eitaa logo
دختر باید خانوم باشد
10.2هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
4.1هزار ویدیو
98 فایل
مداحی رمان شعر داستان کلیپ حجاب عفاف تبلیغات پربازده سفیــــر 313 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/573243688C45fe529fd3 " نشر مطالب صدقه جاریه است "
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | آه ای غریب‌طوس! رضاجان 🎙 بانوای: 🏴 ویژه شهادت (ع) 👈 مشاهده نماهنگ با کیفیت بالا: 🌐 Aparat.com/v/Ib0Sg 👈 دریافت صوت و مشاهده متن: Meysammotiee.ir/post/2086
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢حداث الحسین چه کسانی هستند؟ ➰بهشت براشما حسین براما🥀 ·ღ 🌱l ʝσιɳ l🌱ღ· @dokhtarbayadkhanoombashad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای سلطان سریر آقای بی نظیر💞 ·ღ 🌱l ʝσιɳ l🌱ღ· @dokhtarbayadkhanoombashad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷نحوه شهادت شهید امیر سیاوشی🌷 🌟ساعت تقریبا، پنج ونیم یا شش صبح بود که هوا روشن شده بود. یک کیلومتر، دو کیلومتر پیاده رفتیم تا رسیدیم به اونجایی که بچه‌ها [درحال] درگیری بودند، تپه تپه بود. یک تپه مثلا بالاش یک خونه بود، و در کنار اون چندین تپه دیگه وجود داشت همین جوری این خونه رو بگیر پاکسازی کن، این یکی رو بگیر، اون یکی رو بگیر. رفتیم جلو و دونه دونه خونه هارو پاکسازی کردیم حالا خواست خدا بود، چی بود، با اون همه خستگی، با اون همه داستان. رفتیم هفت کیلومتر جلو. ↙️رسیدیم به شهر " طومان" یکی از گروه‌های عراقی که همرزم ما بودند، اونجا از صبح درگیر بودند. تعدادی برگشته بودند. یک تعداد درگیری هنوز تو شهر سر و صدا می‌اومد. ما هم زدیم تو اون شهر. حدود سی، سی و پنج نفر زدیم تو اون شهر شهر رو گرفتیم. رفتیم بالاتر. یک شهر کوچکتر از اون بود اون شهر رو هم گرفتیم. رسیدیم به صد متری هدف یکدفعه یک بارون آتیشی از روبرومون شروع شد که ما حتی نفهمیدیم از کجا داریم می‌خوریم💣 از چپمون داریم می‌خوریم از راستمون داریم می‌خوریم. بالاخره هر کسی یکجا پناه گرفت یک سری‌ها، امیر و دو سه نفر دیگر سمت چپشون دیوار بود سمت راستشون خونه ما هنوز موقعیتمون را پیدا نکرده بودیم که از کجا داریم تیر می‌خوریم من که داشتم چپ و راست می‌دویدم. برگشتم یه ذره عقب‌تر. تو دهنه یک مغازه ایستادم. امیر هم پشت یک ماشینی، پشت یک ماشین ... بود. فکر کنم پناه گرفته بود. دوید اومد پیش من تا اومد سمت من که گفت میلاد چی شده؟ پاش تیر خورد 🔫 امیر خورد زمین. گفتم چی شده؟ گفت: تیر خوردم. شروع کرد لی لی کردن به سمت بچه‌ها بیاد کمک کنه. چون تیر بار هم دستش بود و آتیش سنگینی هم رو سر داعشی ها راشت میریخت ، تک تیر اندازهای اونا زدنش تک تیر اندازها با قناسه زدنش امیر همون جا آسمانی شد🥀 🌟قسمتی از وصیت نامه شهید: برای تشیع جنازه ام خواهش می کنم همه با باشند. اگر جا برای من بود جسدم را در جوار امام زاده علی اکبر خاک کنید چون خانواده ام و همسر عزیزم هر روز به دیدارم بیایند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
طلبکار علی شدند آنان که ابوموسی اشعری را انتخاب کردند