس اناالحق بزدم همچو منصور خریدار سر دار شدم غم دلدار فكنده است به جانم، شررى كه به جان آمدم و شهره بازار شدم درِ میخانه گشایید به رویم، شب و روز كه من از مسجد و از مدرسه، بیزار شدم زهد و ریا كَندم و بر تن كرد خرقهٔ پیر خراباتى و هشیار شدم واعظ شهر كه از پند خود آزارم داد از دم رند مى‌آلوده مددكار شدم بگذارید كه از بتکده یادى بكنم من كه با دست بت میكده بیدار شدم سپس در ادامهٔ مقایسهٔ امام و حافظ گفتم: هیچ‌کس در دنیا نمی‌تواند بگوید امام ولو در یک مقطع از زندگی، اهل شراب و شاهد و یا دین‌گریز و شریعت‌ستیز بوده است. پس باید دید که اولا چرا امثال امام از چنین تعابیری استفاده می‌کنند؛ ثانیا معانی آن‌ها چیست. ثالثا آیا این احتمال وجود دارد که حافظ نیز چنین بوده است؟ و بالاخره دربارهٔ این احتمال تحقیق کنیم. سپس به تفصیل، به این امور پرداختم. در پایان جلسه، پرسش و پاسخ هم صورت گرفت. زمان جلسه از حد مقرر عبور کرد. به فضل الهی جلسه بسیار خوب و پرشور برگزار شد؛ به نحوی‌که دانشجویان مسلمان و به‌ویژه دانشجویان شیعه از مطرح شدن رهبری مسلمان چون امام خمینی، در دل دانشگاهی بزرگ چون کمبریج، به وجد آمدند. تأثیر خوبی نیز روی سایر حضار داشت. این سطور را نوشتم تا اولا بیان کنم که پوشیدن لباس طلبگی تشبه جستن به پیامبر (ص) است‌. همان پیامبری که بر زحمات و سختی‌های رسالت، هیچ اجری نخواست. لذا به برکت عنایت آن حضرت حقیر به‌عنوان یک دانشگاهی، گاهی موفق به کارهای کوچکی شده‌ام، که در انجام آن‌ها، هیچ نظری حتی به امتیاز، ارتقا، اضافه‌حقوق و درج در پرونده نداشته‌ام!و ثانیا به آن محافل و برادران عزیز مورد نظری که هم‌واره زیر ذره‌بین آن‌ها بوده‌ام و سفرهای خارجی‌ام را به‌جای آن‌که فرصتی در جهت ترویج دین ببینند، تهدیدی برای کیان مملکت دیده‌اند، بگویم که: «عزیزان! کسی که بخواهد آینده‌نگری کند و جایی در محافل علمی غرب داشته باشد، از اموری که حساسیت‌زا باشد، مثل دفاع جانانه از حضرت امام خمینی می‌پرهیزد. مگر آن‌که اولا از جان عاشق امام باشد و ثانیا به جایگاه و بنیهٔ علمی خود اطمینان داشته باشد». در کمبریج، چه در دانشکدهٔ الهیات و چه در مرکز گفت‌وگوی ادیان، خواستار حقیر بودند. این گزارش‌ها را نیز تا کنون به هیچ ارگان داخلی ارائه نداده‌ام تا چشم‌داشت و تقاضایی داشته باشم. همین‌قدر که منت حضرت امام بر سرم باشد برایم کافی است. ۷- از توفیقات دیگرم در این سفر این بود که دوبار به آکسفورد سفر کردم. در جمع اعضای انجمن ابن عربی Muhyiddin Ibn Arabi Society قرار گرفتم و به عضویت این انجمن در آمدم. در آن زمان، از شروع فعالیت این انجمن حدود بیست سال می‌گذشت. در آکسفورد از نزدیک با این انجمن و اعضای آن آشنا شدم. مردمی