eitaa logo
فتـح‌قلّه‌ها بسوی‌ظهور«🚩»
1.6هزار دنبال‌کننده
875 عکس
465 ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
👈 اینگونه نیست! پس از دیدار اخیر هیات دولت با رهبری، برخی با استناد و استنباط از بخشی از اظهارات ایشان، آن را حمل بر نشان دادن چراغ سبز برای از سرگیری مذاکرات هسته‌ای کردند. در رسانه‌های خارجی نیز همین استنباط و نگاه بازتاب گسترده‌ای داشته است و طی چند روز گذشته در برخی رسانه‌های منطقه و جهان در بررسی احتمالات شدت گرفتن یا کاهش تنش‌ها در منطقه در سایه تهدیدها به پاسخ به مدام مورد استناد و اشاره کارشناسان قرار می‌گیرد. حتی برخی رسانه‌های خارجی نوشتند که رهبر ایران گفته است «هیچ مانعی» برای از سرگیری مذاکرات هسته‌ای وجود ندارد. اما به نظر می‌رسد که این سخنان بریده از ساختار متن و سخنرانی بیشتر تفسیر به رای شده و معانی و دلالت‌هایی زائد بر آن حمل شده است. ایشان در چارچوب تاکید بر « » و «منتظر آن نماندن» در نشست گفت که «این واقعیت در سخنان رئیس‌جمهور و اظهارات چند روز قبل وزیر امور خارجه نیز وجود داشت؛ البته این منافاتی ندارد که در جایی با دشمن تعامل کنیم بلکه مسئله این است که نباید به او امید بست و اعتماد کرد.» همه این تفسیرها و تحلیل‌ها برگرفته از این جمله است: البته این منافاتی ندارد که در جایی با دشمن تعامل کنیم. 👈اولا این بخش چیزی منفک، جدید و منعکس کننده نظر و موضعی تازه به نظر نمی‌رسد و از این تعاملات موردی هم در طول چهار دهه گذشته همواره بوده است. کما این که در گذشته نیز هم جملاتی مشابه با همین مضمون در مناسبت‌های مختلف بیان شده است؛ مانند این عبارت در دیدار با جمعی از مردم قم به تاریخ 19 دی 1400: «تسلیم نشدن در برابر دشمن مستکبر و زورگو نیز جزو اصول انقلاب است و اینکه در مقطعی با دشمن مذاکره، صحبت و تعامل شود به معنای تسلیم شدن در مقابل آن نیست، همچنانکه تا کنون تسلیم نشده و از این پس نیز نخواهیم شد.» تازه در این سخنان نه تنها واژه «تعامل» بلکه «مذاکره و صحبت» هم ذکر شده است. از این رو می‌توان گفت که بخش پیشگفته از اظهارات اخیر رهبری در دیدار با هیات دولت متضمن معنا و مفهوم جدیدی در مورد مذاکرات هسته‌ای نیست. ثانیا، در سال‌های اخیر که منعی برای مذاکرات برجامی نبوده است یا مگر از سرگیری مذاکرات هسته‌ای معطل موضع و موافقت تهران مانده است تا این سخنان بر این معنا حمل شود؟ به این معنا که آمریکا خواهان شروع مذاکرات هسته‌ای جدید و منتظر موافقت ایران با آن باشد. واقعیت چیز دیگری است؛ این که این مذاکرات پس از شروع جنگ اوکراین رفته رفته به دلایلی وارد وضعیت قفل شده‌ای شده و پس از جنگ کنونی غزه نیز این بن بست و قفل شدگی شدت بیشتری یافته تا جایی که در نتیجه چنین تحولاتی و همچنین پایان بیشتر بندهای برجام، به گفته وزیر خارجه جدید وضعیتی شکل گرفته است که دیگر احیای این توافق امکان‌پذیر نیست . همین مسائل هم باعث شده است که دو طرف به ویژه طرف آمریکایی پرونده مذاکرات هسته‌ای را در قالب قبلی رها کرده و به مذاکرات غیرمستقیم و تفاهمات دو جانبه در عمان برای مدیریت تنش روی آوردند. قبلا نیز نگارنده بیان داشت که آمریکا بر خلاف گذشته که مدام بر مذاکره و توافق تاکید می‌ورزید، در پی تحولات منطقه‌ای و بین‌المللی جدید و تحولات برنامه هسته‌ای ایران، فعلا از مذاکره جدی و توافق در این مقطع زمانی عبور کرده و اولویت‌های دیگری را پیگیری می‌کند و حتی برای مذاکره شرط و شروطی را نیز می‌گذارد؛ مانند موضع اخیر وزارت خارجه آمریکا که بیان داشت و از ایران خواست که ابتدا «باید تشدید تنش‌های هسته‌ای را متوقف کند و همکاری معنادار با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی را آغاز کند.» این در حالی است که قبلا ایران بود که ابتدا شروط می‌گذاشت و در امر مذاکره و توافق سخت‌گیری می‌کرد؛ اما امروز قضیه معکوس شده است و پرونده هسته‌ای به موضوعات و مسائل دیگری پیوند خورده است که احتمالا برای آمریکا فوریت بیشتری دارد. در عین حال نیز از سرگیری مذاکرات در این دوره انتخاباتی آمریکا قبل از روشن شدن هویت برنده آن بعید به نظر می‌رسد. 🌐 @ghoghnuos13 ─┅═ঊঈ☘️🌼☘️ঊঈ═┅─
فتـح‌قلّه‌ها بسوی‌ظهور«🚩»
💢پاسخ صریح سفیر ایران در ارمنستان به لفاظی های جدید درباره زنگزور: خواب‌ها و رویاها در ارتباط با مو
💢روابطی که یک طرفه راهبردی است! متعاقب سفر اخیر پوتین به آذربایجان و اظهارات برخی مقامات روس، دوباره بحث دالان زنگزور در رسانه‌ها داغ شده است. این در حالی است که اتفاق غیر منتظره‌ای نیفتاده و موضع روسیه مبنی بر ضرورت راه‌اندازی این کریدور از قبل هم از زمان انعقاد توافق آتش‌بس 2020 روشن و شفاف بوده است. اما آنچه شاید تازگی دارد، این حجم بی‌توجهی روسیه نسبت به حساسیتی است که تهران در چند سال اخیر نسبت به راه‌اندازی زنگزور ابراز داشته که تا سر حد ارسال نیرو و برگزاری رزمایش نظامی در مرز با آذربایجان پیش رفت. خرده‌ای بر پوتین و روسیه نیست. منافع حرف اول و آخر را در روابط بین‌الملل می‌زند. بنابراین وقتی منافع کلانی را در راه‌اندازی این دالان با ترکیه و آذربایجان می‌بیند و در مقابل آن را در روابط با تهران هزینه‌ساز نمی‌داند، 👈چرا چنین موضع نگیرد؟ روابطی که در همه حال طرف ایرانی آن را «اتحاد راهبردی» یا «شراکت راهبردی» یا «راهبردی» می‌نامد و طرف مقابل تاکنون به الزامات یک رابطه راهبردی تن نداده است. پرسش اینجاست که این چه روابط راهبردی است که یک طرف آن تقریبا در همه حوزه‌های ژئوپلیتک و پرونده‌های حساس منطقه‌ای علیه طرف دیگر به ویژه در حوزه امنیتی پیرامونش به نفع دیگران ورود می‌کند؟ در سوریه با اسرائیل تبانی می‌کند و یا حداقل چراغ سبز نشان داده و راه را برای حملات مستمر به «رقیب ایرانی» خود در این کشور باز ‌می‌کند. به و نقش رقیب منطقه‌ای ایران یعنی ترکیه در سوریه کمک کند و نیز با دور زدن ایران بخواهد اردوغان و را آشتی دهد و عملا منافع اقتصادی کلان دوران پسا جنگ داخلی را نصیب آنکارا کند. در حوزه در قضیه چند بار به نفع امارات موضع بگیرد. در تنش‌های امنیتی و سیاسی در منطقه مواضعی متمایل به بقیه بازیگران رقیب و مخالف ایران اتخاذ کند. در پرونده چند بار پای قطعنامه‌های شورای امنیت را امضا کند که متحد یمنی جمهوری اسلامی را گروهی تروریستی معرفی می‌کند. در روابط دو جانبه نیز با وجود حرف و حدیث‌های زیاد درباره همکاری نظامی، هنوز هم از فروش و سامانه‌های پدافندی پیشرفته به ایران امتناع ‌ورزد! البته در همان زمانی که بحث فروش این جنگنده‌ها و... مطرح شد، نگارنده در یادداشتی تاکید داشت که روسیه حتی اگر هم توافقی امضا شود، این تجهیزات را به ایران نمی‌فروشد؛ اما از خود توافق به عنوان اهرم فشاری برای امتیازگیری از دیگران استفاده خواهد کرد. در هم پس از خروج آمریکا به‌عنوان عضوی از این توافق اقدامی برای جبران لااقل بخشی از زیان‌های وارده نکرد. قبل از برجام هم چند بار به قطعنامه‌های شورای امنیت علیه ایران رای مثبت داد. حتی در جریان انعقاد خود برجام هم به گفته ظریف کارشکنی کرد. 