توصیه می کنم این تصاویر و فیلم های ناب را ببینید و لذت ببرید
فتبارک الله احسن الخالقین
https://eitaa.com/golbargsork1354
4_6041944526388464492.mp3
16.15M
🔻 ذکر شریف #صلوات
🎤اگر می خواهید غذایتان شفا باشد و مرض تولید نکند، در موقع طبخ غذا.....
🎙پیر غلام آستان مقدس مهدوی و صاحب سرّ امام زمان " سلام الله علیه " مرحوم حاج قدرت الله #لطیفی_نسب "
#مجموعهبیاناتمرحوملطیفینسب
9.54M
سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین تراشیون.
موضوع: وظایف و جایگاه مرد نسبت به خانواده.🌹❤️👂👂👂
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🤲🤲
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیت والنصر 🤲🤲
یه عده عقده ای تازه به دوران رسیده که همه شون از صدقه سر همین انقلاب به نون و نوا رسیدن
یاد گرفتن تا هر اتفاقی تو مملکت می افته می گن کار خودشونه
این افراد اگه اینو نگن پس چی بگن ؟
اصلا حرفی واسه گفتن ندارن
به قول استاد ادبیات مون تو دانشگاه که می گفت : دین به دنیا فروشان خرند یوسف بفروشند تا چه خرند
حالا هم باز دوباره یه عده آدم مرفه بی درد که نه برا این انقلاب و نظام و این آب و خاک جون دادن نه جبهه رفتن نه سختی کشیدن و سرشون فقط تو آخور خودشون بوده و با حرص و طمع فقط دنبال مال اندوزی و ثروت و شهرت بودن دهن کثیف شون باز می کنن و می گن کار خودشوته و خیال می کنن با این گونه مغلطه کاری ها می تونن کاری از پیش ببرن غافل از اینکه با این سخنان بی پایه و اساس و منطق دارن خوی حیوانی خودشون رو چاق و فربه می کنند و وجدان شون رو دفن می کنند تا در مردابی که خودشون با این افکار های تو خالی و بی مغز برا خودشون درست کردن غرق بشن
مرگ بر وطن فروشان و قلم به دستانی که نگفتند بر سر خمینی و یاران اش چه آمده ؟ مرگ بر وطن فروشان و قلم به دستانی که با این حرف مفت ها دل رهبر مان آقا سید علی خامنه ای را به درد می آورند
مرگ بر وطن فروشان و قلم به دستانی که قصه ی سرخ عروج خونین حاج قاسم و زائران اش را وارونه جلوه می دهند 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
مریم حسنی
https://eitaa.com/golbargsork1354
.
🔴 داستان واقعی
امام زمان فرمودند به پدرت بگو انقدر غُر نزند!
پدرش مخالف روحانی شدنش بود، میگفت ملا شدن آب و نان نمی شود، سید ابوالحسن اما دوست داشت یاد بگیرد علوم دینی را،هرچه بود دل را به دریا زد و رفت... رفت به حوزه ی علمیه نجف تا در آن دیار در محضر استاد زانو بزند و کسب فیض کند...
اطاقی در نجف اجاره کرده بود و با سختی زندگی اش را سپری می کرد، درآمد آنچنانی نداشت و آنچه او را پایبند کرده بود عشق به مولا یش امام زمان ارواحنافداه بود و بس.. در یکی از روزهایی که از شدت فقر حتی پول خرید ذغال برای گرم کردن اطاق نداشت، پدر تصمیم گرفت سَری به او بزند و از حال و روزش با خبر بشود... پدر رسید نجف، حجره ی محقر سید ابوالحسن، پسر پدر را احترام کرد و او را در آغوش کشید،پدر اما با دیدن اوضاع و احوال سید ابوالحسن شروع کرد به سرکوفت زدن، که چرا ملا شدی، که چرا سخنش را اعتنا نکردی، که باید در این سیاهی زمستان شبها را بدون ذغال در سرما بلرزی و خودت را با نان و تُرب سیر کنی...
از پدر کنایه زدن بود و از سید ابوالحسن خودخوری، خجالت میکشید، پدرش شبی را مهمانش شده بود که هیچ چیز در بساطش نبود برای پذیرایی، در همین سرکوفت زدن ها درب اطاق بصدا درآمد، سید ابوالحسن درب را باز کرد، جوانی پشت درب بود با شتری پر از بار،ذغال و بود و همه ی مایحتاج و خوراکی، سید را که دید گفت:آقایت سلام رساندند و عرض کردند:به پدرت بگو آنقدر غُر نزند، ما در مراعات حال شیعیانمان کوتاهی نمی کنیم...
📚 برداشتی آزاد از سخنان شیخ مجید احمدی