1.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یا امام رضا علیه السلام...
دلتنگ حرمم...
#استوری
🆔 @golbarg_ezdevaj
#اسعدالله_أیامکم💐
الحمـدالله الذی خلق #علیبنموسیالرضا علیهالسلام♥️
عید میلاد امام رضا عليه السلام مبارک 🌸
@golbarg_ezdevaj
💠نماز و دعای مخصوص ازدواج از حضرت امام رضا عليه السلام
✨حضرت امام رضا عليه الصلاة والسلام فرمودند :
«هرگاه خواستی ازدواج کنی از خداوند طلب خیر کن و در پی آن برو ، سپس دو رکعت نماز بخوان و دستهایت را (برای دعا) بالا ببر و بگو :
" أللـّهُمَّ إنـّی اُریدُ التـَّزویجَ فـَسَهِّـل لی مِنَ النـِّساءِ أحسَنـَهُنَّ خَلقاَ وَ خـُلقاَ ،
وَ أعَفـَّهُنَّ فـَرجاَ ،وَ أحفـَظـَهُنَّ نـَفساَ فِیَّ وَ فی مالی ، وَ أکمَلـَهُنَّ جَمالاَ ،
وَ أکثـَرَهُنَّ أولاداَ "
🌷خداوندا ؛ می خواهم ازدواج کنم ، پس فراهم کن برای من از زنان ، نیکوترین آنها را از جهت نقش و نگار و خلق و خوی ، و پاکدامن ترین آنها ، و حفظ کننده ترین آنها خود را در مورد من و مال من ، و کاملترین آنها را از جهت زیبایی و جمال ، و فراوانترین آنها از جهت آوردن فرزند.»
📚 صحیفهٔ رضویه ص 155
#دستورالعملی_برای_یافتن_همسر
__🌟🌟🌟__________
👉 @golbarg_ezdevaj 👈
گلبرگ ازدواج
❤️ بسم رب الشهدا ❤️ #شهید_ایوب_بلندی #قسمت_پنجاه_وسوم ❤️قرآن آخر شب تلویزیون شروع شده بود و تا صب
❤️ بسم رب الشهدا ❤️
#شهید_ایوب_بلندی
#قسمت_پنجاه_وچهارم
🌸 نیمه های شب بود،
با صدای ایوب چشم باز کردم.
بالای سرم ایستاده بود.
پرسید:
"تبر را کجا گذاشته ای؟"
از جایم پریدم:
"تبر را میخواهی چه کار؟"😳
انگشتش را گذاشت روی بینی و آرام گفت:
"هیسسسس...کاری ندارم....می خواهم پایم را قطع کنم.
درد می کند، می سوزد.
هم تو راحت می شوی هم من.
این پا دیگر پا بشو نیست."
💔حالش خوب نبود،
نباید عصبانیش می کردم.
یادم آمد تبر در صندوق عقب ماشین است.
+ راست می گویی،
ولی امشب دیر وقت است،
فردا صبح زود می برمت دکتر،
برایت قطع کند.
سرش را تکان داد و از اتاق رفت بیرون، چند دقیقه بعد برگشت.
پایش را گذاشت لبه میز تحریر
چاقوی آشپزخانه را بالا برد و کوبید روی پایش..
💘 از صدای جیغم محمد حسین و هدی از خواب پریدند.
با هر ضربه ی ایوب تکه های پوست و قطره های خون به اطراف می پاشید.
اگر محمد حسین به خودش نیامده بود و مثل من و هدی از دیدن این صحنه کپ کرده بود،
ایوب خودش پایش را قطع می کرد.
💖محمد پتو را انداخت روی پای ایوب، چاقو را از دستش کشید.
ایوب را بغل کرد و رساندش بیمارستان
سحر شده بود که برگشتند.
سر تا پای محمد حسین خونی بود.
ایوب را روی تخت خواباند،
هنوز گیج بود.
گاهی صورتش از درد توی هم می رفت و دستش را نزدیک پایش می برد.
پایی که حالا غیر از بخیه های عمل و جراحی،
پر از بخیه های ریز و درشتی بود که جای ضربات چاقو بود.
من دلش را نداشتم،
ولی دکتر سفارش کرده بود که به پایش روغن بمالیم.
💞 هدی می نشست جلوی پای ایوب، دستش را روغنی می کرد و روی پای او می کشید.
