🌿بايد مهرههايى را انتخاب كنيم كه در حادثهها متزلزل نشوند. اين چنين افرادى التهاب ندارند و سقفهاى سنگين بر دوش آنها تَرَك بر نخواهد داشت.
منى كه در جايگاه و در ام القرى؛ چه در دانشگاه، چه در حوزه كار خود را شروع كردهام ، بايد وجودهاى تمام وقت يا نيمه وقت و يا حتى عشقى و تنوعطلب را كه براى تنوع كار مىكنند، پيدا كنم كه از همين تنوعطلبها هم، مىتوان بهره گرفت. از اين چنين آدمهايى؛ آن هم اگر زمينهاى باشد، فقط مىتوان لبى تَر كرد.
🌿بايد با مهرههايى كه تمام وقت هستند و براى اين كار آمدهاند، آغاز كرد و آنها را تربيت نمود، اين چنين وجودها بايد شناسايى شوند و در انتخاب آنها بيش از دو چيز نمىخواهيم: طلب و تسليم. اين وجود طالب و تسليم است كه ذوق به خرج مىدهد و وقت مىگذارد. چه بسا مهرههايى در پستهايى عالى هم داشته باشيم، ولى نتوانند كارى انجام دهند كه بيشترين پولها هم وقتى در مهرههاى بىرمق صرف شود، هم چون آبى است كه در شنزار فرو مىرود و نمى هم از آن باقى نمىماند.
هر حركتى، با مهرههايى به ثمر مىرسد كه بيدارند، نه پست مىخواهند و نه مقام. اين بيدارى، ثمره تمركز آنهاست و تمركز، ثمره طلب و تسليم.
اين طلب و تسليم است كه تو را متمركز مىكند و اين تمركز، به تو بيدارى و اين بيدارى هم، به تو قدرت مىدهد تا از موقعيتها استفاده كنى و بهترين نتيجه را بگيرى.
ما به دنبال مهرههاى فعالى هستيم كه كار كنند و در آنها طلب و تسليم و شورى آمده باشد، كه وقتى بر روى مهرههاى ول و بىرمقى كه هيچ كس حتى به آنها نگاه هم نمىكند، كار شود و در آنها طلب و شورى جوانه زند، از سر هستى خويش هم مىگذرند؛ همينهايى كه تا ديروز كسى به آنها نگاه نمىكرد و آنها هم به كسى راه نمىدادند.
وقتى بر روى همان ابوذرهاى بىرمق تاريخ، كار شد و طلب و تسليم در آنها شكل گرفت، ديديم به كجا رسيدند و چگونه، ماندن دو روز آنها در شام
عرصه را بر معاويه تنگ كرد!
حركت، ص: 247
🌿هنگامی که به رسول خطاب مىشود: «لَا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَ الْعَشىِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ» ؛ آن روحهايى كه در طلوع و غروبشان، در شروع و پايانشان دعوتى جز دعوت حق ندارند، از خود نران. كسانى كه در فاصله روز، دگرگون نشدهاند و شروع و صبح، پايان و شب آنها، در دعوت به حق يكى بوده و شرك در وجود آنها رخنه نكرده و چيزى غير از حق و دعوت به او،
وجود آنها را پُر نكرده، تو اينها را از خود نران.
در آيهاى ديگر آمده: «وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَ الْعَشىِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَ لَا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيْدُ زِينَةَ الْحَيوةِ الْدُّنْيَا» ؛ آنها كه دعوتشان در شروع و پايان، در صبح و شب، در طلوع و غروب يكى است و فاصله روز آنها را دگرگون نكرده، با همانها باش. چشمهايت از آنها تجاوز نكند كه همينها بار تو را مىكِشند؛ همين وجودهاى طالب و تسليم، نه آدمهاى آب خورده پُر بار كه بارشان را به دست تو مىدهند. پس تو آنها را كنار نگذار. چشم از آنها برندار و به ديگران ندوز كه در اين چشمداشت، جلوهها و زينتهاى دنيا، تو را گول مىزند.
