eitaa logo
وقف مهدویت
58 دنبال‌کننده
14 عکس
37 ویدیو
9 فایل
باید خود را وقف امام زمان علیه السلام بکنیم #تربیت
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿بايد مهره‏هايى را انتخاب كنيم كه در حادثه‏ها متزلزل نشوند. اين چنين افرادى التهاب ندارند و سقف‏هاى سنگين بر دوش آنها تَرَك بر نخواهد داشت. منى كه در جايگاه و در ام‏ القرى‏؛ چه در دانشگاه، چه در حوزه كار خود را شروع كرده‏ام‏ ، بايد وجودهاى تمام وقت يا نيمه وقت و يا حتى عشقى و تنوع‏طلب را كه براى تنوع كار مى‏كنند، پيدا كنم كه از همين تنوع‏طلب‏ها هم، مى‏توان بهره گرفت. از اين چنين آدم‏هايى؛ آن هم اگر زمينه‏اى باشد، فقط مى‏توان لبى تَر كرد.
🌿بايد با مهره‏هايى كه تمام وقت هستند و براى اين كار آمده‏اند، آغاز كرد و آنها را تربيت نمود، اين چنين وجودها بايد شناسايى شوند و در انتخاب آنها بيش از دو چيز نمى‏خواهيم: طلب‏ و تسليم‏. اين وجود طالب و تسليم است كه ذوق به خرج مى‏دهد و وقت مى‏گذارد. چه بسا مهره‏هايى در پست‏هايى عالى هم داشته باشيم، ولى نتوانند كارى انجام دهند كه بيش‏ترين پول‏ها هم وقتى در مهره‏هاى بى‏رمق صرف شود، هم چون آبى است كه در شن‏زار فرو مى‏رود و نمى هم از آن باقى نمى‏ماند. هر حركتى، با مهره‏هايى به ثمر مى‏رسد كه بيدارند، نه پست مى‏خواهند و نه مقام. اين بيدارى، ثمره تمركز آنهاست و تمركز، ثمره طلب و تسليم. اين‏ طلب‏ و تسليم‏ است كه تو را متمركز مى‏كند و اين‏ تمركز، به تو بيدارى و اين‏ بيدارى‏ هم، به تو قدرت‏ مى‏دهد تا از موقعيت‏ها استفاده كنى و بهترين نتيجه را بگيرى. ما به دنبال مهره‏هاى فعالى هستيم كه كار كنند و در آنها طلب و تسليم و شورى آمده باشد، كه وقتى بر روى مهره‏هاى ول و بى‏رمقى كه هيچ كس حتى به آنها نگاه هم نمى‏كند، كار شود و در آنها طلب و شورى جوانه زند، از سر هستى خويش هم مى‏گذرند؛ همين‏هايى كه تا ديروز كسى به آنها نگاه نمى‏كرد و آنها هم به كسى راه نمى‏دادند. وقتى بر روى همان ابوذرهاى بى‏رمق تاريخ، كار شد و طلب و تسليم در آنها شكل گرفت، ديديم به كجا رسيدند و چگونه، ماندن دو روز آنها در شام‏ عرصه را بر معاويه تنگ كرد! حركت، ص: 247
🌿هنگامی که به رسول خطاب مى‏شود: «لَا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَ الْعَشىِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ» ؛ آن روح‏هايى كه در طلوع و غروبشان، در شروع و پايانشان دعوتى جز دعوت حق ندارند، از خود نران. كسانى كه در فاصله روز، دگرگون نشده‏اند و شروع و صبح، پايان و شب آنها، در دعوت به حق يكى بوده و شرك در وجود آنها رخنه نكرده و چيزى غير از حق و دعوت به او، وجود آنها را پُر نكرده، تو اينها را از خود نران. در آيه‏اى ديگر آمده: «وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَ الْعَشىِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَ لَا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيْدُ زِينَةَ الْحَيوةِ الْدُّنْيَا» ؛ آنها كه دعوتشان در شروع و پايان، در صبح و شب، در طلوع و غروب يكى است و فاصله روز آنها را دگرگون نكرده، با همان‏ها باش. چشمهايت از آنها تجاوز نكند كه همين‏ها بار تو را مى‏كِشند؛ همين وجودهاى طالب و تسليم، نه آدم‏هاى آب خورده پُر بار كه بارشان را به دست تو مى‏دهند. پس تو آنها را كنار نگذار. چشم از آنها برندار و به ديگران ندوز كه در اين چشم‏داشت، جلوه‏ها و زينت‏هاى دنيا، تو را گول مى‏زند. اينها وجودهاى تمام وقتى هستند كه براى اين كار آمده‏اند، پس تو با همين‏ها باش. اينها استوانه‏هايى هستند كه تو بايد سقف‏هاى سنگينت را بر روى آنها بنا كنى، كه در حد ايثار و فداكارى، فعاليت مى‏كنند و در عين حال خائفند. تويى كه چنين مهره‏هايى دارى، دنبال چه مى‏گردى؟ اينهايى كه خود طلب و تسليم دارند، چرا از اينها عبور كنى؟ همين‏ها هستند كه هم كار خوب مى‏كنند و هم خوب كار مى‏كنند. هم كارشان حسنه است، هم صالح، هم مصلح و هم خودشان از اين كار صالح و سازنده‏شان بهره‏مند شده‏اند و تنها عملشان بزرگ نشده كه با كارشان، خود بزرگ شده‏اند. تنها پل ديگران نبوده‏اند تا ديگران را رسانده و خود مانده باشند. حركت، ص: 248
چهار ذکر در امالی صدوق برای رفع مشکلات که هر روز گفته شود: حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ،فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ،وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ‏ وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِباد،فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ‏،إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ
وقف مهدویت
🌿دوستى دارم كه دلسوز و آرام مى‏گفت: ما شاهد روزهايى بوده‏ايم كه فوج فوج به اسلام رو آوردند و شاهد روح‏هايى بوده‏ايم كه هستى يك گامشان بود ... و امروز هم شاهد آن‏هايى هستيم كه فوج فوج مى‏ميرند و شاهد آن‏هايى هستيم كه باقى مانده‏اند و در خويش مى‏لمند. و مى‏گفت: ما امروز از لحاظ تبليغ در سطحى بالاتر هستيم. ما وارث گذشتگان هستيم و از علوم گسترده‏اى هم بهره گرفته‏ايم. و مى‏پرسيد و صادقانه مى‏پرسيد: چه شده كه آن روح‏ها در ميان ما نمى‏شكوفد و آن دل‏ها در درون ما نمى‏تپد؟ گفتمش: گيرم كه آن‏ها كبريتى از تبليغ در دست داشته‏اند و ما خرمنى از آتش، اما تفاوت اين است كه آن‏ها كبريت را به فتيله‏ها زدند و چراغ‏ها را زير نظر گرفتند و با استعدادها كار كردند ... اما ما اين خرمن آتش را به باد داديم و سنگ‏ها را داغ كرديم و چراغ‏ها را خاموش گذاشتيم. و اين پيداست كه با يك كبريت استعدادها روشن مى‏شوند، اما با خرمنى سوزان از آتش، سنگ‏ها نورى نمى‏گيرند. و باز گفتمش بگذر از آن كه ما با آن همه ميراث غنى، روش فقيرى داريم و بهره‏بردارى ضعيف، درست مثل كسى كه خوراك‏هاى زياد و مطبوعى ذخيره دارد، اما نيازش را نمى‏شناسد و نياز مهمان‏هايش را نمى‏داند و از روش تغذيه آگاهى ندارد. اين ميزبان، خودش و مهمانش از غذاهاى لذيذى سرشارمى‏شوند، اما نيازهايشان تأمين نمى‏گردد. آخر كسى كه به ويتامين «ث» نيازمند است بر فرض برايش تيهو به سيخ بكشند و آهو برايش كباب كنند، نيازش تأمين نخواهد شد كه آن همه نيرو در اين بدن عفونى مى‏شود و بيمارى دست مى‏دهد و اين است كه ما امروز دايرةالمعارف هايى داريم، اما همه نيازمند و عليل. معده‏ها سرشار است در حالى كه بدن‏ها فقير و مريض ... و اين است كه با اين همه ثروت و اميد، باز به يأس مى‏رسيم و در خويش مى‏مانيم. آن‏ها با يك جرقه خرمن‏هاى آهن را آب مى‏كردند و شكل مى‏دادند و بهره برمى‏داشتند، اما ما با يك خرمن آتش حتى يك ميخ نساخته‏ايم و يك مهره را شكل نداده‏ايم. ميخى كه بتوان به آن چيزى آويخت و مهره‏اى كه بتوان آن را به كار گرفت. آن‏ها هنگامى كه يك كوره آهن را مى‏ديدند، حقارت جرقه‏ها را در نظر نمى‏آوردند كه به روش فكر مى‏كردند و آن جرقه را نه به آهن‏ها كه به گَوَن‏ها مى‏سپردند و گون‏ها را به الوارها و الوارها را به زغال سنگ‏ها و به اين گونه بود كه آهن‏ها