eitaa logo
قدس
318 دنبال‌کننده
17هزار عکس
13.1هزار ویدیو
164 فایل
🌼🍃🌼🍃 قدس کانالی برای بصیرت افزایی دینی وسیاسی eitaa.com/ghods2
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از آزاده باش
🔴اسطوره کیه؟؟ 🔻یکی رفت رو #مین برای #خاک 🔷یکی رفت جلوس #دوربین برای #لایک 🔻یکی #پوتینشو درآورد یه وقت #بیت_المال حیف نشه.. 🔷یکی #لباسشو در آورد یه وقت #لایک کم نشه 🔻یکی گفت میرم تا #ناموس حفظ بشه.. 🔷یکی گفت بدن خودمه دلم میخواد #لخت باشه... ⚠️به کجا می رویم؟؟؟ وقتی ارزش ها عوض شوند، #عوضی_ها با ارزش می شوند... ✅👉 @Antiamericanislam
...: مادر شهید: چندبار وقتی تصاویر جنایت‌های داعش را در تلویزیون پخش می‌کردند، نوید رو به من می‌کرد و می‌گفت : ➖من هم دوست دارم بروم سوریه. مامان راضی باش. ➖من می‌گفتم چطور دلم رضایت بدهد به رفتنت؟ ➖ می‌گفت: اگر ما نرویم پای اجنبی به کشور ما می‌رسد. به ما رحم نمی‌کند. بعد دوباره حرف اعزام به سوریه را مطرح کرد و دوباره دنبال رضایت گرفتن از من بود. من گفتم: ➖ اگر رضایت ندهم چه ؟ گفتم : ➖نوید جان، ما از سهم خودمان دادیم، 👈 هم عمویت شهید است، 👈 هم دایی‌ات، خانواده ما دیگر طاقت از دست دادن یک جوان دیگر را ندارد. نوید خندید و گفت: ➖ نه مامان. این سهم مادرانتان است. آنها سهم خودشان را داده‌اند. گفتم : ➖خب من هم خواهر شهیدم دیگر. گفت : ➖نه تو باید سهم خودت را بدهی. بالاخره آن‌قدر اصرار کرد که من رضایت دادم. حتی یادم هست آن موقع به خاطر حرف و حدیث‌هایی که دورادور شنیده می‌شد، به نوید گفتم: ➖ نوید اگر تو بروی سوریه شاید بعضی‌ها فکر کنند برای رفته‌ای! نوید هم خندید و گفت: ➖ مامان من یک ریال هم از این راه پول نمی‌گیرم. من برای پول نمی‌روم. داوطلبانه می‌روم. خودم می‌خواهم بروم سوریه. من برای حضرت زینب(س) و امام حسین(ع) می‌روم.... 🍃🌻🍃
ها بخونن انرژی بگیرن...🌸🍃 هم بخونن امید بگیرن...🌸🍃 نمیشه که فقط از خانوما بگیم همیشه وقتی از و حرف میزنیم از ها میگیم... از ها میگیم... اما امروز میخوام بگم: سلامت باشه اون پسری که، محاسن داره و بهش میگن داعش،عصر حجری،پاچه بزی... ولی خم به ابرو نمیاره!😊 سلامت باشه اونی که، پاتوقش مزار س...😍 سلامت باشه کسی که، جای و تزریق_بازو... پرورش میکنه و!✌️🏻 سلامت باشه پسری که، سرش و خم می کنه تا سنگ فرشای خیابونا رو ببینه... نه مردمو!🙃 سلامت باشه هر چی پسره که، آستین بلند میپوشه و ... نه و !😏 سلامت باشه اونی که، نه میشناسه نه ... دختر رویاهاشم نیست!😇 سلامت باشه اون مردی که، وقتی تو تاکسی میبینه دوتا خانم نشستن، نمی ره وسطشون بشینه...👌🏻 سلامت باشه اون پسری که، بلده مکبر باشه و اول وقتش حجته...👌🏻 سلامت باشه هرکی که، پیشش، روبروش، کنار دستش، تو کلاس، با "امنیت" میشینی و انگار نه انگار کنارش نشسته...✌️🏻😃 سلامت باشه اون پسری که، بعد امتحان نمیره پیش همکلاسی های مونث و بگو بخند را بندازه به بهانه ی امتحان...😏 سلامت باشه اون پسری که، حاضره دخترا بهش بگن مریض! ولی اون وا نده...❤️ سلامت باشه آقا پسری که، وقتی تو ماشینش صدای ضبطش رو بلند میکنه، نوای میاد... سلامت باشه اون آقایی که، ظهر تو پشت کفشاشو خم میکنه و آستیناش بالا و آب میچکه... جوراباشم از جیباش آویزونه!! مهم زود رسیدن به و حسینیه اس... سلامت باشه اونی که، تو تابستون میره ... نه ... سلامت باشه اون پسری که، عکس های تو جیب پیرهنشه... از همه باحال تر عکس . برای سلامتی هرچی پسر مذهبیه، برای سلامتی هرچی بچه حزب اللهیه چه چه چه پیر چه جوون برای سلامتی همشون صلوات ❤️💚💙💜💛
چهل سال است با همین یک دست مملکت را نگه داشته است... او دیگر است ولایتش ولایت است... ❤️ "فاطمه" @twiita
امام ای؛ نگذارید احساس وتکلیف درمقابل انقلاب،در دلهای شماضعیف بشود.مثل کسی که از خانواده وحرم و خود می‌کند،از انقلاب و ارزشها و دستاوردهای آن،دفاع کنید. @ghods2 🍃🌸🍃
امام ای؛ نگذارید احساس وتکلیف درمقابل انقلاب،در دلهای شماضعیف بشود.مثل کسی که از خانواده وحرم و خود می‌کند،از انقلاب و ارزشها و دستاوردهای آن،دفاع کنید. @ghods2 🍃🌸🍃
☀️مرد اگر مثل امام رضاش غیور باشد چه شود!😔 📖 در مشهد، به خدمت شرفیاب شدم. صحبت از کرامات حضرت رضاعلیه‌السلام شد. آقا فرمودند: من بچه بودم که به مسجد پدرم در بازار می‌رفتیم. در مسجد، مکبری بود به نام کربلایی که بود و حتی به او کربل رضای عاجز می‌گفتند. (آقا فرمودند که مشهدی‌ها به نابینا عاجز می‌گویند.) کربلایی رضای عاجز به مسجد می‌آمد و تکبیر می‌گفت. ما بچه بودیم و سال‌ها بود که او را می‌شناختیم و کوری او را دیده بودیم. روزی من پیش پدرم بودم که این کربلایی رضا آمد، اما بینا شده بود. پدرم از او پرسید: کربلایی رضا من را می‌بینی؟ گفت: بله آقا و سپس قیافه پدر من را شرح داد. پدرم شنیده بودند که کربلایی شفا گرفته است و می‌خواستند خودشان ببینند. من هم آن‌جا بودم و دیدم همان کربلایی رضایی که هر روز کور می‌آمد، امروز بینا شده بود. این کربلایی دختری داشت که در وقت کوری دست کربلایی را می‌گرفت و پدر نابینایش را به مسجد می‌آورد. بعد از اینکه در مسجد مستقر می‌شد، دیگر به کسی نیاز نداشت. ما جستجو کردیم که چرا شفا داده‌اند. گفتند: سال‌ها بود که این دختر بچه دست کربلایی را می‌گرفت و به مسجد می‌آورد. کم‌کم بزرگ شد و به‌اصطلاح آب و رنگی پیدا کرده بود. روزی بعضی از بچه‌های بازار متلکی گفته بودند و کربلایی هم شنیده بود. او نتوانسته بود تحمل کند و به دخترش گفته بود دست من را بگیر و مرا به حرم ببر. در حرم، کربلایی به دخترش می‌گوید تو برو خانه من این‌جا می‌مانم. او به امام رضاعلیه‌السلام عرض کرده بود: آقا! من سال‌هاست که نابینا هستم و حتی یک‌بار هم گله نکردم، زندگی من با فقر گذشته است، اما یک‌بار هم گله نکردم و گفتم تقدیر خداست و من هم راضی هستم به رضای خدا، اما تعرض به را تحمل نمی‌کنم؛ یا من را شفا بدهید یا همین‌جا مرگم بدهید. من دیگر طاقت ندارم متلک‌های مردم را به خودم تحمل کنم. کربلایی به حضرت متوسل می‌شود و بعد از مدتی خوابش می‌برد. در خواب، حضرت رضاعلیه‌السلام او را شفا می‌دهند. مقام معظم رهبری خودشان این داستان را نقل کردند و فرمودند من خودم این جریان را دیده‌ام. 📚منبع:بیانات حضرت آیت‌الله مصباح در جمع بسیج دانشجویی خوزستان و دانشگاه شهید چمران اهواز - 1391/04/17 لینک کانال قصص العلماء https://eitaa.com/ghesasolama 🌴گروه طلبه شهیده کربلای حسینی بانو زهرا دقیقی https://eitaa.com/joinchat/2422669360C15ec35428a