اينها وجودهاى تمام وقتى هستند كه براى اين كار آمدهاند، پس تو با همينها باش. اينها استوانههايى هستند كه تو بايد سقفهاى سنگينت را بر روى آنها بنا كنى، كه در حد ايثار و فداكارى، فعاليت مىكنند و در عين حال خائفند.
تويى كه چنين مهرههايى دارى، دنبال چه مىگردى؟ اينهايى كه خود طلب و تسليم دارند، چرا از اينها عبور كنى؟ همينها هستند كه هم كار خوب مىكنند و هم خوب كار مىكنند. هم كارشان حسنه است، هم صالح، هم مصلح و هم خودشان از اين كار صالح و سازندهشان بهرهمند شدهاند و تنها عملشان بزرگ نشده كه با كارشان، خود بزرگ شدهاند. تنها پل ديگران نبودهاند تا ديگران را رسانده و خود مانده باشند.
حركت، ص: 248
چهار ذکر در امالی صدوق برای رفع مشکلات که هر روز گفته شود:
حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ،فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ،وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِباد،فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ،إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ
وقف مهدویت
🌿دوستى دارم كه دلسوز و آرام مىگفت: ما شاهد روزهايى بودهايم كه فوج فوج به اسلام رو آوردند و شاهد روحهايى بودهايم كه هستى يك گامشان بود ...
و امروز هم شاهد آنهايى هستيم كه فوج فوج مىميرند و شاهد آنهايى هستيم كه باقى ماندهاند و در خويش مىلمند.
و مىگفت: ما امروز از لحاظ تبليغ در سطحى بالاتر هستيم. ما وارث گذشتگان هستيم و از علوم گستردهاى هم بهره گرفتهايم.
و مىپرسيد و صادقانه مىپرسيد: چه شده كه آن روحها در ميان ما نمىشكوفد و آن دلها در درون ما نمىتپد؟
گفتمش: گيرم كه آنها كبريتى از تبليغ در دست داشتهاند و ما خرمنى از آتش، اما تفاوت اين است كه آنها كبريت را به فتيلهها زدند و چراغها را زير نظر گرفتند و با استعدادها كار كردند ... اما ما اين خرمن آتش را به باد داديم و سنگها را داغ كرديم و چراغها را خاموش گذاشتيم.
و اين پيداست كه با يك كبريت استعدادها روشن مىشوند، اما با خرمنى سوزان از آتش، سنگها نورى نمىگيرند.
و باز گفتمش بگذر از آن كه ما با آن همه ميراث غنى، روش فقيرى داريم و بهرهبردارى ضعيف، درست مثل كسى كه خوراكهاى زياد و مطبوعى ذخيره دارد، اما نيازش را نمىشناسد و نياز مهمانهايش را نمىداند و از روش تغذيه آگاهى ندارد. اين ميزبان، خودش و مهمانش از غذاهاى لذيذى سرشارمىشوند، اما نيازهايشان تأمين نمىگردد.
آخر كسى كه به ويتامين «ث» نيازمند است بر فرض برايش تيهو به سيخ بكشند و آهو برايش كباب كنند، نيازش تأمين نخواهد شد كه آن همه نيرو در اين بدن عفونى مىشود و بيمارى دست مىدهد و اين است كه ما امروز دايرةالمعارف هايى داريم، اما همه نيازمند و عليل.
معدهها سرشار است در حالى كه بدنها فقير و مريض ...
و اين است كه با اين همه ثروت و اميد، باز به يأس مىرسيم و در خويش مىمانيم. آنها با يك جرقه خرمنهاى آهن را آب مىكردند و شكل مىدادند و بهره برمىداشتند، اما ما با يك خرمن آتش حتى يك ميخ نساختهايم و يك مهره را شكل ندادهايم. ميخى كه بتوان به آن چيزى آويخت و مهرهاى كه بتوان آن را به كار گرفت.
آنها هنگامى كه يك كوره آهن را مىديدند، حقارت جرقهها را در نظر نمىآوردند كه به روش فكر مىكردند و آن جرقه را نه به آهنها كه به گَوَنها مىسپردند و گونها را به الوارها و الوارها را به زغال سنگها و به اين گونه بود كه آهنها هم آب مىشدند و شكل مىگرفتند و بهره مىدادند.
