📸🖊️| #روایت_نوشت
#پنجمین_هم_عهدی_دخترانه_با_مادر_قهرمان ❤️
با نام خدا شروع کردم و با شکرش تمام میکنم. شکر برای اینکه توانستم زیر چادر مادر که خیمهی هیئتمان بود، جا بگیرم و آرام شوم. چقدر اضطراب داشتم که نکند محروم شوم. چرا که شنیده بودم روضهی حضرت زهرا سلامالله اختصاصی است. هر کسی را راه نمیدهند و من ترس داشتم که نکند لایق این جمع خصوصی نباشم.. تا آنکه پایم رسید روی فرشهای هیئت. جانم آرام گرفت. مثل کودکی که از محیط نا امن خیابان، به آغوش مادرش باز میگردد. دور و برم را خوب نگاه کردم. صدها دختر مثل خودم را دیدم که در آغوش مادرمان آرام گرفته بودند. تماممان مثل هم بودیم. یکدست سیاهپوشِ داغِ مادر، با سربندهای سرخ که از لابهلای خطوط یا فاطمهالزهرایش، فریاد یا منتقم سر میداد.
_ پایانِ این برش از روایتها _
ادامه دارد...
1️⃣3️⃣
💚🖤💚🖤💚
@golabbaton95
#شهادت #حضرت_مادر #فاطمیه
#هم_عهدی_دختران_مادر #دخترانه
#حسینیه_انقلاب_اسلامی_دختران_قم
به یاد محسن بن علی...
به یاد علی اصغر حسین..
به یاد نبیله نوفل...
به یاد تمام کودکان شهیدی که قلبمان برایشان جراحت عمیق برداشته است...💔
و مشتهایمان برای جنگیدن و انتقام گره محکم...👊🏻
یا منتقم.... اِنتقم...✋🏻
🖤🖤🖤🖤🖤
@golabbaton95
#شهادت #حضرت_مادر #فاطمیه
#هم_عهدی_دختران_مادر #دخترانه
#حسینیه_انقلاب_اسلامی_دختران_قم
#پنجمین_هم_عهدی_دخترانه_با_مادر_قهرمان ❤️
🔹برش های خواندنی از صحبت های دکتر برمایی:
🔸 حضرت زهرا (س) توی ظلمتِ زندگی و دنیای ما، چراغ قوه انداخته برامون تا نور رو دنبال کنیم! حواست هست؟
🔸 توی مجلس روضه خانومی گریه میکنی که حق طلبی کرده! حق طلب بودن زمان نداره که! برای هر عصر و دوره ای که باشی مهمه!
🔸 همین امروز برو ببین زنی ۱۴۰۰ سال پیش در خطبه فدک چی گفته؟ اون فیالبداهه در میان جمعیتی از مردان حرف زده ولی هم آسیب شناسی اجتماعی کرده، هم با منطق و استدلال از حق مردم دفاع کرده و هم برای مشکلات راهکار داده است.
🔸 بی کار نشینید! در زمانی که علی مامور به سکوت بود به خواست خدا، فاطمه وظیفه اش را نسبت به فضای جامعه انجام داد. وظیفه تو نسبت به اوضاع جامعه خودت و جامعه جهانی و خون های بیگناهی که از مردم فلسطین ریخته میشود، چیست؟؟؟
➖منتظر صوتِ بسیااار شنیدنی، دستهبندی شده و کاربردی از منبرانهی بزم عزایمان باشید.
🖤🖤🖤🖤🖤
@golabbaton95
#شهادت #حضرت_مادر #فاطمیه
#هم_عهدی_دختران_مادر #دخترانه
#حسینیه_انقلاب_اسلامی_دختران_قم
12.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ببینید |📽| برشی کوتاه از پنجمین همعهدی دخترانه با مادر قهرمان❤️
به یاد حاج قاسم عزیز...🍃
#فاطمیه_۱۴۰۲
تو را که دختران روی دست میآوردند فقط نگاه میکردم. چرا همین طور خشکم زده بود و گریه میکردم؟ فکر میکنم تو چیزی داری که من ندارم. فکر میکنم کیلومترها فاصله است بین ما. فکر میکنم خیلی خسته ام برای شبیه تو بودن. جمعیت با تابوتی که با پرچم ایران پوشیده بود به سمتم آمدند. فکرمیکنم تو چرا آمده ای در این مجلس؟ حضورت در زیر سقفی که من نفس هایم را با آه بیرون میدادم شبیه اکسیژن تازه بود. شبیه ماهی که به آب رسیده، در همان دقایق کوتاه فقط نگاهت میکردم. از پشت هول خوردم. همه خودشان را میخواستند به تابوت برسانند و من هم با جریان جمعیت به تو نزدیک شدم. نامی نداری و نمیدانم چه خانه ای بعد از تو چشم انتظار مانده، اما اینجا و این لحظه وقتی که دستم را بالا بردم و خیلی کوتاه روی تابوتت کشیدم خانه دلم را روشن کردی. تو همراه جمعیت رفتی و من ماندم. جمعیت با تو رفت و من همانجا ماندم، تنها.