👈باز تاکید می‌شود که هیچ خرده‌ای بر روسیه و بقیه بازیگران نیست. آن‌ها حق دارند بر اساس منافع خود تصمیم بگیرند و رفتار کنند. کما این که روابط با روسیه و گسترش آن، هم به عنوان یک همسایه بزرگ هم یک قدرت جهانی ضرورتی راهبردی است. اما مشکل در نگاه غیرواقع‌بینانه به این مناسبات است و سخن گفتن از «شراکت راهبردی» و... هم نشات گرفته از چنین نگاهی است که آن هم محصول نداشتن شناختی عمیق نسبت به نظام و روابط بین‌الملل و پیچیدگی‌ها و روابط و منافع در هم تنیده روسیه در سطح منطقه با بازیگران دیگر است که عموما مخالف، رقیب و یا دشمن ایران هستند. همین واقعیت است که باعث می‌شود روسیه در مناسبات پیچیده و تنش‌آلود منطقه متناسب منافع خود عموما طرف مقابل ایران بایستد. اما در این میان کاربرد توصیف‌های نادرست، مکرر و یک‌سویه درباره این روابط نه تنها مولّد انتظاراتی خاص در جامعه ایرانی و برای حاکمیت دردسرساز شده، بلکه موجد خوانشی هم در کرملین بوده که ایران را در هر شرایطی در مقام طرف نیازمندتر به این مناسبات و فاقد انتخاب دیگری دانسته است. همین اغراق‌ها نه تنها در مناسبات با روسیه بلکه در پرونده‌های چالشی دیگر نیز نه تنها برخی واژگان را در دنیای سیاست لوث کرده و بی‌اعتبار ساخته؛ بلکه پیامدهای جبران‌ناپذیری هم برای اعتبار کلام و سیاست ایران داشته و دارد. 👈بله! تنش با آمریکا نقطه اشتراک ایران و روسیه است؛ اما موانع بیشماری باعث شده است که همین اشتراک نظر فاقد منافع کلان راهبردی برای ایران جز اتخاذ برخی مواضع حمایتی در محافل بین‌المللی شود و یکی از مهم‌ترین این موانع، منافع زیاد روسیه با رقبا و مخالفان منطقه‌ای ایران است که عموما متحد آمریکا هستند. ✍اهل کوفه با حسین بن علی (ع) علیه استبداد یزیدی هم نظر بودند، اما چون منافع دنیوی خود را در نقطه مقابل می‌دیدند نه تنها ایشان را همراهی نکردند، بلکه علیه‌شان نیز جنگیدند. 🌐 @ghoghnuos13 ─┅═ঊঈ☘️🌼☘️ঊঈ═┅─
💢سفر عراقی پزشکیان و یک امّا..! سفر رئیس جمهور ایران به عراق از جهاتی متفاوت با سفرهای مقامات پیشین ایران به این کشور بود. تور عراقی پزشکیان در خارج از بغداد به شهرهای مذهبی خلاصه نشد، بلکه شامل اربیل، سلیمانیه و بصره نيز بود که در چند سده اخیر بی‌سابقه بوده است. در کنار آن هم، پزشکیان در این سفر نوعی دیپلماسی عمومی قابل توجه را بکار بست که در سفرهای خارجی مقامات ایرانی به این شکل مسبوق به سابقه نبوده است. اما این سفر یک کاستی مهم هم داشت که مورد انتقاد و توجه ناظران عراقی و غیر عراقی نیز قرار گرفت. اما تور عراقی پزشکیان عموما با دو متحد شیعی و کردی بود و دیداری منفصل مانند دیدار با جریان‌های شیعی و کرد با رهبران احزاب و جریان‌های اهل سنت عراق برگزار نشد و همچنین سفری به یک شهر سنی نشین نیز صورت نگرفت که اگر این اتفاق می‌افتاد به قول عرب‌ها «توری مکتمل الارکان» بود. اگر هم احتمالا شرایط امنیتی مرکز سنی‌نشین عراق اجازه چنین سفری نمی‌داد، دستکم برای منع برخی دریافت‌ها و تصوراتِ مخالف الزامات ایده «اتحادیه اسلامی»، دیداری جداگانه با برخی رهبران اهل سنت در بغداد یا بازدید از مسجد ابوحنیفه(معروف به جامع الإمام الأعظم) یا مرقد عبدالقادر گیلانی در بغداد بعنوان دو نماد هویت سُنیان عراق ممکن بود. در مقابل دیدار با محسن مندلاوی معاون اول شیعی رئیسِ سنیِ برکنار شدهِ مجلسِ عراق بر انتقادات برخی جریان‌های اهل سنت افزود. از این جهت که منصب ریاست مجلس عراق پس از سهمیه‌بندی قدرت میان شعیان، کردها و اهل سنت سهم سنی‌های این کشور شده است. به همین دلیل، دیدار با معاون اول شیعی رئیس سابق مجلس عراق از دید برخی کنشگران عراقی به تلاش برای حذف ضلع سُنی از گردونه قدرت حاکمه در عراق تفسیر شد. این درحالیست که هر چند سیاستمداران سُنی‌ عراق غالبا به دلایل مختلف در جبهه بازیگران رقیب ایران در عراق از ترکیه و عربستان و... قرار دارند، اما روابط خوبی هم میان برخی احزاب اهل سنت عراق با ایران وجود دارد. می‌توان گفت که به نوعی قرار گرفتن بازیگر سنی عراق در حاشیه در این سفر تکرار اشتباه اردوغان در سفر در اردیبهشت ماه گذشته و اکتفا به دیدار با رهبران اهل سنت و کُرد بدون دیداری مشابه با رهبران شیعی عراقی بود. البته احتمالا اردوغان دیدار با نخست وزیر شیعی عراق را به عنوان دیدار با رهبران شیعه فاکتور کرده است. در کل، اقتصاد موتور محرکه روابط خارجی ترکیه است و غالبا نفوذ سیاسی و ژئوپلیتیک خود را از کانال نفوذ اقتصادی پیگیری می‌کند. در این راستا نیز روابط تجاری و اقتصادی عراق و ترکیه در سالیان اخیر توسعه قابل توجهی یافته است؛ به گونه‌ای که هم اکنون هم تجارت میان دو کشور تقریبا دو برابر ایران است و به گفته اردوغان به رقم حدود 20 میلیارد دلار نزدیک شده است. البته جالب هم اینجاست که هیچ قدرت منطقه‌ای جز ترکیه در عراق نیرو و پایگاه نظامی ندارد و بیشتر از نیروهای آمریکاست، اما این مساله به اندازه نفوذ سخت ایران در عراق از طریق حشد الشعبی پرصدا نیست. دلیل آن هم این است روابط ایران و عراق بیشتر در چارچوب تقابل ایران و آمریکا تعریف شده و نمود یافته است؛ در حالی که اساسا نفوذ و مناسبات بازیگران ترک و عرب منطقه در عراق بر مدار تقابل با آمریکا نیست و بعضا نیز هم پوشانی وجود دارد. مناسبات و نفوذ ایران در عراق با چالش‌های فراینده ناشی از تقابل با آمریکا و رقابت با ترکیه و عربستان و... روبرو است. عربستان در سال‌های اخیر در کنار تحکیم روابط خود با دولت مرکزی، نفوذ سیاسی در بیت شیعی عراق به عنوان بازیگر قدرتمند صحنه سیاسی عراق را نیز پیگیری کرده و دعوت از رهبران شیعه عراق از جمله عمار حکیم برای سفر به ریاض و دیدارهای سفیر این کشور با آن‌ها در عراق نیز در این راستاست. 👈امروز سه بازیگر عراق (شیعیان، اهل سنت و کردها) نه تنها فیمابین دچار اختلافات اساسی هستند، بلکه هر کدام از تشتت و انقسام داخلی شدید نیز رنج می‌برد. جدا از نقش عامل تعارض منافع درون عراقی و درون گروهی میان آن‌ها، یک سر مهم این انقسام هم به تعارض منافع بازیگران و قدرت‌های خارجی ذی نفوذ در عراق بر می‌گردد. در میان این بازیگران، ماهیت سیاست‌ورزی ایران در این کشور تا حدودی متفاوت از دیگران است و در حالی که ایران نفوذ سیاسی قابل توجهی در آن دارد؛ اما مانند تاکنون رقیب ترکی برگردان اقتصادی همسنگی نداشته است. در سال‌های اخیر دول عربی و ترکیه بر روی پروژه‌های اقتصادی کلان در عراق متمرکز شده‌اند؛ مانند ابرپروژه "راه توسعه" یا جاده ابریشم عراق که به عبارتی دیگر یک ابرطرح برای ترکیه و در درجه بعدی حوزه عربی خلیج فارس نیز هست و منطقه را از طریق یک شبکه ریلی و زمینی به اروپا وصل می‌کند و می‌تواند اطلس ترانزیتی و کریدوری در منطقه را به زیان دیگر کریدورها دگرگون کند. 🌐 @ghoghnuos13 ─┅═ঊঈ☘️🌼☘️ঊঈ═┅─
