eitaa logo
ما؛ غایب و او؛ منتظر ماست...
145 دنبال‌کننده
53.2هزار عکس
36.8هزار ویدیو
197 فایل
گلچین اخبار و مطالب بسیار مهم روز در زمینه های سیاسی، اجتماعی، مذهبی، طنز و... ارتباط با مدیر: @smmohsen110
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از امیرحسین ثابتی
در یکی از تابستانها به پدرم اصرار کردم میخواهم شاگرد یکی از لباس فروشیها باشم، انگیزه ام داستانی داشت چون کسانی که برای خرید می آمدند بعد خرید به شاگردها میدادند. پدر پذیرفت و در یک لباس فروشی مشغول شدم. از ابتدا کارم در مغازه گرفتن همین انعام بود! بعد مدتی صاحب مغازه فهمید که «من جز گرفتن انعام کار دیگری انجام نمی دهم» به همین دلیل عذرم را خواست! منبع: کتاب خاطرات صالحی/ ص 24 @Sabeti