#حضرت_رقیه
سورۀ کوثر امام حسین
جلوۀ مادر امام حسین
نمک لشگر امام حسین
نازنین دختر امام حسین
ای بزرگ قبیلۀ عشاق
یا رقیه توئی «هوالرزاق»
دست پروردۀ عقیله توئی
صاحب شوکتی جلیله توئی
نازدار همه قبیله توئی
پای معشوق خود قتیله توئی
صاحب صحن وبارگاهی تو
بر گنهکارها پناهی تو
میبری دل ز دلبران حرم
ای میاندار دختران حرم
خون ما نذر آستان حرم
ای فدایت مدافعان حرم
شود آیا که رو سپید شوم
در دفاع از حرم شهید شوم
رویت آئینه دار زهرا بود
گیسوانت ضریح بابا بود
اولین چادرت چه زیبا بود
در بغل کردن تو دعوا بود
تو خودت قبلگاه حاجاتی
دستگیری، رقیه ساداتی
این عموها بد عادتت کردند
روی شانه زیارتت کردند
گریهها بر اسارتت کردند
چون نبودند غارتت کردند
به تو سیلی زدند چند نفر
روبروی سر علی اکبر
ای زمین خورده، ضربهها خوردی
ضربهها را تو بی هوا خوردی
بی هوا بین کوچهها خوردی
مثل مادر ز چند جا خوردی
چند جا ناقهات محاصره شد
معجر پارۀ تو مسخره شد
چه کسی گفته خواب بود افتاد؟
بی حیا بی هوا تو را هُل داد
نشد آخر کنی کمی فریاد
کاش عمو بود تا کند امداد
بعد از آن پهلوی تو خوب نشد
سوزش گیسوی تو خوب نشد
چند روزه سپید شد مویت
وارث مادر است پهلویت
مانده یک جای دست بر رویت
لای دستان ضجر گیسویت
تک و تنها تو را زد و آوَرد
بین آغوش عمه پَرتت کرد
همه جا را غبار میدیدی
چهرهها را تو تار میدیدی
همه را نیزه دار میدیدی
پنجه را در شکار میدیدی
لعنتی داد زد سرت را بُرد
چنگ انداخت، معجرت را بُرد
عمه دیگر سر تو را میبست
سفت تر معجر تو را میبست
زخمهای پر تو را میبست
چند جا پیکر تو را میبست
گفتی عمه، به هم نریز بگو
چیست معنای این کنیز؟ بگو
قاسم نعمتی
#حضرت_رقیه
وقتی که فراتر ز زمان است رقیه
از مَنظر من جان جهان است رقیه
مفهوم عزیزی و غریبی و شجاعت
در جزء نه در سطح کلان است رقیه
مانند علی اکبر و مانند اباالفضل
در کرببلا یک جریان است رقیه
زینب به حسینش همه ی عمر چگونه ست؛
نسبت به اباالفضل همان است رقیه
وقتی شده مهمان خرابه به قدم هاش
من معتقدم گنج نهان است رقیه
مانند حسین بن علی بر تن آدم
جسم است اگر سوریه جان است رقیه
آنجا که عمو آمده با مشک لب رود
عکس وسط آب روان است رقیه
من باورم این است که از خلقت عالم
مقصود حسین است و بهانه ست رقیه
رفته ست علی اکبر و تا لحظه ی آخر
ای وای که گوشش به اذان است رقیه
در مجلس تنهایی جسم علی اکبر
با روضه ی سر مرثیه خوان است رقیه
مهدی رحیمی
#حضرت_رقیه
در نام رقيه فاطمه پنهان است
از اين دو يكي جان و يكي جانان است
در روي كبود اين دو پيداست خدا
آيينه بزرگ و كوچكش يكسان است
سیدرضا موید
#حضرت_رقیه
بام هایند و کبوترهایشان
بال ها و قیمت پرهایشان
بیشتر شادند آقاهاي ما
وقت خوشحالی نوکرهایشان
منت گهواره ای را میکشند
عرشیان با سجده سرهایشان
برکت خانه است دختر داشتن
گفته اند این را پیمبرهایشان
بیشتر از اهل خانه میخرند
این پدرها ناز دخترهایشان
بین دخترها پدر ها دیده اند
در یکی رخسار مادرهایشان
دختر شاه اند عمو قربانشان
میدهد مژده به خواهرهایشان. ..