بسیار خون‌گرم و بی‌ریا هستند. علاقه‌مندی به ابن‌عربی، آن‌ها را دور هم جمع کرده و باعث دوستی و رفت‌وآمد خانوادگی آن‌ها شده است. علاوه بر اهالی آکسفورد و انگلستان، اندیشمندانی از آمریکا، فرانسه، اسپانیا، لبنان، سوریه و بسیاری از کشورهای دیگر، عضو این انجمن هستند و تحقیقات خود را بر روی ابن‌عربی متمرکز کرده‌اند. برخی از اعضای این انجمن اصالتا مسلمان‌اند و برخی نیز مسلمان شده‌اند. البته غیر مسلمانِ عارف‌مسلک نیز در میان آن‌ها یافت می‌شود. فعال‌ترین و محوری‌ترین چهرهٔ این انجمن، استفان هیرتنشتاین Stephen Hirtenestein است که علاوه بر فعالیت در این انجمن، انتشاراتی به نام عنقا (Anqa) را نیز اداره می‌کند که به چاپ آثار حوزهٔ عرفان اسلامی و به‌خصوص ابن‌عربی، به انگلیسی، اهتمام دارد. این انجمن ۳۶ سال است که نشریهٔ دوفصل‌نامهٔ بسیار معتبری را در جهت اشاعهٔ افکار و اندیشه‌های ابن عربی به انگلیسی منتشر می‌کند تحت عنوان:
Journal of Muhyiddin Ibn Arabi Society حقیر تا کنون دو مقاله در این مجله منتشر کرده‌ام. دوستی حقیر با این مجموعه از سال ۱۳۸۴ تا کنون ادامه دارد. همین امسال (۱۴۰۳)، از هیر‌تنشتاین دعوت کردم تا در کنفرانس ابن‌عربی و جهان معاصر که از طرف مؤسسهٔ آموزشی و پژوهشی حکمت و فلسفهٔ ایران در تهران برگزار می‌شود، شرکت کند که پذیرفت. ولی چون مشکلات بلیط و ویزا وجود داشت، مقالهٔ خود را به صورت برخط (آنلاین) در فضای مجازی ارائه داد. انجمن ابن‌عربی در آکسفورد، هم جلسات هفتگی دارد و هم جلسات ماهانه؛ این دو در سطح داخل آکسفورد و انگلستان برگزار می‌شود. بنده در یکی از جلسات ماهانهٔ آن‌ها شرکت کردم. در آن‌جا بود که از بنده به همراه خانواده‌ام دعوت کردند تا در کنفرانس سالانهٔ آنها شرکت و سخنرانی کنم. کنفرانس سالانهٔ آن‌ها در آکسفورد، به صورت بین‌المللی برگزار می‌شود. در هر سال، یکی از موضوعات مربوط به اندیشهٔ ابن‌عربی را محور قرار می‌دهند و از اندیشمندانی که حوزهٔ تحقیقاتی آن‌ها به ابن‌عربی مربوط می‌شود برای سخنرانی و ارائهٔ مقاله دعوت به عمل می‌آید. موضوع کنفرانس آن سال، نفس شناسیِ ابن‌عربی بود که تحت عنوان خود را بشناس Know Yourself از آن یاد کردند. بنده در مقاله‌ام ریشه‌های اندیشهٔ ابن‌عربی را در این مورد از قرآن و احادیث پی‌گرفتم. مقاله‌ و سخنرانی‌ام مورد استقبال عاشقان ابن‌عربی قرار گرفت. دو روز مهمان انجمن ابن‌عربی بودیم. این دو روز، حضور در جمع خانوادهٔ خون‌گرم انجمن ابن‌عربی، در دل آکسفورد برای بنده و خانواده‌ام فوق‌العاده گیرا بود و تجربهٔ مهمی محسوب می‌شد. بعدا این انجمن از حقیر برای شرکت در دو کنفرانس، یکی در ترکیه و سوریه و دیگری در آذربایجان (باکو) دعوت به عمل آوردند. ✅@ghkakaie