‌‌#جهاد_تواصی #دلنوشته سلام عصر بخیر.. خراسانی هستم خادم گروه جهادی عمار (شهیدان جواد..محمد..و حسن خراسانی) پیام و لینک و شماره ارسال کردید. لذا مصدع شدم و در خدمتم برای گفتمانی کاری و مفید. انشاالله .. فکر کردم اتفاق تازه و میمونی رخ داده که یاد جهادگران گوشه و کنار و بی نام و نشان افتادید... مومن ما که برای پای کار بودن بهونه یا تشویق و...... نیاز نداریم.. شاسد کمی سخت باشه فهم این ادعا... بطور ساده عرض میکنم تا هم یقین بشه هم خالی از لطف نباشه شنیدنش... میدونی چرا اینقدر صریح و قاطع عرض کردم؟ اهاا... اگر از 12 سالگی وارد بسیج دانش اموزی اون دوران شده باشید که مدام در مراسم های شهدا سرود اجرا کنی و در تدفین اونها با لباسی متحد الشکل رژه اجرا کنی.مدام دنبال تبلیغ و یار گیری باشی و کلی کار دیگه..و شب و روز دعا و ارزو کنید کی بزرگتر میشی تا از دانش اموزی به بسیج بزرگسالان منتقل بشی تا عازم جبهه بشی. و یدفعه ببینی اولین داداش عزیزت که خودت مشوق بودی جهت ثبت نامش در بسیج شهید شده. و باید همون مراسم ها و تشریفات رو واسش اجرا کنی.. و هنوز مشکی از تن در نیاورده دومین داداشت هم به خیل شهدا پیوسته و... ناباورانه میشنوی سومین داداشت مفقودالجسد شده و...... به خودت میای و میبنی اونقدر بزرگ شدی که بسیج بزرگسال که هیچ. میبینی اصلا وقت خالی هم نداری دیگه.. بسیج شده خونه اولت بجای دوم.. و بازم یکباره خودت رو در جای جای مناطق و مراکز مرتبط میبینی.. تا برسی به مدافع امنیت و حرم و..... شوخی شوخی ۴٠ سال از بهترین سالهای عمرت رو بی چک و چونه و بهونه و جیره و مواجب و چشم داشت به حتی کمترین رانت و نفع شخصی سالها تلاش بی منت را ریختی پای اعتقادات و عهدی که در همون سن کم بستی . اینجوری میشه که گاهی اونقدر شیشه دلت نازک میشه که با یه ریزه سنگ چنان میشکنه که ناخوداگاه حتی در مکان و زمان و بحثی که شاید مرتبط هم نباشه. درد و اشک و خون و ماتم و مشکلات چهار دهه عمرت رو در چند جمله میریزی بیرون..خزلیرغمناکه و اسفناک که التماس کنی و داد بزنی و بگی اقا کاری وظیفه ای بده انجام بدیم..ولی کمتر نتیجه میده در میدان..همش شده مجازی. نمیدونم شخص میخونه پیامهارو. یا مثلا هوش و منشی مصنوعی.. بگذریم و بماند.. درد دل ایندفعه هم دامن شمارو گرفت و سر شمارو درد اوردم. البته قطره ای از دریا. رو مکتوب کردم.. چهار دهه عمر اگر هیچ کدوم ازینها که عرض کردم هم نداشته باشه چهل کتاب باید نوشت تا ثبت بشه. وای به اینکه چنین مصیبت هایی هم داشته باشه... بگذریم و لطفا ببخشید اگر باعث تکدر خاطر مبارک شدم.. چه کنیم اخوی.. چه کنیم که دیگه نه گوشی واسه شنیدن این حرفها و خاطرات هست و نه زبانی قاصر برای گفتن.. باشد که روزی نوبت ما هم. برسد و بگوییم و بشنوند قصه های پر. درد. پر اشک و استخوان سوز امثال حقیر... البته که خداوکیلی کار و پیشرفت انچنانی هم انجام نمیشه.. همه چیز شده مجازی و لینک بزار. اینک بده. ثبت کن. ودازین صفحه به اون صفحه. ازین درگاه به اون درگاه.. و....... خداوند توفیق خدمت عنایت کنه انشاءالله 🆔 https://eitaa.com/goftemansaz_jahadi 🆔 https://rubika.ir/goftemansaz_jahad