سرکردههای یگان بهسرعت وارد عمل شدند و مرز مشخصی به وجود آمد، مرزی میان آنهایی که مانند آلبر با کمال میل حاضر بودند همانجا با سازوبرگشان آسودهخاطر منتظر پایان جنگ بنشینند و وقتشان را به سیگار کشیدن و نامهنگاری بگذرانند و آنهایی که در این اشتیاق میسوختند که در این واپسین روزها نیز کمی خودشان و بُشها را تکه پاره کنند.
(بُش: واژه تحقیرآمیزی که فرانسویان برای نامیدن آلمانیها به کار میبردند.)
📖#به_امید_دیدار_در_آن_دنیا | باشگاهکتابخوانی .
ستوان پرادل مأموریت شناسایی را به لویی تریو و گاستون گریزونیه واگذار کرد. بهدشواری میتوان گفت علت این انتخاب چه بود. یک جوان و یک پیر؛ شاید اتحاد قدرت و تجربه.
📖#به_امید_دیدار_در_آن_دنیا | باشگاهکتابخوانی .
@book_clubVID_20240612_000719_829.mp3
زمان:
حجم:
23.4M
پلیلیستِ موردعلاقم.
وایب آروم✨
••@book_club ــــــــــــــــــــــــــ
با آن که آلبر هزار بار برایش توضیح داده بود که این ربطی به کمخونی ندارد، مادرش از آن آدمها نبود که بهآسانی تغییر عقیده بدهد، همیشه نمونهها و دلایلی پیدا میکرد و هیچ خوشش نمیآمد حق با او نباشد. حتی در نامههایش هم به موضوعاتی اشاره میکرد که به سالها پیش برمیگشت و این واقعا تحملناپذیر بود. باید از خود بپرسیم آیا به همین علت نبود که آلبر از آغاز جنگ داوطلب خدمت شده بود؟
📖#به_امید_دیدار_در_آن_دنیا | باشگاهکتابخوانی .
آلبر کمی تردید داشت، اما سسیل هم دست آخر مثل خانم مایار بود. او هم عقایدی نسبتاً ثابت داشت. میگفت جنگ مدت زیادی طول نمیکشد. آلبر نیز آماده بود تا حرفش را باور کند. سسیل با دستهایش، با دهانش، با همهچیزش، میتوانست هرچه دلش میخواست به او بگوید. آلبر با خود میگفت اگر او را نشناسی، نمیتوانی حرفهایش را بفهمی. از نظر ما، سسیل یک دختر خوشگل بود، همین و بس. اما برای آلبر کاملا چیز دیگری بود. هر یک از منافذ پوستش از مولکولی خاص ساخته شده بود. نفسش عطری خاص داشت. چشمهای آبیاش برای شما معنایی ندارد اما همین چشمها برای آلبر پرتگاه بود، مهلکه بود. به دهانش نگاه کنید و خود را لحظهای جای آلبر بگذارید... چنان کارهای خارقالعادهای از سسیل بر میآمد که او را به چیزی فراتر از خودش بدل می کرد... میتوانست یکباره بگوید که ما جنگ را یک لقمه چپ خواهیم کرد، و آلبر چقدر دلش میخواست لقمه سسیل شود...
📖#به_امید_دیدار_در_آن_دنیا | باشگاهکتابخوانی .
•کتابفروشی ارواح🌬
آلبر کمی تردید داشت، اما سسیل هم دست آخر مثل خانم مایار بود. او هم عقایدی نسبتاً ثابت داشت. میگفت ج
وقتی به یکی احساس داشته باشی:
قشنگ توصیف کرد👍🏻