دلم ریش می شد وقتی می دیدم، برآمدگی های زخم و بخیه از زیر دست های ظریف و کوچک هدی رد می شود و او چقدر با محبت این کار را انجام می دهد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👈با ما همراه باشید....
هر روز ، ساعت 15
🌷 @golbarg_ezdevaj
💕 #مجردها_بدانند :
💕دلایل #ازدواج»💍
رشد معنوی:
✅اگر ما قبول داریم که به این دنیا آمده ایم تا رشد کنیم و رشد بدهیم.
❗️بعضیها به خاطر خوشبختی ازدواج می کنند و دقیقا به همین دلیل خوشبخت نمی شوند. چون می خواهد خودش خوشبخت بشود. ❌
💯ما نیازهایی داریم که در ازدواج قصد برآورده کردن آنها را داریم،
مثل نیاز روحی و روانی، نیاز جنسی، نیاز دیده شدن، نیاز به همراهی و همدلی و.... آن کسی که به قصد خوشبخت شدن ازدواج می کند.
چون فقط نیازهای خودش را می بیند زندگی خوبی نخواهد داشت.
ما ازدواج می کنیم که هم خوشبخت بشویم و هم خوشبخت بکنیم. 😍
ما باید با شریک زندگی مان با هم رشد بکنیم. 👍😍
✅ما در ازدواج به دنبال یک همراه می گردیم تا در قله های معنویت بالا برویم.
❇️پیامبر (ص):
فضیلت خواب متاهل از فضیلت جوان مجردی که روزها روزه بگیرد و شبها به عبادت بگذراند بیشتر است.✔️
اگر در رشد معنوی کردن مجرد بودن بهتر بود حضرت زهرا (س) و حضرت علی (ع) و سایر ائمه ازدواج نمی کردند.
✅پیامبر (ص):
هیچ بنایی در اسلام محکم تر از بنای ازدواج نیست.
#نکات_آموزنده
❣ @golbarg_ezdevaj
🌺دانستنی های #قبل_از_ازدوج 🌺
💞از نگاه قرآن، هدف از زندگی مشترک، رسیدن به آرامش است:
✨"وَ مِنْ آیاتِهِ أنْ خَلَقَ لَکُمْ مِّنْ أنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فى ذلِکَ لآیاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ"
💞و از نشانه هاى او این که از [نوع] خودتان، همسرانى براى شما آفرید تا بدانها آرام گیرید و میانتان، دوستى و رحمت نهاد. آرى! در این [نعمت] براى مردمى که می اندیشند، قطعاً نشانه هایى است.
❓امّا این آرامش به چه کار میآید؟
💞 آرامشی که محصول ازدواج است، سرمایهای برای رسیدن به رشد و کمال انسانی است که فلسفۀ آفرینش ما در آن معنا میشود.
✨خداوند، در بارۀ نتیجۀ این سکون و آرامش میفرماید:
"هُوَ الَّذِى أنْزَلَ السَّکِینَةَ فىِ قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَادُوا إِیمَانًا مَعَ إِیمانِهِمْ"
اوست آن کس که در دلهاى مؤمنان، آرامش را فرو فرستاد تا ایمانى بر ایمان خود بیفزایند.
💞با توجّه به این آیه، باید گفت:
انسانها برای رسیدن به رشد ایمانی، نیازمند آرامش هستند.
💞یکی از ابزارهای لازم برای رسیدن به این آرامش، ازدواج است.
💞حال با کنار هم قرار دادن این دو آیه میتوان گفت که نشانۀ موفّقیت در زندگی مشترک، آن است که ما در کنار هم احساس آرامش کرده، با سرمایۀ چنین آرامشی، پلّههای رشد و کمال را یکی پس از دیگری طی کنیم.
📚تا ساحل آرامش، کتاب اول
🌺گلبرگ ازدواج🌺
@golbarg_ezdevaj
✅برای ازدواج، #قول و قرارهای با عجله و شتابزده ندهید!
🌹در دوران شناخت و آشناییهای نهایی، از هرگونه قول دادن اجتناب کنید
🔺به قول و قرارهای دوستی ها و روابط غیرمجاز هرگز اعتنا نکنید
@golbarg_ezdevaj
گلبرگ ازدواج
❤️ بسم رب الشهدا ❤️ #شهید_ایوب_بلندی #قسمت_پنجاه_وچهارم 🌸 نیمه های شب بود، با صدای ایوب چشم باز
❤️ بسم رب الشهدا ❤️
#شهید_ایوب_بلندی
#قسمت_پنجاه_وپنجم
💔 آن روزها حال و روز خوشی نداشتیم.