دختری آمد سراپا فاطمه
این رقیه خانم است یا فاطمه؟
در اصالت کیست طاها اینچنین؟
در جلالت کیست زهرا اینچنین؟
جلوه ای حیدر . نمایی ذوالفقار
مرتضا را کیست معنا اینچنین
دختر اینقدر آیینه شدن
جلوه شد زینب شدن را اینچنین
با همین چادر نماز کوچکش
ناز دارد پیش بابا اینچنین
بعد زهرا و پیمبر کس ندید
دختری ام ابیها اینچنین
با عمو انسی که دارد دیدنی است
کس نشد دلبر به سقا اینچنین
بین فرزندان اربابم فقط
او حرم دارد مجزا اینچنین
کهکشان عشق را دنباله است
این سه ساله عین هجده ساله است
یا رقیه گفتم و بهتر شدم
با رقیه آمدم نوکر شدم
در حقیقت روضه هایش کیمیا ست
خاک بودم تیره بودم زر شدم
من شب سوم پرستم تا ابد
سومین شب بود دیده تر شدم
سرنوشتم را چه دیدی شایدم
با رقیه وارد محشر شدم
کاش میشد در دفاع از مرقدت
مادرم میدید که بی سر شدم
یک عروسک نذر خانم کرده ام
هر زمان که سائل این در شدم
دختر ارباب دستم را گرفت
یا رقیه گفتم و بهتر شدم
بهتر از این نیست مارا میخرد
نوکران را پیش بابا می برد
او نمازی عارفانه بود و بس
لیلة القدری یگانه بود و بس
از همان اول که آمد ناز داشت
از ولادت نازدانه بود و بس
بر زمین هرگز نیامد پای او
او همیشه روی شانه بود و بس
لایق خوابیدنش گهواره نیست
روی دست اهل خانه بود و بس
تا عمو دارد نبیند آفتاب
سایبانش بی کرانه بود و بس
از همان اول که آمد زینت اش
گوشواری دخترانه بود و بس
او به ویرانه پرش عادت نداشت
او که مرغ آشیانه بود و بس
آبله چسبید زیر پای او
گمشده دیگر عروسکهای او
محمدجواد پرچمی
#حضرت_رقیه
خوابم نمیبَرد که دستِ تو بالشم نیست
بابا یتیم یعنی دستِ نوازشم نیست
باید بگیرم امشب دیوار را نیاُفتم
عمه حواس جمع است اینجاست تا نیاُفتم
حتی توانِ ماندن از بالِ من نیاید
گفتی به زجر دیگر دنبالِ من نیاید
من دوست دارم این را این زخم را که اینجاست
رَدّی که بر رُخم هست نقشِ عقیقِ باباست
دیدم چقدر رویَت تغییر کرده بابا
دیدی چه با گلویم زنجیر کرده بابا
از رویِ بام وقتی تکبیر را کشیدند
وقتی به گردنم بود زنجیر را کشیدند
بابا تمام کردند وقتی غذایشان را
انداختند پیشم نان خُشکهایشان را
کوچکتر از من اینجا این دختران ندیدند
دائم بلند کردند بر من صدایشان را
من رویِ خاک بودم تو رویِ خاک بودی
زحمت به خود ندادند هر بار پایشان را...
