گیلان پرس
#برای_آرتین... برای نگاه معصومانه اش... حکایتی از آرتین، کودکی که در حادثه تروریستی روز گذشته خانوا
من مادر نگرانیام، همیشه!
حتی روز اولی که پسرک را تا مهدکودک همراهی کردم و او با ذوق و شوقی وصف نشدنی، بدون لحظهای تردید مرا بوسید و خداحافظی کرد و به جمع هممهدیها و مربیاش پیوست، خواستم بنشینم داخل حیاط مهدکودک تا اگر دلتنگی کرد یا بهانه گرفت (البته اگر دل من بیطاقت شد) کنارش باشم.
مربیاش از این کار منعم کرد و راضیام کرد برگردم خانه.
تمام طول مسیر تا خانه را اشک ریختم، از دلتنگی و دلنگرانی برای پسرک پنج سالهام که کمتر پیش آمده بود، چند ساعت بدون من یا پدرش اوقات بگذراند، با اینکه میدانستم سه ساعت دیگر صدای خنده و شیرینزبانیاش در خانه میپیچد!
من مادر نگرانیام، همیشه و
میدانم نگرانی مادر برای فرزندی که قرار است به اندازۀ چند لحظه یا دقیقه از او دور باشد یعنی چه؟!
من مادر نگرانیام و
از دیشب تا حالا بیشتر از غصه برای آرتین،
دلم پیش مادرش است...
مادری که هر نفس کنار پسرکش بوده...
مادری که بهانهبردار همۀ لحظههای پسرکش بوده...
مادری که ناگهان دستش از دست پسرکش رها شده،
به فاصلۀ دو دنیا...
بدون حتی یک بوسۀ عمیق مادرانه!
خدا کند مادر آرتین، مادر نگرانی نبوده باشد...
😭😭😭
✍ راضیه نوری #برای_رامتین #رامتین
🆔 @Gilan_Press