خانم برادر ایوب تازه فوت کرده بود و محسن،
خواهر زاده ام،
داشت با سرطان دست و پنجه نرم می کرد.
فقط پنج سالش بود،
ایوب طاقت زجر کشیدنش را نداشت.
بعد از نماز هایش از خدا می خواست هر چه درد و رنج محسن است به او بدهد.
💜تنها آمدم تهران تا کنار خواهرم باشم.
چند وقت بعد محسن از دنیا رفت.
ایوب گفت:
"من هم تا چهل روز بیشتر پیش شما نیستم"
بعد از فوت محسن،
ایوب برای روزنامه مقاله انتقادی نوشت، درباره کمبود امکانات دارویی و پزشکی اسمش را گذاشته بود:
"آقای وزیر.....محسن مرد...."
💚مقاله اش با کلی سانسور در روزنامه چاپ شد.
ایوب عصبانی شد.
گفت دیگر برای این روزنامه مقاله نمی نویسد.
از تبریز تلفن کرد:
"شهلا...حالم خیلی بد است، تب شدید دارم."
هول کردم: "دکتر رفتی؟"
_ آره، می گوید توی خونم عفونت است. می دانی درد پایم برای چی بود؟
گیج شدم،
ارتباط تب و عفونت و درد پا را نمی فهمیدم.
_ آن ترکش کوچکی که از پایم رد شده بود،
آلوده بوده، حالا جایش یک تومور توی پایم درست شده.
💛گفت می خواهد همانجا به دکتر اجازه دهد تا غده را دربیاورد.
گفتم:
"توی تبریز نه، بیا تهران."
با ناله گفت: "پدرم را درآورده، دیگر...طاقت... ندارم."
التماسش کردم:
"همه برای دوا و دکتر می آیند تهران، آن وقت تو از تهران رفتی جای دیگر؟ تو را به خدا بیا تهران." 😓
💔 درگیر مراسم محسن بودم و نمی توانستم بروم تبریز
التماس هم فایده نداشت،
رفت اتاق عمل...
بین عمل مسئول بیهوشی سهل انگاری کرد و به عصب پایش چند ساعت خون نرسید.
تومور را خارج کردند،
ولی عصب پایش مرد.
بعد از آن ایوب دیگر با عصا راه می رفت.
🌸 پایی که حس نداشت چند باری باعث شد سکندری بخورد و زمین بیفتد.
شنیده بودم وقتی عصب حسی عضوی از بین می رود،
احساس آدم مثل خواب رفتگی است.
آن عضو گز گز می کند.
سنگینی می کند و آدم احساس سوزش می کند.
اعصاب ضعیف ایوب این یکی را نمی توانست تحمل کند... 😭
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👈با ما همراه باشید....
هر روز ، ساعت 15
🌷 @golbarg_ezdevaj
نکاتی برای #بعد_از_ازدواج
🔔📃 باورت را عوض کن نه همسرت
👤 آرون بک از روانشناسان معروف معتقد است که مهمترین علت مشکلات زناشویی وروابط انسانی، سوءتفاهم و خطاهای فکری و باورهای غیر منطقی است.
به اعتقاد او تفاوت در نحوه نگرش افراد باعث بروز اختلاف میان همسران می شود همچنین او معتقد است که یکی از مهمترین علل اختلافات زناشویی انتظارات متفاوت زن و شوهر از نقش یکدیگر در خانواده است.
🔻گاهی باور های غیر منطقی شامل ارزشها و اعتقادات مذهبی، فرهنگی و خانوادگی است که در روش تربیتی از والدین و اطرافیان به فرد منتقل شده و طرفین هر کدام این باورها را با خود به خانه همسر آورده اند و این باورها را وحی منزل می دانند و به عنوان باورهای درست آنها را پذیرفته و خود را مجاب می کنند آنها را در زندگی زناشویی به کار ببندند. همین اصرار و پافشاری بر انجام این قبیل باورها زمینه ی اختلافات در روابط را فراهم می سازد.
✍️ دو نمونه از باورهای غیر منطقی که می توانند زندگی ما را نابود کنند:
1️⃣ ذهن خوانی:
همسران باور دارند بدون نیاز به گفتن و اظهار کردن خواسته ها و انتظارات، طرف مقابل باید از احساسات، افکار و نیازهای آنها آگاهی داشته باشد و به آنها بها بدهد.
