▪️بسمالله▪️
#حجره_سیره_شناسی_امامین_انقلاب
#پدر_تکیه_گاهی_آرام_و_صبور
#آیت_الله_سید_جواد_خامنه_ای در مشهد، به عنوان یک #مجتهد و #عالمی_صاحب_نظر، به تشکیل حوزه درس اقدام نکرد. و جز مطالعه، برنامه مباحثهای علمی با همدرسان همزبان خویش داشتند؛ مشهور به حلقهی #مباحثه_ی_کمپانی؛
"چهار، پنج نفر از ملاهای ترک مشهد با هم جلسه داشتند، مرحوم #پدر_ما_جوان_ترین و مرحوم «آسیّدعلیاکبر»، [پدر آیتاللهالعظمی سیّد أبوالقاسم خوئی] پیرترینشان بودند. آقای «حاج شیخ غلامحسین تبریزی» و آقای «آقامیرزا حبیبالله» هم بودند. اینها «مباحثهی کمپانی» را شروع کردند، که این مباحثه تا اواخر عمر مرحوم والد ما ادامه داشت. البته همهی آنها کنار رفتند، اما بعد، کسان دیگری وارد این مباحثه شدند، مثل آقای «علم الهدی» و مرحوم «مهدوی قائنی» و «آسیدحسین درچهای».
تا حدود اوایل انقلاب، به نظرم این مباحثه، چهل سال سابقه داشت. رشتهی معینی را دنبال میکردند، اما کتاب مشخصی نبود. البته بحث معمول نجفیها، بحث کمپانی بود."
آیت الله سید جواد خامنهای، همچون پدر، #امامت_جماعت را به عهده گرفتند و در #مسجد_صدیقی_ها یا مسجد ترکها که در میانه بازار سرشور قرار داشت، به اقامه نماز میپرداختند و تا حدود چهل سال بعد که این مسجد معروف در طرح توسعه حرم رضوی تخریب شد، به مداومتِ آن، همت گماشت.
ایشان نماز صبح را در یکی از شبستانهای #مسجد_گوهرشاد اقامه میکردند. این همان شبستانی است که آیت الله سیدمحمدهادی میلانی و پیش از او حاج شیخ حبیب الله گلپایگانی نماز مغرب و عشاء را در آن میخواندند.
"پدرم، #عالِم_دينى و #ملاى_بزرگى بود. برخلاف مادرم كه خيلى گيرا و حرّاف و خوش برخورد بود، پدرم مردى ساكت، آرام و كمحرف مىنمود؛ كه اين تأثيرات دوران طولانى طلبگى و تنهايى در گوشه حجره بود. البته پدرم تُركزبان بود ما اصلاً تبريزى هستيم؛ يعنى پدرم اهل خامنه تبريز است و مادرم فارسزبان. ما به اين ترتيب از بچگى، هم با زبان فارسى و هم با زبان تركى آشنا شديم."
وی #بسیار_ساده_زیست، #قانع و #زاهد بود و دلبستگی دنیوی نداشت. همسرش میدید که معیشت او در مقایسه با دیگر پیشنمازهای نامی مشهد، سادهترین است.
"من شبهایی را از کودکی به یاد می آورم که در منزل شام نداشتیم و مادر با پول خردی که بعضی از وقتها مادر یا پدربزرگم به من یا یکی از برادران و خواهرم میداد، قدری کشمش یا شیر میخرید تا با نان بخوریم."
"مادرم زن کم توقع و بی اعتنایی به خوراک [بود]... برایش مهم نبود یک لقمه هم غذا بخورد. اما برای ماها خیلی جوش میزد که بچههایش... سیر [شوند.]"
زندگی محقرانه او در خانهای کوچک و در #محله_فقیر_نشین میگذشت. اگر میزبان کسی برای تدریس یا گپ و گفت بود، اهل خانه، آن زمان را در #تک_اتاق_طبقه_زیرین خانه سپری میکردند. این وضع تا هنگامی که برخی از علاقهمندان وی، زمینی را کنار این خانه خریده، به آن اضافه کردند، ادامه داشت.
"محيط خانه محيط خوبى بود. البته محيط شلوغى بود؛ منزل ما هم منزل كوچكى بود. شرايط زندگى، شرايط باز و راحتى نبود و طبعاً اينها در وضع كار ما اثر مىگذاشت."
اتاق او در طبقه بالا، بود. زمانی که خانهاش وسعت نیافته بود، این اندرونی، یک بیرونی اجباری هم داشت که تک اتاق طبقه زیرین بود. آن جا محل اسکان و استراحت خانواده بود، اما هنگام میزبانی از میهمانان، به بیرونی حاج سیدجواد تبدیل میشد.
همسرش، بانو خدیجه نیز روضههای ماهانه را در آن اتاق بالایی برگزار میکرد.
آقا سیدعلی به یاد میآورد:
"هر وقت از مدرسه میآمدیم، روضه بود یا میهمان بود، عزای ما بود. باید گوشهای توی راهرو پلهها، جایی، خودمان را سرگرم میکردیم تا این روضه و میهمانی تمام شود."
آیت الله حاج سید جواد خامنهای، پیکری لاغر، اما سالم داشت. #بسیار_قناعت_پیشه بود. گذر زمان کیفیت معیشت او را دچار دگرگونی نکرد؛ مگر راهیابی تدریجی برق، یخچالی کوچک و تلفن به خانهاش که آن هم با مساعی پسران یا دوستانش انجام میشد.
آیت الله سیدمحمدعلی قاضی طباطبایی وقتی در ١٣۵١ هـ.ش به مشهد رفت، هنگام ملاقات با آیت الله حاج سیدجواد خامنهای، خطاب به فرزندان او گفت: "من چهل سال قبل با پدرم [آیت الله حاج میرزا باقر قاضی طباطبایی] از تبریز به مشهد آمدم و برای دیدن آقا، سری به ایشان زدیم. آقا در چهل سال پیش همان جایی نشسته بود که الآن نشسته و من همان جایی نشسته ام که پدرم نشسته بود؛ و این اتاق و این خانه کمترین تغییری نکرده است".
او پس از ٩٣ سال زندگی در ١۴ تیر ١٣۶۵ درگذشت و در #توحید_خانه (رواق پشت سر مرقد امام رضا(علیه السلام)) رخ در نقاب خاک کشید.
⚜ گفتمان ولایت 🌱
نخستین تشکل مستقل ولایی طلاب خواهر ✌️
💠 نرمافزار بله:
https://ble.im/goftemanevelayat
💠 نرمافزار ایتا:
https://eitaa.com/goftemanevelayat