💚🤍❤️ 🇮🇷 ❤️🤍💚
@golabbaton95
#شهادت #حضرت_مادر #فاطمیه
#هم_عهدی_دختران_مادر #دخترانه
#حسینیه_انقلاب_اسلامی_دختران_قم
گُلابَتون
📸🖊️| #روایت_نوشت
#برای_بانوی_بهشت ❤️
از آن زمان که چشمانم به درب ورودی مسجد افتاد مهرت را بیشتر احساس کردم. امروز به دعوتت، با تمام وجود قدم به خانهات میگذارم و مهمانت میشوم مادر... تمام اتفاقات را مو به مو، در قالب پانزده موقعیت مینویسم تا برای مهمان های دور و نزدیکت خوب روایت کنم.
بسم الله الرحمن الرحیم:
برای بانوی بهشت...
موقعیت اول: رواق ِ حیاط
چه آب و جارویی! چه زمین نمخورده و حیاط آماده ای...
فکرش را نمیکردم که حیاط ِ مسجد،درخت و نیمکت و تاب و سرسره داشته باشد.آن طرف حیاط،مادر و بچه ها،گرم بازی بودند و خنده هایشان مثل ماه،روی صورتشان نقش بسته بود.کمی آنطرف تر،عده ای در فضای سبز مشغول قدم زدن و تماشای محوطه و همصحبتی با دوستانشان بودند.
پرچم های روی دیوار،رفت و آمد بی وقفه ی خادمان را شاهد بودند و هردم با نسیمی،آرام تکان میخوردند.
موقعیت دوم: یک جرعه حاجت
همینکه چشمم به بخارِ داغِ سماورِ چای و دمنوش افتاد،لبم به حلاوت گرما تشنه شد.لیوان،بدست خادم ِ لبخند به لب،برایم پر از چای شد.چند تکه قند راهم کنارِ لیوانِ چای گذاشتم و تشکر کردم.مزه اش درست مزه ی چای محرم را میداد.شاید علتِ هم مزّگی،این باشد که چای محرم راهم مادر ِ ارباب دم میکند...
1️⃣4️⃣
🏴🏴🏴🏴🏴
@golabbaton95
#شهادت #حضرت_مادر #فاطمیه
#هم_عهدی_دختران_مادر #دخترانه
#حسینیه_انقلاب_اسلامی_دختران_قم
گُلابَتون
📸🖊️| #روایت_نوشت
#برای_بانوی_بهشت ❤️
موقعیت سوم: صف میزها
کتابها نظرم را شکار میکرد وتیترهایشان مرا به دام می انداخت.ی کبار به دام رمان ها میافتادم و باری،پرچمِ فلسطینِ روی کتاب،فکرم را تا غزه،راهی و دلم را برای بچه های تنها و زخمی به تپش میانداخت. میز کتاب ها برایت از هر موضوع مهمی حرف داشت.
چند قدم جلوتر میز هدایا را دیدم.با خود این احتمال را میدادم که دستانم،تا چند دقیقه ی دیگر،از رزق پر خواهد شد.
همینطور هم شد. صلوات خاصه ی حضرت مادر و وصیت نامه ی حاج قاسم عزیز...
چقدر از داشتنشان خوشحال بودم. از اینکه در جای جای زندگی ام، چراغِ توسل با صلوات خاصه روشنتر خواهد شد و یادگاریِ امروز، یادگاری مادرانه ی تمام عمرم خواهد بود.
