eitaa logo
قرآن وسنت
240 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
3.6هزار ویدیو
791 فایل
#‌ترتیل‌و‌تفسیر‌قرآن #عترت_ولایت_معصومین #روایات‌و‌داستانهای‌جذاب‌و‌کوتاه #تحلیل_سیاسی #گلچین‌نکات #سیره‌علما #شهدا گاهی#طنز @ghoranvasonat کانال دوم: @dastanezibaa #کانال_داستان_زیبا🌺🌷🌸 کانال سوم: #روانشناسی @ravan110 🌺🌸 تبلیغ و تبادل نداریم.
مشاهده در ایتا
دانلود
اول: یک مـورچه هرگز تسلیـم نمی ‌شـود اگر آنهابه سمتی پیش بروند و شما سعی کنید متـوقف شـان کنیـد ، بـه دنبـال راه دیگـری میگـردند. بالا میروند ، پایین می ‌روند، دور میزنند. آنها به جستجوی خود برای یافتن دیگر ادامه میدهند دوم: مـورچه‌ ها کـل تابستان را زمستانی می‌اندیشند. این نگرش مهمی است. نمی ‌توان اینقدر سـاده لوح بـود که گمان کرد تابستان بـرای همیشه ماندگار است. پس ها وسـط تابستـان در حال جمع آوری غذای زمستانشان هستند سوم : مورچـه ‌ها کـل زمستـان را مـثبت می ‌اندیشند. این هم مهم است. در طول زمستان مورچه‌‌ها به‌خود یادآور میشوند‌ که ایـن دوران زیـاد طول نمی کشد و به زودی از اینجا بیرون خواهیم رفت و در اولین روز گرم، مورچه ‌ها بیرون می‌آیند چهارم: یک مورچه در چه قدر برای زمستـان خود جمع می‌کند؟ هـر چه قدر که در توانـش باشـد. پس هیچـوقت جا نزن ، آینده را ببین. زمستانی فکر کن و مثبت بمان، تابستان را به خاطر بسپار، همه ی تلاشت را انجام بده 📚 نکته های ناب کـوتاه @noktehayenabekotah
🌹شهید ماه اسفند؛ سردار شهید عبدالحسین برونسی 🌹سهم خانواده من 🌹همسر شهید: يك روز با دو تا از همرزماش آمده بود خانه. آن وقت‌ها هنوز كوی طلاب می‌نشستيم. خانه كوچک بود و تا دلت بخواهد . فصل بود و عرق همين‌طور شُرشُر از سرو رويمان می‌ريخت. رفتم آشپزخانه. يک پارچ آب يخ درست كردم و آوردم برايشان. یكی ‌از دوست‌های عبدالحسين گفت:"ببخشيد حاج آقا." اگر جسارت نباشد می‌خواستم بگويم كولری را كه داديد به آن بنده خدا، برای خانه خودتان واجب‌تر بود. يكی ديگر به تاييد حرف او گفت: آره بابا، بچه‌های شما اينجا خيلي بيشتر گرما می‌خورند. 🌹كنجكاو شدم. با خودم گفتم: پس شوهر ما هم تقسيم می‌كند! منتظر بودم ببينم عبدالحسين چه می‌گويد. خنده‌ای كرد و گفت: اين حرف‌ها چيه شما می‌زنيد؟ رفيقش گفت: جدی می‌گويم حاج آقا. باز خنديد و گفت: شوخی نكن بابا جلوی اين زن‌ها! الان خانم ما باورش می‌شود و فكر می‌كند اجازه تقسيم كولرهای دنيا، دست ماست. انگار فهميدند عبدالحسين دوست ندارد راجع به اين موضوع صحبت شود؛ ديگر چيزی نگفتند. من هم خيال كولر را از سرم بيرون كردم. می‌دانستم كاری كه نبايد بكند، نمی‌كند. از اتاق آمدم بيرون. 🌹 بعد از شهادتش، همان رفيقش می‌گفت: آن روزها وقتی شما از اتاق رفتيد بيرون، حاج آقا گفت: می‌شود آن خانواده‌ای كه شهيد دادند، آن شهيدی كه جگرش داغ دار است، توی گرما باشد و بچه های من زير كولر؟! كولر سهم مادر شهيد است، خانواده من گرما را می‌توانند تحمل كنند. 📚منبع: برگرفته از کتاب خاک‌های نرم کوشک 🌍 eitaa.com/ebratha_ir ایتا 🌍 sapp.ir/ebratha.org سروش 📡حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید