3.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلمهایشان را که دیدم، شایدها توی ذهنم ردیف شدند.
ـ شاید دیشب، بابا موهای دختر را بافته...
ـ شاید هفتهٔ پیش بابا برایش یک برس صورتی گلدار خریده...
ـ شاید دیشب وقتِ خواب، بابا برایش شعرِ «موهای دخترم چه نازه» میخوانده...
ـ شاید...
ـ شاید...
هر کدام از این شایدها یک سوژه شد برای نوشتنِ قصههای پدر دختری و پیچید توی قلبم. اما نتوانستم بنویسمشان.
ذهنم رفت پیشِ فُرمی که این روزها با رفقا توی مدرسهٔ مبنا پُر کردیم. مضمون یکی از سوالهایش این بود که چه چیزی توی نوشتنتان خلل ایجاد میکند؟
باید یک بار دیگر فرم را پُر کنم و در جواب این سوال بنویسم: گاهی سوژه، خودش مانع نوشتن است!
بعضی از سوژهها را سخت میشود ادامه داد.
ادامه که بدهی اشک میشوی، تمام میشوی و میمیری. مثلا وقتی سوژه این باشد:
«خداحافظی پدران غزه با دخترانشان»
میدانم این داغها سنگیناند و اندوه وجودمان را میگیرد ولی این را هم میدانم که این سنگینی باید ما را مبارزتَر کند هرچند که قلبهایمان از این غمها تکهتکه شود.🖤🌿
#مرگبراسرائیل
#شهیدههایغزه
#دلنوشت
@giyume69