شب قدر قدردانی کند اقتضا قضا را 🌾💫💐🌷🌾💫💐🌷 #علی_ای_همای … #مرحوم حاج یوسف شامخ تبریزی (سماورچی) . شب قدر قدردانی کند اقتضا قضا را ندهی ز دست آسمان سر دامن دعا را که به گوش جان به صحرا بشنیدم این ندا را علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را که به ما سوا فکندی همه سایۀ هما را . . به نماز حق به سوره تو کتاب منزلی بین تو به حق گرای حق را سر جای خود جلی بین به جلال کبریایی تو علیّ را ولی بین دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین به علی شناختم من به خدا قسم خدا را . . به دهان که خواهد اسم ولی خدا نماند اثر ولی داور شه لافتی نماند کرمش اگر بجنبد به خدا که را نماند به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند چو علی گرفته باشد سر چشمۀ بقا را . . شب قدر را ندانست ز چه قدر گفته آوخ ز ره نفاق گفتا به غدیر خم بخ بخ دل ما که حجّت تو بگرفته چون سر نسخ مگر ای سحاب رحمت تو بباری ار نه دوزخ به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را . . ز بیان مجملم تو رقم مفصّلی زن بگذار دوّمی را خط حبط اوّلی زن به زجاج دل جلایی ز دم دم ولی زن برو ای گدای مسکین در خانه علی زن که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را . . بجز از علی که بوده ولی خدای ذوالمن بجز از علی که باشد به علوم حق مخزن بجز از علی که مدحش بنموده دوست و دشمن بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا . . بجز از علی که دارد همه این همه مناقب بجز از علی که باشد به تمام فضل صاحب بجز از علی که دیده به حقیقت این مصائب بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب که علم کند به عالم شهدای کربلا را . . به درش دهند فدیه سر خویش سر فرازان به جمالش عشق ورزد همه عشق و عشقبازان نرسیده به پای وصفش رد پای یکّه تازان چو به دوست عهد بندد به میان پاکبازان چو علی که می تواند که به سر برد وفا را . . چه شود کنی قنات ز فقیر خود به آهی که شهان کنند لطفی به گدای گاه گاهی منم آن فقیر خسته تو امیر پادشاهی همه شب به این امیدم که نسیم صبحگاهی به پیام آشنایی بنوازد آشنا را . . گل هر دلی که خالق همه شسته با گل شب به دعای صبح بیند همه راز حاصل شب دل عارفان «شامخ» همه عمر محفل شب ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب غم دل به دوست گفتن چه خوش است «شهریارا»