eitaa logo
گلـبرگ ســرخ
1.2هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
897 ویدیو
6 فایل
«ڪانـال گلـبرگ ســرخ» 🕊️🌹هـدیـہ بـہ شـهداے استـان مـرڪزے کانال نائب الشهید: @nayeboshahid 📱ارتبـاط بـا ادمیـن: @Khademshohadiran حرفاتون، نظراتتون، پیشنهاداتتون رو اینجا بهمون بگید.😊 📎لینک ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17025832207590
مشاهده در ایتا
دانلود
ܢ̣ܢܚܩܢ ܝ‌ܢ̣ߺ ߊ‌ܠܢܚ݅ܣܥ‌‌ߊ ࡐ‌ ߊ‌ܠࡎܥ‌‌ࡅ࡙ܧࡅ࡙ࡍ߭ 🗓 🌱شهید نادر تورانی 📅تاریخ تولد: ۱۳۴۰/۰۶/۰۱ محل تولد: امان آباد_اراک 📆تاریخ شهادت: ۱۳۶۳/۰۴/۲۹ محل شهادت: جاده دیوان‌دره - سنندج 💎نشانی: اراک، قطعه ۱۳، ردیف ۱، شماره ۴ 📜برشی از خاطرات شهید: نادر بسیار مهربان و صبور بود. خیلی خیلی به ما کمک می‌کرد. من نان می‏پختم، نادر هم نان می‌پخت. من قالی می‌بافتم ،نادر هم قالی می‌بافت. من به نادر گفتم: «نادرجان می‌خواهم دوست خواهرت را برایت بگیرم». گفت: «مادر اگر این دفعه بگویی من دیگر مرخصی نمی‌آیم. تازه مقدار کمی به انقلاب کمک می‌کنیم. فعلاً وقت این کار نیست». 🗣راوی: مادر شهید 📌اگر می خواید رفیق شهید اراکی خودتون رو انتخاب کنید. و یا با ۲۸۰۰ شهید شهر اراک آشنا بشید کانال گلبرگ سرخ را دنبال کنید. ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
🏴 بسم رَبَّ الحُسین عَلَیه السَّلام 🏴
🏴 📝 سال‌ها بود مانده بود در آن جزیره، بی‌بال و پر، سرگردان و زمین‌گیر. فطرس داشت تاوان کوتاهی‌ای که کرده بود را پس می‌داد. هفتصد سالی بود که تنها مشغول عبادت بود. يك روز جبرییل را دید. پرسید: کجا می‌روی؟ جبرییل گفت: خدا به محمد پسری داده، می‌روم تبريك بگویم. فطرس گفت: من را هم ببر، شاید محمد دعایم کند، پر و بالم سوخته! جبرئیل فطرس را برد پیش پیامبر. بعد از تبريک، فطرس به پیامبر گفت چه بر سرش آمده. پیامبر گفت: پر و بال و بدنت را بمال به این نوزاد و برگرد سرجایی که از اول در آن مامور بودی. فطرس خودش را مالید به حسین و پَر پرواز پیدا کرد. موقع رفتن به پیامبر گفت: من به خاطر حقی که این بچه بر گردنم پیدا کرد، هر کس، هر جا، به حسین سلام بدهد، سلامش را ابلاغ می‌کنم. 🌱اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْن وَ عَلی عَلَیِ بْن الْحُسَین وَ عَلی اَوْلادِ الْحْسَیْن وَ عَلی اَصحابِ الْحُسَین. 📕کتاب قصه کربلا 📌اگر می خواید رفیق شهید اراکی خودتون رو انتخاب کنید و یا با ۲۸۰۰ شهید شهر اراک آشنا بشید کانال گلبرگ سرخ را دنبال کنید. ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_2472000657.mp3
11.9M
🔉 🖤یکی از بهترین توسلات، توسل به حضرت ام البنین(س) مادر حضرت عباس هست. ان شاالله حاجت روا شید. التماس دعای ویژه 🙏 📌اگر می خواید رفیق شهید اراکی خودتون رو انتخاب کنید و یا با ۲۸۰۰ شهید شهر اراک آشنا بشید کانال گلبرگ سرخ را دنبال کنید. ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