2️⃣ برچسب زنی:
وقتی زن و شوهرها از عشق و شیفتگی فاصله می گیرند، هر حادثه دلسرد کننده ای برای توجیه برچسب زدن منفی به همسرشان کافی به نظر می رسد.
🔻زدن برچسب منفی مثل: تو تنبلی، عقب افتاده ای، تحقیر کننده ای، نامهربانی، بی احساسی، بی ادبی، بی شخصیتی، بیماری و... بعد از هر جر و بحثی بین همسران باعث می شود اعتماد به نفس طرف مقابل کاهش یافته و همسر او یک فرد ایرادگیر و ناسازگار تلقی شود که خود را بهتر از طرف مقابل می داند و مانع پیشرفت فرد مقابل می شود.
💙گلبرگ ازدواج💙
💙✨ @golbarg_ezdevaj ✨💙
#قابل_توجه #والدین
💠پیامبر اکرم (ص):
هر کس فرزندش به سن ازدواج برسد
و توان ازدواج دادن او را داشته باشد
ولی این کار را نکند،
و از فرزندش لغزشی سر بزنید
گناهش به گردن او هم است...
@golbarg_ezdevaj
#سیاست_های_همسرداری
#مردان_بدانند
خوشخلقی نسبت به همسر، لطف نیست بلکه وظیفه شماست. با جملهی: «من اخلاقم اینجوریه، از روز اول دیدی!»، بدخلقیتان را توجیه نکنید! محبت به همسر وظیفه شماست؛ لطفا کم کاری نکنید!
گلبرگ ازدواج
🌺 @golbarg_ezdevaj 🌺
گلبرگ ازدواج
❤️ بسم رب الشهدا ❤️ #شهید_ایوب_بلندی #قسمت_پنجاه_وپنجم 💔 آن روزها حال و روز خوشی نداشتیم. خانم بر
❤️ بسم رب الشهدا ❤️
#شهید_ایوب_بلندی
#قسمت_پنجاه_وششم
🌸 زهرا آمده بود خانه ما،
ایوب برایش حرف می زد.
از راحت شدن محسن می گفت،
از جنس دردهای محسن که خودش یک عمر بود تحملشان می کرد.
از مرگ که دیر یا زود سراغ همه مان می آید.
💕توی اتاق بودم که صدای خنده ی ایوب بلند شد و بعد بوی اسفند،
ایوب وسط حرف هایش مزه پرانی کرده بود و زده بود زیر خنده
زهرا چند بار به در چوبی زد و اسفند را دور سر ایوب چرخاند:
"بیا ببین شهلا، بالاخره بعد از کلی وقت خنده ی داداش ایوب را دیدیم.
هزاااار ماشاالله، چقدر هم قشنگ میخنده.
💜 چند وقتی می شد که ایوب درست و حسابی نخندیده بود.
درد های عجیب و غریبی که تحمل می کرد،
آن قدر به او فشار آورده بود که شده بود عین استخوانی که رویش پوست کشیده اند.
مشکلات تازه هم که پیش می آمد می شد قوز بالای قوز ..
💙جای تزریق داروی چرک خشک کن خیلی وقت بود که چرک کرده بود و دردناک شده بود.
دکتر تا به پوستش تیغ کشید،
چرک پاشید بیرون چند بار ظرف و ملحفه ی زیر ایوب را عوض کردند ولی چرک بند نیامد.
دکتر گفت نمی توانم بخیه بزنم، هنوز چرک دارد.
💚با زخم باز برگشتیم خانه.
صبح به صبح که چرکش را خالی می کردم،
می دیدم ایوب از درد سرخ می شود و به خوردش می پیچد.
حالا وقتی حمله عصبی سراغش می آمد
تمام فکر و ذکرش آرام کردن درد هایش بود.
می دانستم دیر یا زود ایوب کار دست خودش می دهد.
آن روز دیدم نیم ساعت است که صدایم نمی زند.
هول برم داشت.
ایوب کسی بود که "شهلا،شهلا" از زبانش نمی افتاد. صدایش کردم....
ایوب........؟
جواب نشنیدم. 😦
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👈با ما همراه باشید....
هر روز ، ساعت 15
@golbarg_ezdevaj