گُلابَتون
#مرور_خاطرات
#خاطرههای_گلابتونی_شما
🔻این قسمت: دختر نوشمکی!
آقااا یادش بهخیر روز دختر سال پیش دیر اومده بودیم، تونستیم آخرای جمعیت خودمونو جا کنیم. گرممون هم بود! قشنگ آفتاب میزد وسط ملاجمون... 😂
گفتم: زهره، پاشو بریم خونه! جلو که جا نیست، این عقبم آفتابه...🔆
زهره چشم غره رفت و گفت: کی از یه هفته قبل گیر داده بود بریم جشن؟🤨
گفتم: من! 🙈
گفت: بعععلهههه معلومه که خودت...😐
کی بود ۴۵ دیقه داشت دنبال روسری گلگلیش میگشت؟🤔
گفتم: من! 🙊😬
همانا این رو گفتم و زهره نوشمکی که از وسط نصف کرده بود، چَپه کرد رو سرم...🫗🧊
چشمتون روز بد نبینه، خُنکاش رعشه به وجودم انداخت که هیچ، تا آخر جشن احساس میکردم صورتمو با چسب رازی شستم! 😂
⚠️ از من به شما نصیحت، خواستین دوستاتون رو جشن گلابتون بیارین هماهنگ کنین زودتر بیایین، به عاقبت من دچار نشین! 👀😁
🌸@golabbaton95
#دخترنوشمکی #خاطره_بازی #روز_دختر
#میدان_آستانه #خبر_خوب #جشن_گلابتون
#حسینیه_انقلاب_اسلامی_دختران_قم
گُلابَتون
#مرور_خاطرات #خاطرههای_گلابتونی_شما 🔻این قسمت: دختر نوشمکی! آقااا یادش بهخیر روز دختر سال پیش دی
.
#مرور_خاطرات
#خاطرههای_گلابتونی_شما
🔻این قسمت: من بودمو یه لنگه کفش!
رفتم از غرفههای پذیرایی، بستنی بگیرم.
وقتی برگشتم، جمعیت بیشتر شده بود. از هول بستنی، یادم رفت کفشامو تو پلاستیک بذارم و با خودم ببرم. 😱 وقتی برگشتم، یکیش بود، یکیش نبود! 🩴🤦♀️
یه لنگه پا، میگشتم. 🙈 ۵ دیقه بعد از دور دیدمش! مثل توپی که شوت شده باشه تو دروازه، رفته بود زیر میز یکی از غرفهها. 😂
.
رفتم جلو و دیدم لنگه کفشم از فرط تنهایی،
یه سایز کم کرده! اونجا بود که فهمیدم وااای پروژه جستوجو هنوز ادامه داره! 😂😂😂
یادم نمیره، همه داشتن از جشن لذّت میبردن و برنامه رو تماشا میکردن و فقط من که نگاهم به پای ملت بود! 😬😂🤦♀️
🌸@golabbaton95
#خاطره_بازی #روز_دختر
#میدان_آستانه #خبر_خوب #جشن_گلابتون
#حسینیه_انقلاب_اسلامی_دختران_قم