هم آب مى‏شدند و شكل مى‏گرفتند و بهره مى‏دادند. ما امروز در كنار درياى مشكلات و كوه‏هاى مانع، يا سرود يأس مى‏خوانيم و مى‏مانيم و يا بدون روش و بدون تفكر دست به كار مى‏شويم و به بن‏بست مى‏رسيم و در چاله‏هاى يأس مى‏خوابيم. ما در برابر يك جامعه‏ى به غرقاب نشسته يا پشت مى‏كنيم كه دست و پا زدن‏ها و ناله‏ها و استغاثه‏ها را نشنويم و يا بى‏تفاوت نگاه مى‏كنيم و يا اگر همتى باشد از دم دست، هر كه به دستمان آمد،بيرون مى‏كشيم و چه بسا كه نعش‏هاى بى‏جان و مرده‏هاى آب خورده نصيب‏مان شود. ما به نجات مرده‏ها مشغول هستيم و استعدادها در آن طرف‏تر، اسير موج‏ها و گلاويز مرگ! در اين موقعيت چاره‏اى نيست جز اين‏كه با استعدادها كار كنيم و آن‏ها را بيرون بكشيم و بعد با همدستى آن‏ها به سراغ ديگران برويم و با كمك گَوَن‏ها و الوارها و زغال سنگ‏ها، آهن‏ها را آب كنيم و مانع‏ها را شكل دهيم و از آن‏ها بهره برداريم. آن اوج ديروز و اين ركود امروز يا به خاطر اين است كه روش تربيتى نداريم و به داغ كردن‏ها و شاخ و برگ دادن‏ها و بغل كردن‏ها مشغوليم و روشنى نمى‏دهيم و ريشه نمى‏دهيم و بندها را باز نمى‏كنيم و يا به خاطر اين است كه با اين روش صحيح، با استعدادها كار نمى‏كنيم و با اين ذخيره‏ى سرشار و با اين خرمن آتش به فتيله‏ها و چراغ‏ها جرقه‏اى نمى‏زنيم. 📚آیه های سبز
👹در مقام یقین هم میتوان رجیم شد👹 🌲یقین، عالی ترین حدّ آگاهی است.🌲 🤠شیطان به حدّی از آگاهی رسید که هیچ عارفی به آن مقام نمی تواند برسد، به یک معنا امام العارفین بود و همه مراحل را با شهود خود دیده بود. تنها یک کِبر در وجودش ، او را به زیر انداخت. 🥳وقتی کِبر، حسد، بُخل و هزار عامل دیگر در ما وجود دارد، چطور خیال میکنیم ایمن هستیم؟! ⛺کتاب عوامل رشد. علی صفایی حائری
💌 تو خودت را رها کرده‌ای! تو کرده‌ای و گفتی بگذار با این در این کوتاه کنیم! بخوریم، بنوشیم، ببریم. ولی این است که تو بیشتر از این داشتی، اینها تو بودند، تو مال اینها نبودی. 🖋
🌿عالى ‏ترين نوع شعور« شعور حضورى» است؛ شعورى است كه ما از خودمان داريم نه« شعور رفلكسى و بازتابى» كه نتيجه مراحل چند گانه و تكامل مغز است؛ چرا كه آگاهى ما از خود، غير از آگاهى ما از اشياء اطراف است. آنها بازتابند؛ در حالى كه درك ما از خود، حضورى و بلاواسطه است.
🔰 وظیفه مربی 🔷🔹 ما ؛ چون داراييم. مسئوليت بر اساس توانايى است نه آگاهى؛ «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً الّا وُسْعَها.» 🔹و نوع مسئوليت ما، وابسته به اهميت كارها و ضرورت نيازها و و توان ماست. 🔹 در اين وحشى، شديدترين نيازها، جهت دادن و شكل دادن و كردن استعدادهاست. نياز رهبرى كردن و تربيت نمودن و بارور ساختن است. 🔹 تربيتى كه نباشد و نفى او نباشد، داغ كردن، شاخ و برگ دادن و به آغوش كشيدن نباشد، بلكه روشنى دادن باشد و ريشه دادن و زمينه فراهم آوردن. 🔷🔹 آن مربى و كه فقط يك راه پيش پاى افرادش مى‏ گذارد، هر چند اين ، راه خوبى ‏ها باشد، به آنها ستم كرده است، كه بايد دو راه را نشان داد و بايد زمينه انتخاب را فراهم نمود؛ «وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ». 🔹 آنگاه با آنهايى كه راه را كرده‏ اند در برابر آنها كه سنگ راه شده ‏اند، ايستاد. 🔹 براى به هر كار، به ريزى نياز است تا از خرابكارى و كند كارى و دوباره كارى سالم بمانيم. 🔹طرح بر اساس شروع مى ‏شود و با تحليل هدف، نيازها و مراحل مشخص مى ‏شوند و مسائل در هر مرحله، روشن مى‏ شود و در برابر هر به دست مى ‏آيد.
هدایت شده از مباحث تربیتی
❇️وقتى در يك جريانى اهداف فراموش شود، روش ‏ها نيز گرفتار مى ‏شوند. هدف در هر حكومت دينى اين است كه 👈زمينه انتخاب انسان فراهم شود و مردم خود به قسط قيام كنند «1» نه اين كه حكومت به قسط برساند. اين دو با هم خيلى تفاوت دارند. يك وقت تو مى‏خواهى هدف حكومت را عدل يا قسط (باتفاوتى كه در معناى اين دو هست) قرار بدهى ولى يك وقت هدف حكومت را اين مى ‏دانى كه زمينه ‏سازى كند تا مردم خود به قسط قيام كنند، در اين صورت 👈حلم و بيّنات و فرصت و مهلت مى‏خواهد. تو بايد به او مهلت انتخاب بدهى؛ بعد از دادن بيّنات و كتاب و ميزان به او فرصت فكر كردن بدهى، نه اين كه با تحميل و خشونت او را به زمين بزنى و وادارش كنى كه هر تصميمى را كه تو مى ‏خواهى بگيرد. اين‏ جاست كه همه چيز به هم مى‏ خورد. 1) «لِيَقُومَ النّاسُ بِالْقِسطِ». حديد، 25 https://eitaa.com/tarbeit
هدایت شده از مباحث تربیتی
🌿جوامع اشرافى و ايمانى‏ در جامعه‏ اى كه آدم‏ها پيوندهاشان از يكديگر قطع و تكيه ‏گاهشان برداشته شد و كنار رفت، در چنين جامعه‏ اى همز و لمز؛ همديگر را تحويل نگرفتن، اشاره كردن و غيبت كردن و بدگويى شكل مى ‏گيرد. در چنين جامعه‏ اى به امكانات روى خواهند آورد، همان‏ گونه كه در سوره همزه آمده است: «وَيْلٌ لّكُلّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ. الَّذِى جَمَعَ مَالًا وَ عَدَّدَهُ. يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ. كَلَّا لَيُنبَذَنَّ فِى الْحُطَمَةِ. وَمَآ أَدْرَ ل كَ مَا الْحُطَمَةُ. نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ. الَّتِى تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفِدَةِ. إِنَّهَا عَلَيْهِم مُؤْصَدَةٌ. فِى عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ». در اين سوره به دنبال همز و لمز، جمع مال و شمارش آن مطرح مى ‏شود؛ «الَّذِى جَمَعَ مَالًا وَ عَدَّدَهُ». اين دو، (مسخره كردن و دست انداختن با جمع ثروت و شمارش آن) چه ربطى با هم دارند؟ در ظاهر، تعريف و توصيف همز و لمز با جمع مال بعيد به نظر مى‏ رسد ولى نكته دقيق همين ‏جاست 👈در جامعه‏ اى كه انسان‏ ها پيوندشان از هم بريده شده و تكيه ‏گاهشان كنار رفته و اهدافى در بين نيست و 👈ايمان و محبّت و رحمت كنار برود، همز و لمز شكل مى‏گيرد. اين بدگويى ‏ها و سخت ‏گيرى‏هايى كه ما نسبت به همديگر داريم و حتى بار همديگر را زير و رو مى ‏كنيم، 👈به جهت اين است كه عشقى و محبتى در ما نيست، رابطه ‏هاى ما رابطه‏ هاى ايمانى و محبتى نيست. ✳️منى كه بچّه ‏ام را دوست دارم، عيب بچّه ‏ام را پنهان مى ‏كنم. اين كه از يك طرف گرفتارى ‏ها و عيب ‏هاى خانواده‏ ام را مى‏ پوشانم و از طرف ديگر عيب‏ هاى ديگران را دست مى‏ گيرم و به اين و آن مى ‏گويم و با خنده صحبت مى ‏كنم، اين نشان مى‏ دهد كه رابطه من با آن‏ ها رابطه عاطفى و محبتى نيست. قرآن هم وقتى مى‏خواهد بگويد غيبت نكنيد، مى‏گويد: «يأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ ... وَ لَايَغْتَب بَعْضُكُم بَعْضاً أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ‏يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ» «1» ؛ يعنى تا اين زمينه محبتى و ايمانى در تو نيايد، خواه‏ ناخواه غيبت وجود دارد. 1)حجرات، 12 🔰در بيانى از حضرت زهرا در خطبه فدك چنين آمده است: «أَلا قَدْ أَرَى أَنْ قَدْ أَخْلَدْتُمْ إِلَى الْخَفْضِ. وَ أَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ. وَ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ. وَ نَجَوْتُمْ مِنَ الضِّيقِ بِالسَّعَةِ. فَمَجَجْتُمْ مَا وَعَيْتُمْ.وَ دَسَعْتُمُ الَّذِى تَسَوَّغْتُمْ. فَإِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِى الْأَرْضِ جَمِيعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِىٌّ حَمِيدٌ» «1». آدم يك وقت مى‏خواهد خوش باشد و يك موقع، خوشىِ زمينه‏ سازى شده‏ اى را مى‏خواهد؛ پرده‏ ها را مى ‏اندازد، بزم را فراهم مى ‏كند، با رنگى و نورى و صدايى و عطرى آن را همراه مى‏ كند، اين معناى «خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ» است؛ يعنى شما با راحتى خلوت كرديد. «وَ نَجَوْتُمْ مِنَ الضِّيقِ بِالسَّعَةِ»؛ مثل كسى كه از گرفتارى‏ ها با وسعتى كه پيدا كرده، نجات پيدا كند. نتيجه اين شد كه: «فَمَجَجْتُمْ مَا وَعَيْتُمْ وَ دَسَعْتُمُ الَّذِى تَسَوَّغْتُمْ»؛ آن چه را آشاميده بوديد و فرو داده بوديد و آن چه را كه خورده بوديد و هضم كرده بوديد، آن آگاهى ‏ها و يافته ‏هايى كه به آن ‏ها رسيده بوديد و برداشت كرده بوديد، همه را بيرون انداختيد و از همه چشم پوشيديد و رو به قدرت ‏ها و امكاناتى آورديد كه طبيعى يك چنين جامعه ‏اى است؛ جامعه ‏اى كه پيوند آدم ‏ها از هم گسسته است. در دوره‏ اى كه دوره پيوند آدم ‏ها است، تو براى فرداى خودت چيزى را در نظر نمى‏ گيرى. مى‏ گويى بچّه ‏ام اگر بماند، برادرم هست، فلانى هست، خانواده مرا فلانى مى ‏چرخاند، ولى وقتى كه تكيه ‏گاهت از ديگران گرفته شد و پناهگاهى نداشتى و از همه بريدى، به طور طبيعى بايد امكانات را وسط بگذارى؛ «الَّذِى جَمَعَ مَالًا وَ عَدَّدَهُ». گرفتارى تو اين است كه در اين مرحله بايد رفته رفته براى راحتى و آرامش خيالت پناهگاه ‏هايى داشته باشى، در نتيجه امكاناتى را مى‏خواهى. اين‏ جاست كه ثروت مطرح مى ‏شود و مال اندوزى شكل مى‏ گيرد. حال هِى شعار دهيد كه آقا نكنيد! آقا نكنيد! نمى ‏شود؛👈 چرا كه ريشه ‏ها به هم ريخته است. وقتى كه آن ريشه‏ ها شكل گرفته بود، اگر مى ‏گفتيد فلان امكان را براى خودتان برداريد، يا نمى ‏توانست يا خجالت مى ‏كشيد و يا دلش اجازه نمى ‏داد. نمى ‏خواست هنگامى كه در كنارش شخص گرفتارى هست آن‏ گونه زندگى كند و بخورد، اما حال كه آن ريشه‏ ها رفته ‏اند، ديگر آن ‏طور نيست؛ اگر بهترين امكانات را سوار هم نشود، ولى آن‏ ها را دارد . __________________________________________________ (1). بحار الانوار، ج 29، ص 230 .. 📚مشكلات حكومت دينى، ص: 183 https://eitaa.com/tarbeit