💢 دور باطل جنگ ! بعد از یک سال از جنگ غزه، دَر بر همان پاشنه می‌چرخد. در سالگرد آن، اسرائیل دوباره به جبالیا در شمال باریکه غزه تحت بمباران بسیار سنگین حمله زمینی کرده و از ساکنان بیت لاهیا، بیت حانون، کارکنان، مجروحان و بیماران سه بیمارستان خواست که آنجا را تخلیه کنند؛ درست مانند روزهای آغازین جنگ و واقعه بیمارستان شفا و... اما این بار در سایه جنگ لبنان می‌خواهد به هر شکلی هدف تفکیک شمال و جنوب غزه را محقق و منطقه شمالی را خالی از سکنه کند. بنا به منابع اسرائیلی و فلسطینی، پاتک‌‎های نیروهای حماس در جبالیا از کمین و درگیری رو به رو گرفته تا شلیک خمپاره و راکت، کمتر از روزهای نخست جنگ نیست. حمله دوباره به جبالیا و مناطقی دیگر بعد از یک سال پس از چندین حمله قبلی دور باطل جنگی را به رخ می‌کشد که انگار تازه از نو شروع شده است. اسرائیل همچنان در حدود 80 درصد مساحت مسکونی غزه حضور نظامی ندارد و در مناطق مسکونی هم که حضور دارد، همچنان با عملیات مستمر مواجه است. همواره بعد از هر حمله به نقطه‌ای با مواجه شدن با عملیات طرف مقابل پس از یکی دو هفته عقب نشینی کرده و دوباره بعد از مدتی تحت بمباران سنگین به آنجا بازگشته و این اتفاق در این یک سال همواره تکرار شده است. شمال غزه اولین منطقه‌ای بود که اسرائیل بعد از بمباران سنگین هوایی پس از هفتم اکتبر پارسال، حمله زمینی را شروع و در دسامبر گذشته اعلام کرد که از گردان‌های حماس پاکسازی شده و از پایان حملات در آنجا خبر داد. اما پس از حمله زمینی به جنوب نوار غزه، تاکنون دوباره چندین بار به محلات مختلفی در شمال این منطقه بازگشته و عملیات زمینی گسترده انجام داده است. این مساله از آنجا جای شگفتی فراوان دارد که این جنگ تمام عیار در باریکه‌ای بسیار کوچک و محاصره از هر طرف در جریان است. جنگ غزه هیچ شباهتی با جنگ افغانستان، عراق، ویتنام و غیره ندارد. هیچ کدام از طرف‌های نامتعارف در این کشورها وضعیت نوار غزه را نداشته و ندارند. از این رو، سخنی به گزافه نیست که بگوییم با ناهمترازترین و نامتعارف‌ترین جنگ نامتقارن (با یک طرف نامتعارف و یک طرف کلاسیک) در تاریخ معاصر مواجه هستیم. به همین علت برآورد اکثریت قریب به اتفاق کارشناسان پس از شروع جنگ تمام عیار اسرائیل این بود که حماس دو هفته بیشتر دوام نمی‌آورد و دوباره اسرائیل غزه را اشغال می‌کند. اما نگارنده همان زمان هم بر این باور بود که اهداف جنگ قابلیت تحقق را ندارد؛ امری که گذشت یک سال و شروع دوباره حملات زمینی و هوایی از نقطه آغازین موید این مدعاست. این پیش‌بینی هم معطوف به شناخت دو طرف جنگ، نقاط ضعف و قوت هر کدام، بررسی دقیق جنگ‌های قبلی و غیره طی سه دهه بود. این در یک سال جز پیروزی‌های تاکتیکی، پیروزی راهبردی را برای اسرائیل به ارمغان نیاورده و بعید است که تا پایان جنگ هم محقق شود؛ به ویژه که بنا به گزارش رسانه‌های اسرائیلی، حماس توان رزمی خود را در همه مناطق تا حد زیادی بازسازی و به گفته منابعی نیروهای کشته شده خود را جایگزین کرده و نزدیک به 5 هزار نیروی جدید جذب کرده است. اما این حجم گسترده تلفات انسانی و خسارت مالی و ویرانی و تبدیل شدن غزه به تلی از آوار و جهنمی برای ساکنان آواره‌اش صرفا محصول طبیعی یک جنگ تمام عیار نیست، بلکه معطوف به یک راهبرد چند وجهی اسرائیل با سه هدف به نظر می‌رسد که با تحمیل این هزینه بی‌سابقه طرف نامتعارف جنگ را وادار به تسلیم کند و مردم جنگ زده را مجبور به شورش کند. این دو هدف هم تاکنون در غزه محقق نشده است. اما هدف سوم و چه بسا مهم‌تر از بقیه ایجاد نوعی بازدارندگی از طریق تزریق و تثبیت تصویر غزه ویران شده به ناخودآگاه کشورها و طرف‌های دیگری است تا فکر حمله به اسرائیل را هم از ذهن خود پاک کنند. این بازدارندگی بعید است در ذهن طرف‌های نامتقارن همچون گروه‌ها و سازمان‌های چریکی ایجاد شود و تجربه تاریخی نشان داده که معمولا این حجم خون و دود و ویرانی زاینده انسان‌های تندروتر و سرسخت‌تر است. بسیار بعید است که از دل این فاجعه تاریخی در غزه انسان‌های «صلح‌جوی» بیرون بیایند که در آینده دست آشتی به سمت اسرائیل دراز کنند. از میان جهنمی که اسرائیل در غزه ساخته است، دهها و صدها و چه بسا هزاران یحیی سنوار دیگر بیرون خواهد آمد. این کشتار خود هیزم چرخه بی‌پایان خشونت است و اسرائیل را با هفتم اکتبرهای دیگری در آینده مواجه می‌کند. از این رو، بنا به سنت تاریخ، اسرائیل بازنده راهبردی این خشونت افسارگسیخته خواهد بود؛ مگر این که دو میلیون فلسطینی در نوار غزه، نزدیک به 4 میلیون دیگر در کرانه باختری و حدود دو میلیون فلسطینی داخل خود اسرائیل را از صحنه روزگار محو کند یا به تشکیل کشور فلسطین تن دهد. 🌐 @ghoghnuos13 ─┅═ঊঈ☘️🌼☘️ঊঈ═┅─
💢اسرائیل و کلاسیک کردن جنگ! با تشدید درگیری‌ها و جنگ لبنان دُز تهدیدهای اسرائیل علیه ایران نیز بالا گرفت که با حمله پهپادی به خانه نتانیاهو در قیساریه شدت بیشتری یافت. تهدیدها در اصل از زمان دومین حمله موشکی ایران بُعد آشکار و بی‌سابقه‌ای به خود گرفته است. اما این تنها عامل نیست. فارغ از این که اسرائیل چه اقدامی انجام خواهد داد، اما در این سه هفته، پیوست رسانه‌ای آن سنگین‌ترین جنگ روانی را علیه ایران به راه انداخته است. اما اسرائیل به دنبال چیست؟ به نظر می‌رسد که به دنبال بر هم زدن قواعد بازی است. اما چطور؟ اسرائیل ظاهرا می‌خواهد جنگی را که از 13 ماه قبل در دو جبهه غزه و لبنان درگیر آن با دو طرف غیرکلاسیک و نامتعارف است، به نزاعی متعارف با یک طرف کلاسیک تبدیل کند. علت هم این است که اسرائیل با یک بن‌بست آزاردهنده در جنگی فرسایشی با دو طرف نامتعارف حماس و حزب‌الله روبرو است که آن را به این جمع‌‎بندی رسانده است که در جنگ نامتقارن با این طرف‌های ناهمتراز جز پیروزهای تاکتیکی نمی‌تواند با تحقق اهداف جنگ و تغییر رفتار یا حذف دشمنانش پیروزی راهبردی به دست آورد. از این رو، ظاهرا اسرائیل چاره کار را در حملاتی «موثر و معنادار» به ایران به عنوان یک کشور و طرف کلاسیک با هدف برهم زدن بازی و ایجاد وضعیتی دیده است که کاملا دو جبهه دیگر را تحت الشعاع قرار دهد. اسرائیل بیش از یک سال است که درگیر یک در غزه است و اخیرا هم جبهه لبنان به آن اضافه شده است. اگر واقع‌‎بینانه و بدون سوگیری بنگریم، تداوم جنگ غزه (در سایه نبود هیچ توازن قوایی میان دو طرف) بیش از یک سال، آن هم علیه یک گروه محاصره شده و تمام نکردن این جنگ و ادامه حیات حماس با وجود کاربرد این حجم خشونت و بمب (بیشتر از مقدار مورد استفاده علیه آلمان در جنگ جهانی دوم) بسیار برای ارتش اسرائیل مایه سرشکستگی است. همه می‌دانند که اسرائیل در غزه تا توانسته از مردم عادی از زن و کودک کشته و کلیه زیرساخت‌ها را نابود کرده و این منطقه را به عصر حجر بازگردانده است. با این حال هنوز جنگ ادامه دارد. چرا؟ 