ما امروز در كنار درياى مشكلات و كوههاى مانع، يا سرود يأس مىخوانيم و مىمانيم و يا بدون روش و بدون تفكر دست به كار مىشويم و به بنبست مىرسيم و در چالههاى يأس مىخوابيم. ما در برابر يك جامعهى به غرقاب نشسته يا پشت مىكنيم كه دست و پا زدنها و نالهها و استغاثهها را نشنويم و يا بىتفاوت نگاه مىكنيم و يا اگر همتى باشد از دم دست، هر كه به دستمان آمد،بيرون مىكشيم و چه بسا كه نعشهاى بىجان و مردههاى آب خورده نصيبمان شود.
ما به نجات مردهها مشغول هستيم و استعدادها در آن طرفتر، اسير موجها و گلاويز مرگ!
در اين موقعيت چارهاى نيست جز اينكه با استعدادها كار كنيم و آنها را بيرون بكشيم و بعد با همدستى آنها به سراغ ديگران برويم و با كمك گَوَنها و الوارها و زغال سنگها، آهنها را آب كنيم و مانعها را شكل دهيم و از آنها بهره برداريم.
آن اوج ديروز و اين ركود امروز يا به خاطر اين است كه روش تربيتى نداريم و به داغ كردنها و شاخ و برگ دادنها و بغل كردنها مشغوليم و روشنى نمىدهيم و ريشه نمىدهيم و بندها را باز نمىكنيم و يا به خاطر اين است كه با اين روش صحيح، با استعدادها كار نمىكنيم و با اين ذخيرهى سرشار و با اين خرمن آتش به فتيلهها و چراغها جرقهاى نمىزنيم.
📚آیه های سبز
👹در مقام یقین هم میتوان رجیم شد👹
🌲یقین، عالی ترین حدّ آگاهی است.🌲
🤠شیطان به حدّی از آگاهی رسید که هیچ عارفی به آن مقام نمی تواند برسد، به یک معنا امام العارفین بود و همه مراحل را با شهود خود دیده بود. تنها یک کِبر در وجودش ، او را به زیر انداخت.
🥳وقتی کِبر، حسد، بُخل و هزار عامل دیگر در ما وجود دارد، چطور خیال میکنیم ایمن هستیم؟!
⛺کتاب عوامل رشد. علی صفایی حائری
🌿عالى ترين نوع شعور« شعور حضورى» است؛ شعورى است كه ما از خودمان داريم نه« شعور رفلكسى و بازتابى» كه نتيجه مراحل چند گانه و تكامل مغز است؛ چرا كه آگاهى ما از خود، غير از آگاهى ما از اشياء اطراف است. آنها بازتابند؛ در حالى كه درك ما از خود، حضورى و بلاواسطه است.
🔰 وظیفه مربی
🔷🔹 ما ؛ #مسئولیم چون داراييم.
مسئوليت بر اساس توانايى است
نه آگاهى؛
«لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً الّا وُسْعَها.»
🔹و نوع مسئوليت ما،
وابسته به اهميت كارها و ضرورت نيازها و #استعداد و توان ماست.
🔹 در اين #قرن وحشى، شديدترين نيازها،
#نياز جهت دادن و شكل دادن و #كشف كردن استعدادهاست.
نياز رهبرى كردن و تربيت نمودن و بارور ساختن است.
🔹 تربيتى كه #مسخ #انسان نباشد و نفى او نباشد،
داغ كردن، شاخ و برگ دادن و به آغوش كشيدن نباشد،
بلكه روشنى دادن باشد و ريشه دادن و زمينه فراهم آوردن.
🔷🔹 آن مربى و #رهبرى كه فقط يك راه پيش پاى افرادش مى گذارد،
هر چند اين #راه، راه خوبى ها باشد،
به آنها ستم كرده است،
كه بايد دو راه را نشان داد
و بايد زمينه انتخاب را فراهم نمود؛
«وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ».