غرفه ی بعد،غرفه ی فروش روسری، به نفع خیریه بود؛پر از روسری های گلگلی و رنگهای ملیح دخترانه...
بیش از هرچیزی،طرحِ سیاه و سفید ِ مقاومت،به چشمم خورد و وادارم کرد تا روسری را بردارم و بهتر نگاهش کنم...
موقعیت چهارم: کفشداری...نه؛ عشقداری
چیزی به شروع مراسم نمانده بود.خادمان کفشداری صدای آمدن مهمانهارا خوب حس میکردند و سرشان را به نشانه ی سلام،همراه لبخندِ دلنشینی تکان میدادند. نگاهشان قدوم مارا بچشم میگذاشت و دست و دستمالِ گلگلی شان، غبار از کفشهای خسته مان می ربود.
خادمی، زحمتِ زدن واکس به کفشها را میکشید و خادمی هم برچسب ِجالبی را روی آنها میزد. برچسبی که جایش خوب ِ خوب ِانتخاب شده بود، زیر ِپا و پاشنه...
تابحال آنقدر برای پوشیدن کفش ذوق نداشتم. دلم میخواست همان لحظه دوباره کفش را بگیرم و لذتِ له کردن پرچمِ آمریکای معلون و اسرائیل ِ ظالم را درجا ببرم.
1️⃣5️⃣
🏴🏴🏴🏴🏴
@golabbaton95
#شهادت #حضرت_مادر #فاطمیه
#هم_عهدی_دختران_مادر #دخترانه
#حسینیه_انقلاب_اسلامی_دختران_قم
📸🖊️| #روایت_نوشت
#برای_بانوی_بهشت ❤️
موقعیت پنجم: شروع پرواز
پاهایم از کفش، سبک شده بود. احساس میکردم پشت این در، بار سپرده و سنگینیها را بیرون گذاشته ام.حال و هوای خانه ی مادر، از همان اول، دل از ما میبرد و بالهایمان را برای پرواز آماده تر میکرد.
منهم مانند بقیه، به کمک خادمان خوش برخورد انتظامات، میان جمعیت دختران و مادران گرفتم و با ذکر یازهرا(س)، حضورم را محضر مادر عزیز، رساندم.
موقعیت ششم: سندِ سرخ یا زهرا(سلاماللهعلیها)
سربند بزرگ ِیازهرایی(س) که روی پارچه ی یکدستِ مشکی نصب شده بود، قطره در چشم می انداخت و دل را دریا میکرد. مادر چقدر نامت خواستی بود!سرم را بالا میگرفتم و نگاهم را به سربند خیره میکردم تا مقام تورا ببینم، به جایی نمیرسیدم، وصف ِمادرانه هایت تمام نشدنی بود و من میان این همه لطف گم شده بودم. وجود من در مقابل این سربند، همان سندِ دعوتِ تو بود.
دستی به سربند یازهرایی(س) که به سرم بسته شده بود کشیدم و نگاه چرخاندم. گلهای سرخ روی پارچه، مرا به یاد باغِ وجودت میانداخت و سرخی اش یادآورِ روزهای سختِ دربسترت بود. با دیدن گلها، غنچه روضه در دلم شکوفا شد و عطرش را در اعماق دلم پراکنده کرد.
1️⃣6️⃣
🏴🏴🏴🏴🏴
@golabbaton95
#شهادت #حضرت_مادر #فاطمیه
#هم_عهدی_دختران_مادر #دخترانه
#حسینیه_انقلاب_اسلامی_دختران_قم
📸🖊️| #روایت_نوشت
#برای_بانوی_بهشت ❤️
موقعیت هفتم: رنگ و بویِ غزه
وقتی روی دوپا نشستم، قندانه های کفن پیچ و خون آلود ِروی دکور، توجهم را جلب کرد.همزمان سرم را چرخاندم و پرچمِ فلسطین را که از سقف آویزان، و لباس و جورابِ بچه ها به آن آویخته شده بود، دیدم.
تصویر کودکان فلسطینی در ذهنم مرور شد و دلم به درد آمد. برایشان از ته دل، دعای پیروزی، گذراندم و زیر لب صلواتی گفتم:
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
وجودِ کودکان کوچکی که پرچمِ فلسطین، روی دستانشان نقش بسته بود، بگونه ای آرامم میکرد. با خود میگفتم شاید همین ها سربازانی برای ظهور باشند و یاری شان برای آن اتفاق خوب، زمینه ای را فراهم کند.