👈هر چقدر هم با حماس مخالف باشیم، اما این واقعیت را نمی‌توان نادیده گرفت که علت اصلی تداوم این جنگ این است که حماس هنوز توان رزمی قابل توجهی دارد که اسرائیل خود را پس از یک سال جنگ ویرانگر مجبور به بازگشت به همان نقطه آغازین آن با حملاتی سهمگین‌تر ببیند که به اهداف جنگ برسد. حالا این که پس از یک سال با بمباران گسترده مراکز آوارگان و ایجاد قحطی در شمال غزه پس از ویران کردن منازل و محلات‌شان چه اتفاقی بیفتد، مساله دیگری است. نقطه ضعف اساسی حماس هم همین فاجعه انسانی بی‌سابقه است. اما جنگ لبنان با غزه متفاوت است. در جنگ غزه، عمق اسرائیل درگیر نشد اما در جنگ لبنان وارد وضعیتی فرسایشی شده است. تقریبا از مرز لبنان تا عمق 60 کیلومتر تا حیفا و اطراف آن روزانه درگیر حملات موشکی و پهپادی است. این حملات هم تلفات خاصی ندارد، اما متعاقب صدای ممتد ، ناامنی گسترده‌ای در این مناطق ایجاد شده و مدام زندگی روزانه اسرائیلی‌ها میان رفتن به پناهگاه و منزل سپری می‌شود و تحمل این وضعیت برای مدت زیادی برای یک جامعه مرفه سخت است. بنا به اعلام رسانه‌های اسرائیلی، زندگی عمومی از مرز تا حیفا فلج شده است. دو حمله اخیر ( در جنوب حیفا و منزل نتانیاهو) هم فضای رعب و نگرانی را وارد مرحله تازه‌ای کرده است. اسرائیل تصور می‌کرد که با ترور رهبران عالی‌رتبه حزب‌الله و انفجار پیجرها و بی‌سیم‌ها و پیامدهای سنگین آن، تقریبا کار حزب‌الله تمام شده است و در لبنان به یک پیروزی سریع دست می‌یابد که حماس را هم به تسلیم وادار می‌کند. اما این گونه نشد و وضعیت در جبهه لبنان هم در سایه نبود هیچ پیشرفتی در حمله زمینی و شدت گرفتن حملات موشکی و پهپادی حزب‌الله به عمق اسرائیل در حال قفل شدن است و ورود اسرائیل از دو روز پیش به فاز بمباران اهداف اقتصادی و غزه‌سازی لبنان نیز منعکس‌کننده همین وضعیت است. در این شرایط گویا اسرائیل چاره کار را در برهم زدن بازی با خود ایران دیده و معتقد است که با وارد کردن «ضرباتی سخت» می‌‎تواند آنچه را در جنگ با دو بازیگر نامتعارف به دست نیاورده، می‌تواند با بازیگری کلاسیک به دست بیاورد. اما در این میان هم ظاهرا نمی‌خواهد همین ضربات با پاسخ متقابل ایران به جنگ تمام عیار ختم شود و آمریکا نیز آن را نمی‌خواهد. علت اصلی تاخیر هم همین عامل و انتخابات آمریکاست. اگر تصمیم بر جنگ بود که باید از قبل آماده می‌‎شد و تاد را هم منتقل می‌کرد و به محض حمله ایران، جنگ را شروع می‌کرد. در آینده نزدیک روشن خواهد شد که نگرانی از وقوع جنگی تمام‌عیار می‌‎تواند ترمز اسرائیل را بکشد یا عملا عزم خود را برای برهم زدن بازی ولو در سطحی نشان خواهد داد. 🌐 @ghoghnuos13 ─┅═ঊঈ☘️🌼☘️ঊঈ═┅─
💢هریس یا ترامپ؛ کدامیک می‌برند؟ سه‌شنبه۱۵آبان شصتمین انتخابات رياست جمهوری آمریکا برای انتخاب 47 امین رئیس جمهور برگزار می‌شود که نتایج آن یا بازگشت جنجالی‌ترین رئیس جمهور آمریکا به قدرت برای بار دوم را رقم می‌زند یا یک زن برای نخستین بار رئیس جمهور این کشور می‌شود. نه فقط مردم آمریکا بلکه جهان امروز منتظر نتایج این انتخابات است که چه بسا تاثیرات آن بر سیاست و اقتصاد جهان و منطقه و وضعیت برخی کشورها بیشتر از رخدادهای مشابه در آن‌ها باشد. نتایج این انتخابات موجب تغییری بنیادین در سیاست‌گذاری خارجی آمریکا نمی‌شود، اما روسای جمهور دموکرات و جمهوری‌خواه آمریکا در پیگیری سیاست‌های خارجی کلان آمریکا و پرونده‌های مهم جهانی و منطقه‌ای، معمولا رویکردهای متفاوتی دارند و ماهیت همین رویکردها هم در جهت تشدید تنش‌ها یا کاهش آن‌ها حائز اهمیت زیادی است. به همین علت اکنون برخی طرف‌ها امثال نتانیاهو، پوتین و برخی شاهزادگان عرب برای بازگشت ترامپ لحظه‌شماری می‌کنند؛ ولی کشورهای دیگری تمایل به پیروزی هریس دارند. سخنی به گزاف نیست اگر گفته شود که با نزدیک‌ترین رقابت انتخاباتی در آمریکا مواجه هستیم و ارائه تصویری روشن نسبت به نتایج آن بسیار دشوار است. رقابت در این انتخابات برای کسب 270رای از 538 رای کالج الکترال آمریکاست. از این 538 رای الکترال، تقریبا همین الان ماهیت 445 رای آن مشخص است. در تاریخ انتخابات آمریکا، هویت 43 ایالت غالبا از قبل روشن است؛ برخی از آن‌ها ایالت‌های قرمز رنگ و جمهوری‌خواه و برخی دیگر نیز دموکرات و آبی رنگ هستند. تقریبا می‌توان گفت که ترامپ هم اکنون 213 رای الکترال از 538 رای را دارد و هریس نیز 232 رای. از این رو، اساسا رقابت بر سر 93 رای الکترال دیگر است که متعلق به 7 ایالت چرخشی است که آرای آن‌ها معمولا میان جمهوری‌خواهان و دموکرات‌ها جابجا می‌شود. اکنون مهم‌ترین عامل برد و باخت انتخابات، نتایج آن در هفت ایالت پنسلوانیا (19 رای)، کارولینای شمالی (16 رای)، جورجیا (16 رای)، میشیگان (15 رای)، آریزونا (11 رای)، ویسکانسن (10 رای) و نوادا (6 رای) است. اکنون هم برای پیش‌بینی نتایج انتخابات آمریکا چاره‌ای جز کمک گرفتن از نتایج نظرسنجی‌ها نیست، اما نه هر نوع نظرسنجی. با توجه به نظام انتخاباتی خاص آمریکا نظرسنجی‌های سراسری سنجه دقیقی نیست و چه بسا نامزدی در سطح ملی آرای بیشتری را به دست آورد (مانند دو میلیون رای بیشتر هیلاری کلینتون در سال 2016) اما در نهایت رقیب او با کسب آرای الکترال بیشتر برنده انتخابات شود. اما در هفت ایالت کلیدی و «رئیس جمهور ساز»، تقریبا بیشتر نظرسنجی‌ها ترامپ را پیشتاز می‌دانند. «اطلس اینتل» در انتخابات 2020 جزو موسساتی بود که دقیق‌ترین نظرسنجی‌ها را انجام داد. نتایج جدیدترین نظرسنجی آن بنا به اعلام سایت 538 آمریکا بیانگر پیشتازی ترامپ در هفت ایالت پیشگفته است؛ در کارولینای شمالی با 3.4 درصد، جورجیا 2.5 درصد، آریزونا 6.5 درصد، نوادا 5.5 درصد، ویسکانسن 1 درصد، پنسلوانیا 1.8 درصد و میشیگان 1.5 درصد. اما پیشتازی ترامپ در هفت ایالت نیز به معنای تمام شدن کار به نفع او نیست. بنا به الگوهای انتخاباتی آمریکا میانگین خطای نظرسنجی‌ها در رقابت امسال می‌تواند مثبت یا منفی 3.8 درصد باشد. از این منظر، تقریبا نتایج در دو ایالت آریزونا و نوادا تقریبا برای ترامپ تضمین شده است. اما در 5 ایالت دیگر رقابت بسیار نزدیک است و امکان جابجایی آرا وجود دارد. فراموش هم نباید کرد که ترامپ حدود 19 رای الکترال نیز در ایالت‌های با نتایج نسبتا مشخص عقب است. در این ایالت‌های کلیدی حتی یک رای هم سرنوشت‌ساز است. در برخی از آن‌ها اقلیت‌های قومی و دینی مانند یهودیان، مسلمانان و عرب‌ها زندگی می‌کنند که خیلی از آن‌ها تا همین لحظه هم مردد هستند که به کدام نامزد رای دهند. علت هم به جنگ غزه و لبنان بر می‌گردد که به عنوان فاکتوری تاثیرگذار عمل می‌کند. در این راستا هریس در ساعات گذشته در ایالت پنسلوانیا با تاکید بر حمایت از اسرائیل، رای دهندگان یهودی را خطاب قرار داد و در ایالت میشیگان با اشاره به ضرورت پایان جنگ و اوضاع اسف‌بار غزه رای‌دهندگان عرب و مسلمان را. شرکت پایین (72 میلیون نفر) در رای گیری زودهنگام نیز نشانه خوبی برای دموکرات‌ها نیست که در سال 2020 با بسیج علیه ترامپ بیش از 101 میلیون شرکت کردند، اما این بار به دلیل نارضایتی از عملکرد بایدن و عادی شدن حضور ترامپ در دنیای سیاست آمریکا، راهبرد «ترامپ‌هراسی» اثر قبلی خود را از دست داده است. فعلا شانس ترامپ اندکی بیشتر است، اما هم او هم هریس هر کدام برای پیروزی دستکم به آرای الکترال 3 ایالت از 5 ایالت کلیدی دیگر (پنسلوانیا، کارولینای شمالی، جورجیا، میشیگان و ویسکانسن) نیاز دارند. 🌐 @ghoghnuos13 ─┅═ঊঈ☘️🌼☘️ঊঈ═┅─