🔹 آنگاه با آنهايى كه راه را #انتخاب كرده اند
در برابر آنها كه سنگ راه شده اند، ايستاد.
🔹 براى #شروع به هر كار،
به #طرح ريزى نياز است تا از خرابكارى و كند كارى و دوباره كارى سالم بمانيم.
🔹طرح بر اساس #هدف شروع مى شود
و با تحليل هدف، نيازها و مراحل مشخص مى شوند
و مسائل در هر مرحله، روشن مى شود
و #وظايف در برابر هر #مسأله به دست مى آيد.
هدایت شده از مباحث تربیتی
❇️وقتى در يك جريانى اهداف فراموش شود، روش ها نيز گرفتار مى شوند. هدف در هر حكومت دينى اين است كه 👈زمينه انتخاب انسان فراهم شود و مردم خود به قسط قيام كنند «1» نه اين كه حكومت به قسط برساند.
اين دو با هم خيلى تفاوت دارند. يك وقت تو مىخواهى هدف حكومت را عدل يا قسط (باتفاوتى كه در معناى اين دو هست) قرار بدهى ولى يك وقت هدف حكومت را اين مى دانى كه زمينه سازى كند تا مردم خود به قسط قيام كنند، در اين صورت 👈حلم و بيّنات و فرصت و مهلت مىخواهد. تو بايد به او مهلت انتخاب بدهى؛ بعد از دادن بيّنات و كتاب و ميزان به او فرصت فكر كردن بدهى، نه اين كه با تحميل و خشونت او را به زمين بزنى و وادارش كنى كه هر تصميمى را كه تو مى خواهى بگيرد. اين جاست كه همه چيز به هم مى خورد.
1) «لِيَقُومَ النّاسُ بِالْقِسطِ». حديد، 25
https://eitaa.com/tarbeit
هدایت شده از مباحث تربیتی
🌿جوامع اشرافى و ايمانى
در جامعه اى كه آدمها پيوندهاشان از يكديگر قطع و تكيه گاهشان برداشته شد و كنار رفت، در چنين جامعه اى همز و لمز؛ همديگر را تحويل نگرفتن، اشاره كردن و غيبت كردن و بدگويى شكل مى گيرد.
در چنين جامعه اى به امكانات روى خواهند آورد، همان گونه كه در سوره همزه آمده است:
«وَيْلٌ لّكُلّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ. الَّذِى جَمَعَ مَالًا وَ عَدَّدَهُ. يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ.
كَلَّا لَيُنبَذَنَّ فِى الْحُطَمَةِ. وَمَآ أَدْرَ ل كَ مَا الْحُطَمَةُ. نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ. الَّتِى تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفِدَةِ. إِنَّهَا عَلَيْهِم مُؤْصَدَةٌ. فِى عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ».
در اين سوره به دنبال همز و لمز، جمع مال و شمارش آن مطرح مى شود؛ «الَّذِى جَمَعَ مَالًا وَ عَدَّدَهُ». اين دو، (مسخره كردن و دست انداختن با جمع ثروت و شمارش آن) چه ربطى با هم دارند؟
در ظاهر، تعريف و توصيف همز و لمز با جمع مال بعيد به نظر مى رسد ولى نكته دقيق همين جاست 👈در جامعه اى كه انسان ها پيوندشان از هم بريده شده و تكيه گاهشان كنار رفته و اهدافى در بين نيست و 👈ايمان و محبّت و رحمت كنار برود، همز و لمز شكل مىگيرد.
اين بدگويى ها و سخت گيرىهايى كه ما نسبت به همديگر داريم و حتى بار همديگر را زير و رو مى كنيم، 👈به جهت اين است كه عشقى و محبتى در ما نيست، رابطه هاى ما رابطه هاى ايمانى و محبتى نيست.
✳️منى كه بچّه ام را دوست دارم، عيب بچّه ام را پنهان مى كنم. اين كه از يك طرف گرفتارى ها و عيب هاى خانواده ام را مى پوشانم و از طرف ديگر عيب هاى ديگران را دست مى گيرم و به اين و آن مى گويم و با خنده صحبت مى كنم، اين نشان مى دهد كه رابطه من با آن ها رابطه عاطفى و محبتى نيست.