البته تعدادشان خیلی بیشتر بود. وقتِ آمدن مادرانی را دیدم که کودکان را به خاله های مهربانِ حسینیه کودک میسپارند و آنها را خوشحال و مطمئن روانه میکنند.
به امید ظهور؛ زمزمهی: اللهم عجل لولیک الفرج
موقعیت هشتم: آغازِ انس
با آمدن مجری خانم محمدی و شروع برنامه، سلام و صلواتی برپا شد و گرمی محفل، ما را بیش از قبل متوجه برنامه کرد. رو به روی ضریحِ امامزاده شاه جعفر، دعای فرج را خواندیم و حاجاتِ دلها را به ضریح گره زدیم. من را هم در این جمع پرشور، از دختران مادر خواندن و در همان آغاز هم عهدی چشمانم ستاره باران شد.
1️⃣7️⃣
🏴🏴🏴🏴🏴
@golabbaton95
#شهادت #حضرت_مادر #فاطمیه
#هم_عهدی_دختران_مادر #دخترانه
#حسینیه_انقلاب_اسلامی_دختران_قم
گُلابَتون
📸🖊️| #روایت_نوشت
#برای_بانوی_بهشت ❤️
موقعیت نهم: و یطعمون الطعام علی...
تلاوت گرم استاد فروغی، کلمات قرآن را بر دلمان آرام مینشاند. آیه ی مبارک (و یطعمون الطعام علی حبه مسکیناً و یتیماً و اسیرا) مقصد قلب ما را هدف گرفت و آن قصه ی زیبا را به یادمان انداخت...
کمی بعد، سرود ملی را ایستاده خواندیم و برای دعوت مجری از برنامه ی بعد، منتظر ماندیم.
موقعیت دهم: قصه ی اشعث بن قیس
برای چند لحظه خاموشی حاکم شد. پس از روشن شدن چراغ ها، پیرزنِ نابینا، در قطب نگاه همه قرار گرفت. مادرِ اشعث بن قیس... مادری که در حجة الوداع حضور داشت و ولایت حضرت علی(ع) را پذیرفته و مدافع آن بود. مادری که برای حمایت از جانشینی امیرالمومنین(ع)بعد از رحلت پیامبر(ص)،میانِ جمعی مخالف،به سختی افتاده بود.
اشعث بن قیس، فردی بود که بعد از رحلت پیامبر(ص)،بر ضد جامعه ی اسلام و مسلمین قیام کرد. با این وجود که او در چند جنگ، با امام همراه بود،در نهایت بخاطر منافع خود و خانواده اش از ایشان دفاع نکرد. روایتِ مادر اشعث، و دوران مظلومیت حضرت علی(ع) و فاطمه(س)،به زحمتِ زیاد گروه مشکات و اجرای زیبای تئاتر آنها، در ذهنمان ماندگار شد.
1️⃣8️⃣
🏴🏴🏴🏴🏴
@golabbaton95
#شهادت #حضرت_مادر #فاطمیه
#هم_عهدی_دختران_مادر #دخترانه
#حسینیه_انقلاب_اسلامی_دختران_قم
گُلابَتون
📸🖊️| #روایت_نوشت #برای_بانوی_بهشت ❤️ موقعیت نهم: و یطعمون الطعام علی... تلاوت گرم استاد فروغی، کلما
📸🖊️| #روایت_نوشت
#برای_بانوی_بهشت ❤️
موقعیت یازدهم: رزقِ امضا شده
نوای یا وجیهتا عندالله؛ اشفعی لنا عندالله توسط مداح اهلبیت، امیر عباسی، مجلس را به سوگ نشاند و روضه آغاز شد. اشک های امضا شده از دست مادر، تقدیم چشمهایمان میشد و بر گونه هایمان مینشست. نسیم روضه در خانه میپیچید و مارا غرق خود میکرد. زیر لب ذکرِ یا فاطمه(س) میگفیتم، که ناگهان تابوت شهید گمنام فرارسید و روی دستها(خوشنام)درخشید. دلهای متلاطم و خسته از پریشانی، بسمت قایق ِ تابوت، راهی میشدند تا آرام بگیرند و به ساحل ِ امن ِ چادر مادر(سلام الله علیها)برسند.