💢ترامپ، ایلان ماسک و ایران! ایلان ماسک ثروتمندترین فرد جهان به نوشته نیویورک تایمز دوشنبه گذشته با سعید ایروانی نماینده ایران در سازمان ملل دیدار و گفتگو کرده است. این دیدار در صورت صحت یک روز قبل از انتصاب ماسک به سمت رسمی وزیر کارآمدی دولت در کابینه دوم ترامپ انجام شده است. این دیدار به طور حتم با هماهنگی ترامپ بوده است و می‌توان آن را تلاشی برای ایجاد پل ارتباط مستقیم با تهران پنداشت و به احتمال زیاد دو طرف ایرانی و آمریکایی در این دیدار توافق هم کرده‌ باشند که این ملاقات‌ها ادامه یابد. به همین علت باید دید ترامپ با این دیدار و تلاش برای زدن پل ارتباطی با ایران به دنبال چیست و چرا ماسک را مکلف به این رایزنی کرده است؟ در وهله نخست، این دیدار می‌تواند نمایش یک روی دیگر سیاست ترامپ در قبال ایران باشد که با تصویر انتخاب طیفی به شدت تندرو، جنگ‌طلب و ضدایرانی سنخیتی ندارد که به قول دوستی، عاقل‌ترین افراد تیمش، خود ترامپ است. ترامپ همین است و این شیوه بازی او نیز طبیعی و با مضمون چند یادداشت نگارنده درباره شخصیت ترامپ و سیاست‌های احتمالی او هم‌خوانی دارد. فارغ از این که در این ملاقات چه گذشته است، اما ترامپ با این دیدار احتمالا خواسته باشد تصویری متفاوت و «غیرجنگ‌طلب» از خود در قبال ایران مخابره کند. در این قاب، این دیدار فی نفسه می‌تواند حامل این پیام باشد که به دنبال کاهش تنش است، نه تشدید آن. تنش‌ها در منطقه غرب‌آسیا(خاورمیانه) در سطح خطرناکی است و هر چند به نقطه جوش نرسیده است، اما به آن نزدیک است و ممکن است ناخواسته منطقه را درگیر جنگی کند که نه آمریکایِ بایدن آن را می‌خواست و نه آمریکایِ ترامپ می‌خواهد. از این رو احتمالا ترامپ از بیم درگیر شدن در چنین جنگ ناخواسته‌ای می‌خواهد از هم اکنون برای کنترل و مهار اوضاع اقدام کند. در این راستا هم می‌توان این ابتکار ترامپ را نوعی تلاش برای مدیریت رفتار و کنش ایران به ویژه در قبال اسرائیل و منصرف ساختن آن از پاسخ به حمله نیز دانست. این پاسخ هم به گمانم همچنان در دستور کار تهران است. اما احتمال دیگر این که ترامپ از همین ابتدای کار خواسته است که از نزدیک با شیوه و زیرکی خود، شناختی از سیاست‌ و رویکرد ایران در قبال آمریکایِ او کسب کند و یحتمل ببیند که تا چه اندازه بازگشت او و این تصویر «رعب‌آور» با چینش این تیم ضد ایرانی موثر واقع شده است و این که تا کجا می‌تواند در این تصویرسازی پیش برود و همچنین میزان آمادگی طرف ایرانی برای کاهش تنش را بسنجد. اما انتخاب تاجر بزرگی چون ایلان ماسک و نه یک شخصیت امنیتی و نظامی یا سیاستمدار افراطی برای این رایزنی نیز مکمل گزاره بالا و حامل این پیام نیز هست که در کنار تمایلش برای کنترل تنش، اهل معامله و توافق نیز هست. ناگفته هم نماند که ماسک نیز مانند خود ترامپ شخصیتی متغیر دارد و این سال‌ها روابطشان همواره نوسانی بوده است. ایلان ماسک در انتخابات 2016 به شدت از سیاست‌های کلینتون حمایت و از ترامپ شدیدا انتقاد می‌کرد. خود همین روابط نوسانی نیز درس‌های مهمی برای شناخت دقیق ترامپ دارد. با وجود مواضع ماسک، و در حالی که تلاش خاصی برای دلجویی از ترامپ نکرده بود؛ اما چون «دلار» و «پول» یک محرک و جهت‌‍دهنده نیرومند نظام فکری ترامپ است، پس از پیروزی در انتخابات 2016، ماسک را به عضویت شورای مشورتی اقتصادی درآورد. اما دوباره ماسک در سال 2017 در اعتراض به خروج از معاهده آب و هوایی پاریس قهر کرد و پس از آن نیز چند بار این قهر و آشتی تکرار شد که غالبا خود ترامپ برای دلجویی، آشتی و کشاندن ماسک به سمت خود تلاش کرده است؛ تا این که در سه ماه گذشته روابط بسیار نزدیک شد و ماسک روزانه یک میلیون دلار به کمپ انتخاباتی او کمک کرد و اکنون نیز به چهره‌ای کلیدی در تیمش تبدیل شده است. با این حال، باید دید این دوستی تا کی دوام می‌آورد. اما به موضوع اصلی که برگردیم، در آینده نیز در امتداد همین تناقضات ترامپی، به احتمال زیاد شاهد فصول دیگری از این دو روی سیاست‌ورزی او در قبال ایران باشیم. یک بار چنان موج تندی راه بیفتد که انگار جنگ حتمی است و بار دیگر موجی متناقض که انگار آشتی و توافق حتمی است. در میانه جدال این دو تصویر اعلامیِ گیج کننده و بعضا گمراه کننده، باید دید سیاست واقعی ترامپ با ایران راه به کدام سمت می‌برد. 🌐 @ghoghnuos13 ─┅═ঊঈ☘️🌼☘️ঊঈ═┅─
💢پایان عصر اسد! گروه‌های مخالف در سوریه در یازدهمین روز حمله برق‌آسای خود وارد دمشق شده و سقوط نظام اسد را اعلام کردند. پایان حکومت خاندان اسد در حالی با چنین حمله‌ای سریع رقم می‌خورد که در اوج جنگ داخلی سوریه نیز چنین اتفاقی نیفتاد و همین هم به سه عامل باز می‌گردد؛ نخست این که اراده‌ای منطقه‌ای و بین‌المللی و چه بسا معامله‌ای برای تغییر در سوریه و برچیدن این حکومت شکل گرفت و عامل دوم این که خود نظام سوریه از داخل پوسیده بود و تنها ظاهر و پوسته‌ای از آن باقی مانده بود. عامل سوم این که مخالفان و طیف‌های مختلف آن با اتحاد و لو موقت، قدرت قابل توجهی پیدا کردند که با همراهی دو عامل اول کار را تمام کرد. واقعیت هم این است که نظام اسد در سوریه عملا همان زمانی به پایان رسید که کشورش چند پاره شد و به مجمع‌الجزایری برای تقسیم نفوذ نظامی بازیگران شرق و غرب و به خونین‌ترین ایستگاه «بهار عربی» مبدل شد. شکی در این نیست که کشورها و قدرت‌های خارجی حسب منافع و نیازهای خود همواره در دیگر کشورها دخالت و حتی توطئه‌چینی می‌کنند؛ اما آنچه محمل و بستر دخالت را فراهم می‌کند شکافی است که بسترساز آن انباشت اشتباهات و فجایع مدیریتی نظام‌های حاکم است و همین خود زمینه‌ساز مداخله‌ها و توطئه‌های خارجی می‌شود. در عراق نیز همین اتفاق افتاد. پایان نظام اسد در دو سطح داخلی و منطقه‌ای واجد معانی تغییر و تحول است؛ اما در سطح داخلی باید دید که سقوط آن سرنوشتی متفاوت را برای ملت سوریه رقم می‌زند یا این که صرفا عصر حکمرانی خاندان اسد مانند دیگر همتایان مستبد خود در منطقه و جهان پایان خواهد یافت؛ یا این که تغییری به معنای واقعی کلمه در جهت خواست تاریخی ملت‌ برای رسیدن به دموکراسی و آزادی رخ می‌دهد. فعلا برای قضاوت زود است، اما کشوری که بیش از یک دهه درگیر جنگ داخلی بوده است و گروه‌های متنفذ مسلحی در آن ظهور کرده وجامعه به نوعی نظامی‌زده شده است، بعید است که به این زودی رنگ آزادی واقعی و دموکراسی بخود ببیند. به هرحال، حال‌که معارضان سوری به هرشکلی دشمن مشترک خود را از مسیر برداشته‌اند، چه بسا در مسیر پایه‌گذاری نظام جدید دچار تشتت شوند و دست به اسلحه علیه یکدیگر ببرند. اما درعین حال نیز نشانه‌های امیدوار کننده‌ای برای سوری‌ها بروز پیدا کرده است که کشور بعد از اسد وارد دوره‌ای دیگر از جنگ داخلی نشود، از جمله این که در اقدامی «معنادار» توافق شده است که نخست وزیر نظام سابق همچنان به کار خود ادامه دهد تا خلا قدرت ایجاد نشود و انتقال آن و شکل‌گیری نطام جدید به آسانی رخ دهد. اما در سطح منطقه‌ای نیز سقوط نظام سوریه در جبهه‌بندی‌های منطقه‌ای له یا علیه بازیگران مطرح تاثیر خاص خود را برجای خواهد گذاشت. فعلا که پیروزی مخالفان در سوریه ترکیه را در صدر بازیگران بازی‌ساز در این کشور نشانده است و همین هم وزنه ژئوپلیتیک ترکیه را سنگین‌تر می‌کند؛ کما این که برگ برنده مهمی به دست اردوغان و حزب حاکم در مناسبات داخلی قدرت در مقابل مخالفان می‌دهد؛ بویژه که موقعیت آک پارتی و اردوغان در سال‌های اخیر سست شده بود که در انتخابات اخیر شهرداری‌ها انعکاس یافت. یکی از دلایل مهم افت شدید آرای حزب حاکم ترکیه، پیامدهای بحران سوریه از جمله مساله آوارگان بود؛ اما حالا بازگشت این آوارگان و «فعلا» تبدیل شدن ترکیه به مهم‌ترین بازیگر سپهر سیاست کشور عرب همسایه می‌تواند جایگاه اردوغان و حزبش را بهبود بخشد. کما این که پیروزی اسلامگرایان با طیف‌های مختلف سلفی و اخوانی آن می‌تواند دوباره جان تازه‌ای به این جریان در سطح منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا پس از شکست‌های پیاپی با انقلاب‌های معکوس بدهد، اما دوام آوردن این جان گرفتن بستگی به میزان موفقیت و شکست همتای سوری آن‌ها در ترسیم سوریه پسا اسد دارد. در این باره اما درگیری داخلی میان گروه‌های مسلح و تبدیل شدن سوریه به لیبی یا سودانی دیگر نیز می‌تواند وضعیتی فرسایشی و بحرانی برای جریان اسلام‌گرای سنی رقم زند و رفته رفته از تاثیرات منطقه‌ای تغییر در سوریه بر آن‌ها بکاهد و سوریه به ایستگاهی برای جهش دوباره آن‌ها تبدیل نشود. با سقوط نظام سوریه به احتمال زیاد پلان ترکیه مخالفان مسلح را در آینده نزدیک به جنگ علیه حکومت خودمختار کُردی هدایت کند که اخیرا با عقب‌نشینی‌های ارتش سوریه بر 40درصد جغرافیای این کشور سیطره پیدا کرده است. همچنین بعید نیست که آنکارا عزم خود را این بار با قدرت نوپای شکل گرفته برای ایجاد منطقه حائل در امتداد مرز به اجرا بگذارد. در کل،تحولات داخلی سوریه امتداد منطقه‌ای قابل توجهی می‌تواند داشته باشد و باید دید که تغییر در سوریه چه تاثیری می‌تواند بر سیاست داخلی وخارجی کشورها در منطقه بگذارد. بعید نیست که در سپهر سیاست عراق نیز تحولاتی له یا علیه نفوذ بازیگران خارجی تاثیرگذار رخ دهد. 🌐 @ghoghnuos13 ─┅═ঊঈ☘️🌼☘️ঊঈ═┅─
💢نمایش جابجایی ژئوپلیتیک در شام! 👈در حالی وزیر خارجه عربستان به شامات(لبنان و سوريه) سفر كرده است که این منطقه قبلا مقصد سفرهای فشرده مقامات ایرانی بود. در واقع سفر بن‌فرحان به لبنان پس از 15 سال، سپس به دمشق برای نخستین بار پس از سقوط نظام اسد و دستکم پایان دید و بازدیدهای فشرده مسئولین ایرانی از بیروت و قطع ارتباط با دمشق برونداد یک در اطلس شامات و تغییراتی است که در بلوک‌بندی‌های منطقه‌ای رخ داده است. منطقه به شکل مستمر در این چند دهه شاهد این نوسانات و جابجایی‌ها بوده است و آنچه در این دوره جدید می‌تواند از پیامدهای منفی آن برای منطقه و روابط میان بازیگران بزرگ آن تا حدودی بکاهد، این است که مناسبات و رقابت منطقه‌ای میان دو بازیگر رقیب (تهران و ریاض) دیگر مثل گذشته آن صبغه خصومت و عداوت را ندارد. چه بسا عزیمت فیصل بن‌فرحان به عین‌التینه برای دیدار با نبیه بری رئیس مجلس لبنان و نزدیک به ایران و عدم اکتفا به دیدار با نخست وزیر و رئیس جمهور جدید این کشور نیز پیامی و اماره‌ای در این راستاست. 👈سفر وزیر خارجه عربستان به دمشق در امتداد ترافیک دیپلماتیک در سوریه بر دو گزاره کلیدی تاکید دارد که نگارنده از همان ابتدای تحولات سوریه بر خلاف خط تحلیلی رایج پیش‌بینی کرد و آن هم وجود اراده‌ای منطقه‌ای و بین‌المللی بر ثبات نسبی در سوریه پسا اسد و همچنین همکاری تدریجی با نظام جدید این کشور است که تاکنون نوعی «مقبولیت» و «مشروعیت» به آن بخشیده است. در این میان اما برخی گسترش روابط ریاض و هیئت حاکمه جدید سوریه را از دریچه رقابت عربستان و ترکیه در منطقه می‌نگرند؛ اما به نظر نگارنده این احتمال در مورد ریاض و ابوظبی وارد است؛ ولی نقش ریاض در سوریه «فعلا» در واقع در امتداد و مکمل نقش ترکیه است. و رفع مشکلات آن و «مشروعیت‌بخشی» به نظام جدید آن تنها از عهده ترکیه بر نمی‌آید. این‌گونه به نظر می‌رسد که آنکارا از همان ابتدای کار توانست ریاض را وارد این بازی کند؛ تا جایی که امروز وزیر خارجه عربستان از رایزنی فشرده کشورش با آمریکا و اروپا برای رفع تحریم‌های سوریه خبر داد. همان اوایل سقوط نظام سوریه نیز هاکان فیدان بیان داشت که ترکیه در پرونده سوریه کاملا با عربستان هماهنگ است. لبنان و سوریه هر دو اقتصادی ورشکسته دارند. در سال‌های اخیر لبنان متعاقب قطع کمک‌های خارجی به‌ویژه از عربستان پس از تشکیل دولت نزدیک به حزب‌الله و متحدانش دچار قسمی فروپاشی شد و ایران هم در سایه تحریم‌ها و بی‌پولی نتوانست جای عربستان را در این کشور پر کند و حتی دولت نجیب میقاتی به علت بیم از تحریم‌های ثانویه آمریکا از همکاری اقتصادی با ایران و واردات سوخت پرهیز می‌کرد. در واقع در کنار نحیف بودن اقتصاد ایران و ، تحریم‌های آمریکا هم جدا از تاثیرات ویرانگرش بر این اقتصاد، پیامدهای زیادی نیز بر فروکاست موقعیت منطقه‌ای ایران در یک دهه اخیر داشته است و همین خود یکی از عوامل برهم خوردن موازنه قوا در شامات بود. اکنون اما با بازگشت عربستان به لبنان و برقراری روابط با نظام جدید سوریه و درخواست ریاض برای لغو تحریم‌ها هر دو کشور به بهبود خود از طریق کمک‌های مالی امیدوار شده‌اند. 👈به احتمال زیاد هم وضعیت معیشتی لبنانی‌ها بهتر از قبل شود؛ اما تداوم آن و یک بهبودی پایدار معطوف به و تحقق رشدی مستمر است. معضل بنیادین لبنان نظام حکمرانی فرقه‌ای ، بحران‌های سیاسی و کشمکش‌های مستمر داخلی، تبدیل شدن به میدان رقابت‌های خارجی و نبود حکمرانی اقتصادی است. بدون پایان دادن به این وضعیت و همچنین تحقق قسمی از حکمرانی توسعه محور این کمک‌های خارجی صرفا نقش یک مسکن و بهبود دهنده مقطعی را دارند. گویا رهبران و نیروهای سیاسی لبنانی تا حدودی به درکی نسبی در این باره رسیده‌اند و «ضرورت توسعه» کلید واژه سخنرانی جوزف عون پس از کسب رای مجلس لبنان بود. اما لبنان تا رسیدن به این مطلوب و حل بحران اقتصادی خود راه درازی در پیش دارد. سوریه هم با دو معضل بازسازی و تحریم‌‌ها روبرو است که بدون رفع دومی، اولی هم امکان‌پذیر نیست. نظر به تکاپوی ترکیه، قطر و عربستان و وعده‌های اروپا و بعضاً آمریکایی‌ها به احتمال زیاد دستکم این تحریم‌ها در آینده پیش‌رو پس از تخفیف جزئی آن‌ها در دوره بایدن کاهش قابل ملاحظه‌ای پیدا کند. 🌐 @ghoghnuos13 ─┅═ঊঈ🔥🦅🦅ঊঈ═┅─