قرآن هم وقتى مىخواهد بگويد غيبت نكنيد، مىگويد: «يأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ ... وَ لَايَغْتَب بَعْضُكُم بَعْضاً أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْيَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ» «1»
؛ يعنى تا اين زمينه محبتى و ايمانى در تو نيايد، خواه ناخواه غيبت وجود دارد.
1)حجرات، 12
🔰در بيانى از حضرت زهرا در خطبه فدك چنين آمده است:
«أَلا قَدْ أَرَى أَنْ قَدْ أَخْلَدْتُمْ إِلَى الْخَفْضِ. وَ أَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ. وَ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ. وَ نَجَوْتُمْ مِنَ الضِّيقِ بِالسَّعَةِ. فَمَجَجْتُمْ مَا وَعَيْتُمْ.وَ دَسَعْتُمُ الَّذِى تَسَوَّغْتُمْ. فَإِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِى الْأَرْضِ جَمِيعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِىٌّ حَمِيدٌ» «1».
آدم يك وقت مىخواهد خوش باشد و يك موقع، خوشىِ زمينه سازى شده اى را مىخواهد؛ پرده ها را مى اندازد، بزم را فراهم مى كند، با رنگى و نورى و صدايى و عطرى آن را همراه مى كند، اين معناى «خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ» است؛ يعنى شما با راحتى خلوت كرديد.
«وَ نَجَوْتُمْ مِنَ الضِّيقِ بِالسَّعَةِ»؛ مثل كسى كه از گرفتارى ها با وسعتى كه پيدا كرده، نجات پيدا كند. نتيجه اين شد كه: «فَمَجَجْتُمْ مَا وَعَيْتُمْ وَ دَسَعْتُمُ الَّذِى تَسَوَّغْتُمْ»؛ آن چه را آشاميده بوديد و فرو داده بوديد و آن چه را كه خورده بوديد و هضم كرده بوديد، آن آگاهى ها و يافته هايى كه به آن ها رسيده بوديد و برداشت كرده بوديد، همه را بيرون انداختيد و از همه چشم پوشيديد و رو به قدرت ها و امكاناتى آورديد كه طبيعى يك چنين جامعه اى است؛ جامعه اى كه پيوند آدم ها از هم گسسته است.
در دوره اى كه دوره پيوند آدم ها است، تو براى فرداى خودت چيزى را در نظر نمى گيرى. مى گويى بچّه ام اگر بماند، برادرم هست، فلانى هست، خانواده مرا فلانى مى چرخاند، ولى وقتى كه تكيه گاهت از ديگران گرفته شد و پناهگاهى نداشتى و از همه بريدى، به طور طبيعى بايد امكانات را وسط بگذارى؛ «الَّذِى جَمَعَ مَالًا وَ عَدَّدَهُ».
گرفتارى تو اين است كه در اين مرحله بايد رفته رفته براى راحتى و آرامش خيالت پناهگاه هايى داشته باشى، در نتيجه امكاناتى را مىخواهى. اين جاست كه ثروت مطرح مى شود و مال اندوزى شكل مى گيرد. حال هِى شعار دهيد كه آقا نكنيد! آقا نكنيد! نمى شود؛👈 چرا كه ريشه ها به هم ريخته است. وقتى كه آن ريشه ها شكل گرفته بود، اگر مى گفتيد فلان امكان را براى خودتان برداريد، يا نمى توانست يا خجالت مى كشيد و يا دلش اجازه نمى داد. نمى خواست هنگامى كه در كنارش شخص گرفتارى هست آن گونه زندگى كند و بخورد، اما حال كه آن ريشه ها رفته اند، ديگر آن طور نيست؛ اگر بهترين امكانات را سوار هم نشود، ولى آن ها را دارد .
__________________________________________________
(1). بحار الانوار، ج 29، ص 230 ..
📚مشكلات حكومت دينى، ص: 183
https://eitaa.com/tarbeit