🌱 خاطره از خواهر شهید: خبر مفقودالاثر شدن عزیزالله، مادرم را زمین گیر کرد. در هجران عزیزالله مثل شمع می سوخت. اگر کاپ های طلایی رنگ به جا مانده از شهیدش نبود، شاید در فراقش نابینا می شد. سال ها مفقودالاثر بود. هیچ خبری از او نداشتیم. مادرم سال ها چشم انتظار بازگشت او بود. پس از ۱۴ سال که پیکر مطهر این شهید به خانه اش بازگشت. مادرم آن قدر دور شهیدش طواف کرد تا بی هوش شد و هنوز یک هفته از این واقعه نگذشته بود به رحمت ایزدی پیوست. شهید عزیزالله آبایی 📚منبع : کتاب ستارگان سرزمین آفتاب 📌اگر می خواید رفیق شهید اراکی خودتون رو انتخاب کنید. و یا با ۲۸۰۰ شهید شهر اراک آشنا بشید کانال گلبرگ سرخ را دنبال کنید. ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
﷽🕊 🍃أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده.💞
ܢ̣ܢܚܩܢ ܝ‌ܢ̣ߺ ߊ‌ܠܢܚ݅ܣܥ‌‌ߊ ࡐ‌ ߊ‌ܠࡎܥ‌‌ࡅ࡙ܧࡅ࡙ࡍ߭ 🗓 🌱شهید محمدباقر شاملو 📅تاریخ تولد: ۱۳۴۴/۱۰/۱۱ محل تولد: خمستان – شازند 📆تاریخ شهادت: ۱۳۶۴/۰۴/۳۰ محل شهادت: ارتفاعات باشکین - سیدکان عراق 💎نشانی: اراک، قطعه ۱، ردیف ۶، شماره ۲ 📜برشی از زندگینامه شهید: با آغاز جنگ تحمیلی و حمله دشمن بعثی به مرزهای ایران، او نیز مانند هزاران جوان دیگر جان بر کف دست گرفت، جامه رزم پوشید و به جبهه رفت. سرباز بود و پس از طی کردن دوره آموزشی به لشکر 77 خراسان رفت و از این طریق به جبهه اعزام شد. ماه‌ها ضمن انجام فعالیت‌های زیاد و شركت در مراحل شناسایی و رزم‌های شبانه و حمله‌های مقطعی زیر نظر فرماندهان دلاورانه جنگید تا سرانجام روحش اندیشه پرواز کرد و در سی‌ام تیرماه سال 1364 در منطقه‎ی سیدکان بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر و صورتش به شهادت رسید و آسمانی شد. 📌اگر می خواید رفیق شهید اراکی خودتون رو انتخاب کنید. و یا با ۲۸۰۰ شهید شهر اراک آشنا بشید کانال گلبرگ سرخ را دنبال کنید. ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
هدایت شده از پنجِ پنج
📚 رزمنده ام؛ شرمنده ام آرام گوشه‌ای نشسته بود. سرش پایین بود. توان چشم توی چشم شدن با پدر و مادر شهدا را نداشت. سخت است، فرمانده باشی و یکی یکی نیروهایت جلوی چشمانت پَر پَر شوند. سخت است، قضاوت مردمی که به خیال خودشان، بچه‌هایشان را جلوی گلوله فرستادی تا شهید شوند! حرف‌ها را می‌شنید و دَم نمی‌زد، برای خودش هم سوال بود چرا دعایش اجابت نمی‌شود. آرام فاتحه‌ای خواند. دلش پَر کشید به روزهای قبل، شوخی و خنده بچه‌های گردانش جلوی چشمانش رژه رفت. بچه‌هایی که با خنده به فرمانده می‌گفتند: این بار هم شهید نمی‌شوی. - فرمانده گردان را چه به شهید شدن. -اگر قرار بود شهید شوی تا الان شده بودی. یادآوری خاطرات، لبخند تلخی را گوشه‌ای لبش آورد. هربار بعد از هر عملیات، با کوله باری از خاطرات دوستان شهیدش بر‌می‌گشت. این بار اما سخت تر از همیشه گذشت؛ از سه گردانی که با خود برده بود، تنها یک گردان مانده بود. بغض داشت خفه‌اش می‌کرد. هوای شهر برایش سنگین بود. یارای ماندن در شهر را نداشت. دوستانش را قسم داد، حق برادری را ادا کنند. آری! چه برادرانه در آغوشش گرفتند؛ وقتی که چند ماه بعد، پیکرش روی دوش مردم شهر تشییع شد. تقدیم به شهید علی اصغر فتاحی(فرمانده گردان) ✍اعظم چهرقانی 🇮🇷5⃣•5⃣•6⃣1⃣•6⃣5⃣•6⃣7⃣🇮🇷 ۶ روز‌ مانده تا ..... روز ایـثار و مـقاومـت اراڪ پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۱ پـنجِ پنـجِ سـال۱۳۶۵ پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۷ روزهاے حماسـہ و اقـتدارِ اراڪـے‌ها https://eitaa.com/panj_panj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا