eitaa logo
گوهر فاطمی ۱۲۴🇮🇷
228 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.7هزار ویدیو
32 فایل
این کانال صرفا جهت اطلاع رسانی کلیه ی برنامه های فرهنگی _مذهبی _مسابقات و... تشکیل شده است. لطفا به همه معرفی کنید. ارتباط با ادمین: @hafez13900
مشاهده در ایتا
دانلود
: اینکه اشتباه انجامش بدی، بهت یاد میده جواب درست چیه. و یادت باشه ما به عنوان انسان این قابلیت رو داریم که در مواجهه با اشتباهاتمون نفس عمیق بکشیم و بگیم: اشکالی نداره، میتونم دوباره شروعش کنم. این یک قابلیت ارزشمنده. 🌱روزتون پرروزی🌱 🌱🌱🌱 مطالب خوب با ما..نشرش با شما👇👇 @goharfatemii
براى امير المومنين عليه السلام نامه‏ اى از معاويه رسيد: حضرت مهر نامه را شكست و قرائت كرد : ” از طرف امير المومنين و خليفة‏ المسلمين ، معاويه بن ابى سفيان براى على :‏ اى‏ على ! در جنگ جمل هر چه خواستى با ام المومنين‏ : عايشه و اصحاب رسول خدا : طلحه و زبير كردى‏ اكنون مهياى جنگ باش ” حضرت جواب نامه را اينگونه نوشت: از طرف عبدالله! تو به رياست‏ مى نازى و من به بندگى خداوند. من آماده جنگ‏ هستم به همان نشان كه ” انا قاتل جدك و عمك و خالك : من همان قاتل پدربزرگ و عمو و دايى تو هستم ” سپس نامه را مهر و امضاء فرمود و از شاگردانش كه در محضرش بودند ، پرسيد : كيست كه‏ اين نامه را به شام ببرد ؟ كسى جواب نداد. دوباره حضرت سوالش را تكرار فرمود و اين بار طِرِمّاح از ميان جمعيت برخاست و عرض كرد : على‏ جان! من حاضرم‏. حضرت ضمن اينكه او را از متن‏ تند نامه آگاه كرد ، فرمود : طِرِمّاح ! به شام كه‏ رفتى مواظب آبروى على باش‏. طرماح گفت : سمعاً و طاعة‏ً آنگاه نامه را گرفت و بسوى شام حركت كرد. معاويه در باغ قصرش بود كه عمرو عاص خبر رسيدن‏ يكى از شاگردان على را به او رساند. معاويه‏ فورا دستور داد كه بساطى رنگين پهن كنند تا شكوه آن طرماح را تحت تاثير قرار بدهد و او را به لكنت بيندازد دستور انجام شد. طِرِمّاح وقتى‏ وارد شد و آن فرشهاى رنگين و بساط مفصل را ديد ، اعتناء با همان كفشهاى خاك آلوده اش قدمها را بر فرشها گذاشت ، خود را به معاويه رساند و همانطور كه او بر مسندش لميده بود ، طرماح نيز لم داد و پاهايش را دراز كرد! اطرافيان معاويه‏ به طرماح اعتراض كردند كه ” پاهايت را جمع كن ” اما او گفت : تا آن مردك ( معاويه ) پاهايش را جمع نكند ، من هم پاهايم را جمع نخواهم كرد! عمرو عاص به معاويه در گوشى گفت : اين مردى‏ بيابانيست و كافيست كه تو سر كيسه ات را كمى شل‏ كنى تا او رام بشود و لحنش را هم عوض كند. معاويه ضمن اين كه دستور داد تا سى هزار درهم‏ پيش طرماح بگذارند ، از او پرسيد : از نزد كه‏ به خدمت كه آمده اى ؟ طرماح گفت : از طرف خليفه‏ برحق ، اسدالله ، عين الله ، اذن الله ، وجه‏ الله ، امير المومنين على بن ابيطالب نامه اى‏ دارم براى امير زنازاده فاسق فاجر ظالم خائن ، معاوية بن ابى سفيان‏! معاويه ناراحت از اينكه‏ سى هزار درهم نيز نتوانسته است كه اين شاگرد على عليه السلام را ساكت كند ، گفت : نامه را بده ببينم! طرماح گفت : روى پاهايت مى ايستى ، دو دستت را دراز ميكنى تا من نامه على عليه‏ السلام را ببوسم و به تو بدهم‏. معاويه گفت : نامه‏ را به عمرو عاص بده!‏ طرماح گفت : اميرى كه ظالم‏ است ، وزيرش هم خائن است و من نامه را به خائنى‏ چون او نمي دهم‏! معاويه گفت : نامه را به يزيد بده‏! طرماح گفت : ما دل خوشى از شيطان نداريم‏ چه رسد به بچه اش‏! معاويه پرسيد : پس چه كنيم ؟ طرماح گفت : همانكه گفتم‏. بالاخره معاويه نامه‏ را گرفت و خواند بعد هم با ناراحتى تمام كاتبانش‏ را احضار كرد تا جواب نامه را اينگونه بنويسد : ” على ! عده لشكريان من به عدد ستارگان آسمان‏ است‏ مهياى نبرد باش ” طرماح برخاست و گفت : من خودم جواب نامه ات را مى دهم‏: على عليه‏ السلام خود به تنهايى خورشيديست كه ستارگان تو در برابرش نورى نخواهند داشت‏ سپس خواست برود كه معاويه گفت ” طرماح ! سى هزار درهمت را بردار و سپس برو ” اما طرماح بى اعتناء به‏ حرف معاويه و بدون خداحافظى راه كوفه را در پيش‏ گرفت‏. معاويه رو به عمرو عاص كرد و گفت : حاضرم‏ تمام ثروتم را بدهم تا يكى از شما به اندازه‏ يكساعتى كه اين مرد از على طرفدارى كرد ، از من‏ طرفدارى كند. عمرو عاص گفت : بخدا اگر على به‏ شام بيايد ، من كه عمرو عاصم نمازم را پشت سر او مي خوانم اما غذايم را سر سفره تو مي خورم ... در ولایت مداری طرماح باشیم !!! مطالب خوب با ما..نشرش با شما👇👇 @goharfatemii ‏ ( الأختصاص ص ١٣٨)