موقعیت دوازدهم: اللهم استعملنی لما خلقتنی له
حضور دکتر برمایی و شروع منبرشان با دعای(اللَّهُمَّ اسْتَعْمِلْنِی لِمَا خَلَقْتَنِی لَهُ) از حضرت زهرا(س)،بحث را شنیدنی کرد.
حاج آقا، کبوتر ِسوال رادر ذهنمان پر دادند و نگاه ها را به آن مشغول ساختند.
(چطور یک خانم، که ۱٤۰۰ سال پیش زندگی میکرده، الگوی الانِ ماست؟)
کبوتر سفیدِ سوال در ذهن ما میچرخید و پیِ جواب میگشت. کمی بعد حاج آقا،دانه های جواب را برای کبوتر گریزپای ذهنمان، ریختند و از بند سوال، خوب رهایی اش دادند.
1️⃣9️⃣
🏴🏴🏴🏴🏴
@golabbaton95
#شهادت #حضرت_مادر #فاطمیه
#هم_عهدی_دختران_مادر #دخترانه
#حسینیه_انقلاب_اسلامی_دختران_قم
📸🖊️| #روایت_نوشت
#برای_بانوی_بهشت ❤️
موقعیت سیزدهم: هم عهدی هرساله
دست به دست هم دادیم و برای هم عهدی آماده شدیم. دستها را به نشانه ی هم عهدی گره کردیم و کوچک و بزرگ از حضرت مادر طلب کردیم:
چادرت را بتکان روزی مارا بفرست...
این آخرین فرازمان در آسمانِ چادر مادر بود.
موقعیت چهاردهم: از مشهد الرضا(ع) تا بهشت حسین(ع)
مراسم با قولِ قرعه ی ۱۴ سفرِ مشهد، به پایان خود نزدیک میشد. آرام آرام از جا بلند شدم و بسمت در خروجی رفتم.
با دیدن پرچم یا حسین(ع)، بوی بهشت کربلا را احساس کردم. دست دلتنگی ام را به نشانه آخرین سلام روی پرچم کشیدم و روبه روی ضریح امامزاده قرار گرفتم، یادِ مزارِ مخفی مادر کردم و بقیع را از نظرم گذراندم.
دعای (الهی بفاطمة عجل لولیک الفرج) برلبانم زمزمه شد و یاد فاطمیه ی۱۴۴۴ متفاوتتر از قبل، جایش را میان خاطره هایم ثبت کرد.
2️⃣0️⃣
🏴🏴🏴🏴🏴
@golabbaton95
#شهادت #حضرت_مادر #فاطمیه
#هم_عهدی_دختران_مادر #دخترانه
#حسینیه_انقلاب_اسلامی_دختران_قم
📸🖊️| #روایت_نوشت
#برای_بانوی_بهشت ❤️
موقعیت پانزدهم: مادرم خداحافظ
حضرت مادر آخر هم عهدی به کاممان تربت کربلا چشاند؛ وقتی که از زیر پرچم مشکی با ذکر سرخ یا حسین به تبرکی رد شدیم. پرچم، ماه محرم مهمان قبر شریف اباعبدالله بوده است. فکر میکردم این آخرین تصویر من از هم عهدی و آخرین رزقی که مادر نصیب من و دیگر دخترهایش کرده باشد. کنشگری مجازی درباره فلسطین، خواندن خطبه فدکیه، توسل به مادرسادات برای آن مشکلی که دلم را تیره کرده و... جرقه هایی در ذهنم میخورد که حرفم را پس میگیرم. لیستی بلند بالا از کارهایی که دوست دارم زودتر شروعشان کنم، نشان میدهد هم عهدی یک اتفاق چند ساعته نیست. هم عهدی دخترانهمان در لحظه های زندگی جریان دارد. وسط حیاط امامزاده ایستادهام، حالا که آسمان آبی، تیره شده است؛ دلم میخواهد زودتر به خانه برگردم، خیلی کار دارم.
_ پایان _
2️⃣1️⃣
🏴🏴🏴🏴🏴
@golabbaton95
#شهادت #حضرت_مادر #فاطمیه
#هم_عهدی_دختران_مادر #دخترانه
#حسینیه_انقلاب_اسلامی_دختران_قم