💢گرانیگاه دیپلماسی جهانی! عربستان چندروزپیش میزبان گفتگوی آمریکا و روسیه بود. چشم‌انداز این مذاکرات تقریبا روشن است که به احتمال زیاد فراتر از مساله پایان جنگ اوکراین روابط روسیه و آمریکای ترامپ را وارد مرحله تازه‌ای خواهد کرد. اما به دور از نتایج این گفتگوها و آینده روابط آمریکا و روسیه، میزبانی عربستان و دلالت‌های آن در سپهر ژئوپلیتیک منطقه و سیاست بین‌الملل رخدادی پراهمیت و قابل تامل است. سال‌هاست که حوزه عربی خلیج فارس به مرکز ثقل دیپلماسی جهانی تبدیل و تقریبا مقصد شمال و جنوب جهانی شده است؛ تا جایی که می‌توان گفت که هیچ منطقه‌ای در جهان شاهد این حجم ترافیک فشرده رهبران و مقامات دنیا نیست. عمان که میانجی دیرینه میان ایران و آمریکاست؛ اما قطر فعال‌ترین بازیگر در این دو دهه در «دیپلماسی وساطت» بوده است و به قطبی جهانی در این نوع دیپلماسی تبدیل شده است؛ از توافق میان طرف‌های لبنانی در سال2008 و صلح دارفور گرفته تا توافق میان آمریکا و طالبان و اخیرا هم میان حماس و اسرائیل. اما در این میان، پرونده مذاکرات و میانجیگری میان دو قدرت جهانی آمریکا و روسیه به«برادر بزرگ»شیخ‌نشینان خلیج فارس یعنی عربستان رسیده است. همین خود بیانگر ورد کشورهای عربی خلیج فارس به عصر جدیدی است. قبلا نیز گفته شده است که عربستان درحال تبدیل شدن به دروازه سیاست خاورمیانه آمریکاست. اما جزیره العرب که زمانی جز صحرای پهناور و لم یرزعی نبود، چطور شد که امروز به گرانیگاه دیپلماسی جهانی، هاب اقتصادی منطقه و مطمح نظر شرق و غرب و شمال و جنوب دنیا تبدیل شده است و کشورهای باستانی و تاریخی همچون مصر، ترکیه و ایران حسرت آن را می‌خورند. پاسخ به این پرسش از حوصله یک متن تلگرامی خارج است؛ اما اشتباه است اگر تصور شود عامل آن صرفا وجود نفت است. خیلی از کشورها نفت دارند اما بیش از آن که برای آن‌ها «طلای سیاه» باشد، «بلای سیاه» بوده است. واقعیت این است که این کشورها با وجود ساختارهای سنتی و قبیله‌‌ای خود زودتر اهمیت مولفه اقتصاد و پول را در دنیای مدرن درک کردند. البته این درک هم شرط لازم است اما کافی نیست؛ چه بسا چنین درکی مثلا در مصر هم از گذشته وجود داشته است؛ اما در سایه دهه‌ها بحران حکمرانی، نبود اراده و حکمرانی اقتصادی، ناپایداری مستمر سیاسی و اجتماعی و بحران تصمیم‌گیری برگردانی عملی نداشته است. در واقع شش عامل باعث شده است که شیخ‌نشین‌ها به قطبی اقتصادی و دیپلماتیک در جهان تبدیل شوند؛ نخست این که در این کشورها خبری از بحران‌ها و دعواهای پیچیده سیاسی و اجتماعی نیست و با وجود نظام‌های موروثی غیردموکراتیک و اقتدارگرا اما جزو باثبات‌ترین کشورهای جهان هستند. وجود چنین نظام‌هایی نیز لزوما به معنای این نیست که مردم در نقطه مقابل آن‌ها قرار دارند و مخالف هستند، بلکه بر خلاف برخی تصورها جمع‌بندی نگارنده از مطالعات چند دهه‌ای درباره این کشورها این است که غالب مردم این شیخ‌نشین‌ها نیز همین سیستم‌های حکومتی را می‌پسندند و چه بسا انتخابی کردن آن را عامل بی‌ثباتی و هرج و مرج می‌دانند. البته این نافی وجود نارضایتی نسبت به برخی مواضع سیاست خارجی حکومت‌های خود بویژه در مساله عادی‌سازی روابط با اسرائیل نیست. عامل دوم اما عدم تعدد مراکز قدرت و پیچیده نبودن سیستم تصمیم‌گیری در این کشورها و سهولت آن است. در واقع حکمرانی متمرکز و چابکی دارند که امر تصمیم‌گیری در آن سهل و آسان است و از تورم دست‌وپاگیر نهاد، قوانین و غیره هم خبری نیست. سرعت تصمیم‌گیری در آن‌ها بسیار بالاست و با همان سرعت هم اجرا می‌شود؛ بدون این که فاصله‌ای میان اراده، تصمیم و اجرا حائل و مانع شود. عامل سوم حکمرانی اقتصادی معطوف به بین‌المللی کردن اقتصاد است که درنتیجه آن نفت دیگر نقمت نیست، بلکه نعمت است. امروز هم اتفاقا این کشورها با تنوع بخشی به منابع خود دیگر نیاز چندانی به درآمدهای نفتی ندارند. عامل چهارم هم انباشت پول و سرمایه در این کشورهاست که در نتیجه عوامل پیشگفته رخ داده و باعث شده است که مقصد رهبران کشورهای مختلف برای جذب این سرمایه‌ها شوند و به نوعی همه در پی تقویت روابط با آن‌ها را برآیند. در کنار آن هم همین ثروت عظیم نفوذی قابل توجه برای آن‌ها در کانون‌های قدرت در دنیا خلق کرده است. عامل پنجم نیز راهبرد بهره‌مندی از مغزها، تخصص‌ها و مشاوران خبره خارجی در حوزه‌های مختلف است. این در حالی است که کشوری مانند ایران و مصر با فرار مغزهای داخلی مواجه هستند. عامل ششم نیز تقریبا وجود سیاست خارجی متوازن و نوعی موازنه میان شرق و غرب است. این در حالی است که اساسا این شیخ‌نشین‌ها متحد آمریکا هستند. با این حال در یک دهه اخیر به شکل قابل توجهی روابطی راهبردی با چین و روسیه نیز برقرار کرده‌اند. ناگفته هم نماند که چنین موازنه‌ای ملزوم و مفروض حکمرانی اقتصادی است. 🌐 @ghoghnuos13 ─┅═ঊঈ🔥🦅🦅ঊঈ═┅─
💢 غزه؛ ازسرگیری جنگ یا تداوم آتش‌بس! بامداد یکشنبه مرحله اول آتش‌بس غزه به پایان رسید و اسرائیل همزمان اقدام به بستن همه گذرگاه‌های نوار غزه و جلوگیری از ورود غذا‌ و دارو کرد؛ رفتاری که با اعتراض شدید دو میانجیگر و ضامن مصری و قطری روبرو شد و آن را ناقض توافق دانستند. قرار بود که مذاکرات درباره مرحله دوم آتش‌بس در روز شانزدهم مرحله اول شروع شود، اما به علت مخالفت نتانیاهو این اتفاق نیفتاد. اکنون هم به جای مذاکره درباره این مرحله به دنبال تمدید همان مرحله اول است و از طرح فرستاده آمریکا در این زمینه با هدف آزادی تعداد بیشتری از گروگان‌ها گفته است؛ اما حماس مخالفت و تاکید کرده است که مفاد توافق باید اجرا و مذاکرات درباره مرحله دوم آغاز شود. در عین حال نتانیاهو تهدید کرده که اگر حماس با تمدید مرحله نخست آتش‌بس موافقت نکند، جنگ را از سر خواهد گرفت. اکنون پرسش این است که سرنوشت این تنش و بن‌بست به کجا ختم می‌شود؟ آیا جنگ از سرگرفته خواهد شد؟ یا مذاکرات مرحله دوم آتش‌بس شروع خواهد شد؟ یا نه جنگی از سرگرفته می‌شود و نه توافقی شکل می‌گیرد و برای مدتی وضعیت بن‌بست ادامه می‌یابد؟ روشن است که هدف نتانیاهو از تمدید مرحله نخست آتش‌بس بدون ورود به مرحله دوم صرفا آزادی گروگان‌ها و گرفتن این اهرم فشار از حماس و بعد از آن پیشبرد طرح خود در قبال این تشکیلات و غزه چه از طریق محاصره همه جانبه و سلاح گرسنگی چه حملات هوایی بدون جنگی تمام عیار مثل قبل است. دو عامل بر مرحله دوم پرپیامد آتش‌بس سایه افکنده است و مانع نتانیاهو در انتقال به آن شده است؛ نخست بحران‌های داخلی او در اسرائیل است و دیگری هم آینده نوار غزه در سایه نتایج جنگ، تداوم حیات تشکیلاتی حماس و ادامه حکمرانی آن است. نتانیاهو اکنون با معضل تصویب بودجه 2025 تا پایان مارس مواجه است که اگر تا این تاریخ بودجه تصویب نشود، خود به خود دولت منحل و باید انتخابات زودهنگام برگزار شود و این چیزی نیست که بی بی می‌خواهد. اکنون هم تصویب بودجه با مشکل خدمت نظامی حریدی‌ها پیوند خورده است. اما از یک طرف اسموتریچ از شرکای نتانیاهو به شدت مخالف معافیت نظامی حریدی‌هاست و از دیگر سو، شرکای حریدی او در قدرت، مخالف رفتن به سربازی و مانع تصویب بودجه هستند. این وسط راضی کردن دو طرف برای نتانیاهو بسیار دشوار است؛ اما اخیرا به بهانه فضای جنگ‌آلود توانسته است که شکافی میان حریدی‌ها ایجاد کند؛ به نحوی که بخشی از آن‌ها ممکن است با تصويب بودجه کنار بیایند. از این رو، نتانیاهو به فضای تصاعدی تنش‌ و تهدید جنگی در غزه و منطقه نیاز دارد. رفتن به مرحله دوم آتش‌بس و پیش‌درآمد آن یعنی عقب نشینی از فیلادلفیا و تعهداتی دیگر هم خشم اسموتریچ و‌ شرکای دیگر را به شدت بر می‌انگیزد و نیز به معنای پایان فضای تهدید و جنگ است که حریدی‌ها را دوباره متحد می‌کند و مانع تصویب بودجه و در نتیجه فروپاشی دولت می‌شود. در عین حال نیز از سرگیری جنگ نتیجه‌ای در جهت آزادی گروگان‌ها ندارد و چه بسا موجب کشتن تعداد دیگری از آن‌ها و دردسرهای جدیدی شود. در این وضعیت دشوار چند جانبه، سناریوی ارجح برای نتانیاهو تا عبور از بحران بودجه و غیره تداوم فضای تنش و تهدید بر مدار قاعده نه جنگ نه توافق است. در این راستا هم بعید نیست که در روزهای آینده شاهد حملات و یا برخی عملیات‌های خاص اسرائیل در نوار غزه باشیم؛ اما بعید است جنگ از سرگرفته شود. اما در نهایت نتانیاهو برای آزادی گروگان‌ها چاره‌ای جز ورود به مذاکرات مرحله دوم ندارد. به نظر می‌رسد که حماس این بار در این مذاکرات حساس سختگیرانه‌تر برخورد کند تا باقیمانده اهرم فشار خود را برای کنترل بحران‌های پیش‌رو نقدتر کند. حماس که از جنگ ویرانگر جان سالم به در برد‌ و به گفته منابع اسرائیلی توان رزم خود را بازسازی کرده است، با ابربحران بازسازی و وضعیت انسانی غزه مواجه است و اسرائیل تلاش می‌کند آنچه را در جنگ به دست نیاورد، با همراهی آمریکا بعد از جنگ با اهرم محاصره به دست آورد و به حکمرانی حماس پایان دهد و آن را خلع سلاح کند. در این زمینه هم برخی کشورهای عربی نیز فرصت را برای این دو هدف مغتنم می‌دانند. ته طرح مصر برای آینده نوار غزه نیز در درازمدت همین است. در واقع برخی بازیگران عرب به دنبال تبدیل مخالفت خود با طرح ترامپ برای کوچاندن ساکنان نوار غزه و بازسازی آن به اهرمی برای پیشبرد خلع سلاح حماس و پایان یکجانبه به حکمرانی آن در این منطقه هستند. در مورد آینده اداره نوار غزه بعید است حماس چارچوبی فراتر از کمیته پشتیباتی اجتماعی متشکل از تکنوکرات‌ها را بپذیرد که مصر قبل از توقف جنگ در گفتگوی فلسطینی در قاهره پیشنهاد و حماس با آن موافقت کرد. در کل پس از جنگ برای حماس دشوارتر از خود جنگ به نظر می‌رسد. 🌐 @ghoghnuos13 ─┅═ঊঈ🔥🦅🦅ঊঈ═┅─
💢 پیام ترامپ از حمله به یمن! دیشب جنگنده‌های آمریکایی به دستور دونالد ترامپ به چند سایت در یمن حمله کرده و به نوشته روزنامه نیویورک تایمز این حملات چند روز ادامه می‌یابد. ترامپ در این باره به انصار الله یمن نسبت به ادامه حملات به کشتی‌های آمریکایی در آب‌های منطقه هشدار داده و در عین حال هم خطاب به ایران گفته است که «باید فورا» حمایت خود را از حوثی‌ها قطع کند. یمن در طول جنگ غزه بارها هدف حملات آمریکایی‌ها بوده است و از این منظر حملات امشب اتفاق جدیدی نیست، اما با این حال به چند دلیل از اهمیت خاصی برخوردار است. نخست است که اولین حملات در دوران دونالد ترامپ است. دوم این که اهداف این عملیات را می‌توان فراتر از تلاشی برای توقف حملات حوثی‌ها در دریای سرخ و باب المندب به کشتی‌های عازم به اسرائیل دانست. از این رو، حملات امروز آمریکا به یمن را می‌توان پیامی به ایران و بخشی از فشار عملی حداکثری با هدف وادار کردن آن به مذاکره و همچنین واکنشی به رد درخواست مذاکره دانست. چنان که نوعی واکنش نیز نسبت به بی‌توجهی تهران به نامه‌ای است که ترامپ ارسال کرده است و هنوز محتوای آن روشن نیست؛ اما برخی رسانه‌ها گفته‌اند که به نوعی از ایران خواسته شده است که از حمایت متحدان خود در یمن، لبنان و عراق دست بکشد. در واقع حملات به یمن، آینده آن و واکنش سنجه مهمی برای شناخت گام‌های بعدی ترامپ در خاورمیانه خواهد بود. این که این عملیات تا کی ادامه خواهد یافت و تا چه اندازه می‌تواند بر تصمیمات و عملیات‌های انصارالله و همچنین ایران اثرگذار باشد. براساس تجربه یک سال و نیم گذشته، بعید است که حوثی‌ها به حملات خود پایان دهند؛ هر چند ممکن است وقفه‌ای کوتاه در آن روی دهد؛ اما به احتمال زیاد هم یمن و هم ایران توقف این حملات را در این شرایط پالس ضعفی به ترامپ بپندارند که موجب جری‌تر شدن آن می‌شود. از این رو، به احتمال زیاد چنین حملاتی همچنان ادامه یابد، اما مدیریت شده و در سطح خاصی و بدون تشدید آن‌ها. در چنین حالتی، در مقابل باید دید چکار خواهد کرد و تا کجا پیش می‌رود. آیا حملات به یمن را تشدید خواهد کرد و فشارهای خود بر ایران را افزایش خواهد داد؟ یا در صورت ادامه عملیات‌های انصار الله در نهایت برای توافق میان حماس و اسرائیل و بازگشایی گذرگاه‌های نوار غزه فشار خواهد آورد تا از این طریق حملات حوثی‌ها نیز پایان یابد و کار به درگیری گسترده در منطقه کشیده نشود. اینجاست که نوع واکنش ترامپ برای پیش‌بینی دورنمای سیاست او در قبال ایران از اهمیت زیادی برخوردار خواهد بود. فعلا تا این لحظه پس از حملات دیشب آمریکا به یمن کار مذاکره و گفتگو به‌صورت غیرمستقیم نیز به دلایلی دستکم برای مدتی دشوارتر از قبل می‌شود. 👈 نکته: ‏درباره‌یِ "نامه‌یِ ترامپ" فعلا می‌توان موارد زیر را به قطعیت گفت؛ (تاریخ: ۲۵ اسفند ۱۴۰۳) ۱. ترامپ با ادبیاتِ صریحِ خود این نامه را نوشته و البته آدابِ مکاتبه‌یِ رسمی را رعایت کرده است. ۲. فاصله گرفتن از "قالب‌هایِ ساختاری" و "جوسازی‌هایِ غالب" و در مقابل، تاکیدِ بر "تشخیصِ خود"، در این نامه، مثل بسیاری دیگر از رفتارهای ترامپ دیده می شود؛ مثلا جایی در نامه به مخالفتِ بسیاری از افراد با خودش درباره گفتگو با ایران اشاره می‌کند و در نهایت می‌گوید: "آنها مهم نیستند، حرفِ آخر من هستم!" ۳. محتوای نامه با بسیاری از گمانه‌زنی‌هایِ داخلی و خارجیِ این روزها فاصله داشته و به "لحاظِ موضوعی"، تمرکز دارد. ۴. ادبیات این نامه خالی از تهدید نیست اما ادعایِ اصرار بر گفت‌وگو و رفع سوءتفاهمات برای دستیابی به تفاهم هم در آن وجود دارد. ۵. نامه در سطحِ دیپلماتیک و بالاتر در حال بررسی جدی‌ست. 🌐 @ghoghnuos13 ─┅═ঊঈ🔥🦅🦅ঊঈ═┅─