کسی که زینت شب بود و کم دیدند خوابش را
سیاهی بر نمی تابید هرگز آفتابش را
از این محبس به آن محبس فقط بردند او را تا
بگیرند از نفسهای جهان ،عطر گلابش را
کسی را دست خالی بر نمی گرداند از کویش
نصیب عالمی می کرد جود بی حسابش را
محبت دید هرجا ، پاسخش را صد برابر داد
کویر و دشت نوشیدند باران سحابش را
دعایش «نجنی من حبس هارون» شد چه پیش آمد!؟
که زندان برد از خورشید عالمتاب ، تابش را
اذان لحظه ی افطار، جای نان و خرما خورد
دمادم سیلی و دشنامِ مامور عذابش را
اگر چه کار خود را کرد زهر ظلمت آن روز
ولی تابیده او بر قلب عالم آفتابش را
#محمدجواد_منوچهری
#یا_باب_الحوائج
#یا_موسی_بن_جعفر_علیه_السلام
@gida13