🔸قسمت بیست و دوّم
✳️#ادب_مع_الله
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷بسم
🍃🌷🍃🌷🍃🌷الله
🌷🍃🌷🍃🌷الرّحمن
🍃🌷🍃🌷الرّحیم
🌷🍃🌷#ادب_مع_الله
🍃🌷شارح#استاد_صمدی_آملی
🌷قسمت بیست و دوّم
🌷مرحوم آشیخ عبدالنّبی نوری(ره) طلبه شد. در مسجد سپه سالار تهران، الان اسمش هست مدرسه ی شهید مطهری(ره)🍃
🌷در ابتداء طلبگی چیزی رهزنش شد. به جای اینکه درس طلبگی خودش را بخواند. افتاد دنبال چند رشته ی دنیایی. به نام علوم[کیمیا، همیا، لیمیا، ریمیا، سیمیا] که اولین حرف این حروف را با هم جمع کردند. شد《کُلُهُ سِر》🍃
🌷عبدالنّبی افتاد دنبال این علم. درس طلبگی اش ضعیف شد. او شب ها که همه می خوابیدند، می رفت بالای پشتِ بام و یواشکی مشغول این کار بود. به هیچ کس هم نگفته بود🍃
🌷مسافرتی می خواست برود زیارت امام رضا علیه السّلام. با خود گفت چه خوب است. در سبزوار که رسیدم به محضر حاج ملا هادی سبزواری (از علما آن زمان) هم بروم🍃
🌷مردم دیگر هم آمده بودند. آخر مجلس که می خواستن همه بروند .ملا فرمود: با شما کاری دارم. بعد پرسیدند: نصف شب بالای پشت بام سپه سالار مشغول چکاری هستی؟🍃
🌷شیخ عبدالنّبی لِه شد. هیچ کس خبر نداشت. ملا فرمود: برو درست را بخوان این ها به کارت نمی آید.🍃
🌷پس؛ در را بطه با شانیّت وجودی انسان می توان گفت:کسی که چشمش باز است. مکان و زمان ندارد. همان طور که خدا می بیند. او هم می تواند ببیند🍃
🌷
🍃🌷
🌷🍃🌷
🍃🌷🍃🌷
🌷🍃🌷🍃🌷
🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
💠جهت آغاز "تحول انسانی"همراه شوید.
کلیک کنید👇
🌐www.hayate-ensani.com
🌺@hayate_ensani
#ادب_مع_الله
🔹قسمت بیست و نهم
🌷🍃صحابه محضر امام #صادق(ع) بود. آقا فرمایشی فرمودند صحابه گفت: به به آقا جان حرفتان مثل طلا می ماند🍃
🌷آقا فرمودند: طلا چیه!!! طلا که سنگ است. جماد هست. حرف من #حقیقت است🍃
🌷حرف بر مبنای الهیّه است. بگو حرف بر اساس نظام هستی است.[این جوری حرف بزن]🍃
🌷ارزش هر کس به چیزی که می خواهد است. تو همانی🍃
🌷شخصی می خواهد ساختمانش را طوری درست کند که مردم بگویند: به به؛ این هیچ ارزشی ندارد🍃
🌷پس از عقل سوال کنید. #عزیزانم این حرف ها رل سرسری نگیرید. ان شاءالله عاقبت به خیر شوید🍃
💠جهت آغاز"تحول انسانی" همراه شوید.
کلیک کنید👇
Www.hayate-ensani.com
🌺@hayate_ensani
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#تحول_گردنه_بگیر_رقاص !
✨جهانگیر خان قشقایی دزد سر گردنه است🔸آنچنان دزدی که تمام دزد های اصفهان باید پیش او زانو بزنند.(دزد بین المللی)🔹
💫اینقدر قدرتمند که کسی نمی تواند در مقابلش نَه بگوید و گرنه فردا خانه اش و...به تاراج می رفت🔸او خیلی به طبل و رقاصی علاقه داشت🔹
✨روزی وارد بازار شد. پیرمردی به او گفت: فلانی طبلی پیدا شده که در عالم نمونه ندارد. صدایی دارد که تمام مردم دور تو جمع می شوند🔹
💫گفت: از کجا باید بگیرم؟ برو فلان مدرسه یک پیر مردی آنجاست🔸به او بگو: من تو را فرستادم 🔹
✨وارد مدرسه شد. دید مدرسه ی طلبه هاست🔸 با خود گفت: این پیرمرد کیست، که سر طلبه ها کلاه گذاشته، و اینجا طبل فروشی می کند🔹
💫عشق و علاقه ی به طبل باعث شد برود. پیرمرد را پیدا کرد. گفت: شما طبلی دارید که نمونه است؟ بله🔸چه جوری به من می فروشید🔹
✨پیرمرد گفت: یک آقایی هست باید شما با او اُنس بگیرید او به شما می دهد🔸جهانگیر خان تشنه تر شد. دید یک عمامه به سر آمد🔹
✨ با خود گفت: عمامه به سر و طبل!!! آن آقا یک نگاهی به جهانگیر خان انداخت🔸منقلبش کرد و فرمود: تو یک طبلی داری( تو یک جانی داری) بگذار به صدا در بیاید🔹
💫جهانگیر خان قشقایی به جایی رسید که از محضر درس او #هشت_صد #عارف تحویل داده شد🔸
🌺 بگو حسین جان به حقیقت آمدم؛ خودت می دانی؛ دستم را بگیر🔹
#ادب_مع_الله
#پست_سی_سوم
#استاد_صمدی_آملی
💠جهت آغاز"تحول انسانی" همراه شوید.
کلیک کنید👇
www.hayate-ensani.com
🌺 @hayate_ensani