انگار میشود خوب خون زخمهای زنجیر
وقتی که عمه بوسید آرام جایشان را
من روسریِ خود را محکم گرفته بودم
در مجلسی که دیدم هر بی حیایشان را
دندانِ تو که اُفتاد لبهایِ من تَرَک خورد
لبهای تو که خون شد کردم هوایشان را
بابا سرت زِ نیزه هرجا که گشت اُفتاد
حتی میانِ مجلس از رویِ طشت اُفتاد
پیشِ لبانِ خُشکَت آن کَس که آب میریخت
دیدم کنارِ طشت است وقتی شراب میریخت
ما بارِ شامیان را بر دوش خسته بُردیم
با ما عمو نبود و چوبِ حراج خوردیم
برخاست گرد و خاکی تا نیزه خورد بر خاک
دیدم عمویِ خود را با نیزه خورد بر خاک
این خارها بزرگاند رفتیم و بی هوا رفت...
از رویِ پا در آمد خاری که زیرِ پا رفت
سنگی به سویم آمد اما به زینبت خورد
اُفتاد پیشِ پایم سنگی که بر لبت خورد
خاکسترِ تنوری مویِ تو را گرفته
این سنگِ بی مُرُوَت بویِ تو را گرفته
حسن لطفی
#حضرت_رقیه
من که بعد از تو به کوه دردها برخورده ام!
از یتیمی خسته ام ،از زندگی سرخورده ام!
دخترت وقت وداعت از عطش بیهوش بود
زهر دوری تو را با دیده تر خورده ام
دست سنگین یک طرف انگشترش هم یک طرف!
از تمام خواهرانم مشت بدتر خورده ام
صحبت از مسمار اینجا نیست اما چکمه هست
با همین پهلو چنان زهرای بر در خورده ام!
زیر چشمم را ببین خیلی ورم کرده پدر
بی هوا سیلی محکم مثل مادر خورده ام
حرفهای عمه خیلی سخت بر من میرسد
گوش من سنگین شده از بس مکرر خورده ام!
هرطرف خم شد سرم سیلی سراغم را گرفت
گاه ازینور خورده ام گاهی ازآنور خورده ام
ساربان لج کرد با من هی مرا میزد زمین
گردنم آسیب دیده بس که با سر خورده ام
بیشتر که گریه کردم بیشتر سنگم زدند
ایستادم هرکجا تا سنگ آخر خورده ام
آه بابا دخترت را هیچکس بازی نداد
زخم ها از خنده ی این چند دختر خورده ام
سید پوریا هاشمی
#حضرت_رقیه
از کودکی اش فاضله و عالمه بود
✨🌿
چون شیرزن قبیله بی واهمه بود
✨🌿
بر بوسهی عمه بر جمالش سوگند
✨🌿
از بدو تولدش خودش فاطمه بود
✨🌿
جواد حیدری
@golchinmolodiarosimazhabi
#سرودولادت
حضرت #رقیه سلام الله علیها🍃✨🌿🌸
لبخند تو شده دار و ندار حسین
شد روی تو ماه شبهای تار حسین
تو شور شیرین اربابی
قلب عالم به هوای تو پر میکشه
دنیای ما با نگاه تو شد جنت و
تو شور دیرین اربابی
باز محو چشم تو شد چشمای عمو
دل بردی از حسین رو دستای عمو
دل عمه برای تو بی قراره
علی اکبر برات النگو میاره
عمو عباس روی سرت گل میذاره
🍃✨🌿🌸
با یاد تو توی اوج اسمونم و
پای عشقت تا ابد باقی میمونم و
یا بنت الارباب ریحانه
زیر پاته پر و بال هزاران ملک
دل بردی از همه این خانواده و
تو شمع عشق و ما پروانه
من محتاج تو ام تو مینوی منی
من نوکر زاده و تو بانوی منی
من از اول به عشق دامت پریدم
من از اول کرامتات و میدیدم
من از اول رقیه ای قد کشیدم
🍃✨🌿🌸
🍃✨🌿🌸🍃✨🌿🌸
@golchinmolodiarosimazhabi