هدایت شده از احمد ایرانی نسب
📖 آموزش شعر ترم بهار و تابستان ۱۴۰۳
کارگاه هوای شعر
▪️آموزش و نقد شعر
▪️بداهه سرایی
▪️شعرخوانی
▪️حافظ خوانی و صائب خوانی
▪️طرح مباحث آموزشی و کاربردی
بر مبنای اشعار هنرجویان و شاعران
▪️سرایش و تألیف کتاب شاعران مازندران
میزبان و مدرس: احمد ایرانی نسب
چهارشنبه ها ساعت ۱۷ الی ۱۹
ساری، میدان امام خمینی(ره)، بلوار دانشجو، حوزه هنری استان مازندران
حضور برای علاقمندان به ادبیات آزاد است
#احمد_ایرانی_نسب
@ahmadiraninasab
قصد رفتن کرده اما شک ندارم با خودش
ساکنان شهــــر ما را هم مهاجر میکند...
#طلا_کاظمی
#عضوکانال
@golchine_sher
نیمهشب بود، دلم گفت: قلم بردارم
یاعلی گفته و در جاده قدم بردارم
کولهبار سفرم هر چه سبکتر، بهتر
دست از این سفرۀ بیبرکت غم بردارم
شک ندارم که برات سفرم را آن شب
که دگرگون شده، رفتم که علم بردارم...
روضهخوان گفت به من راه حرم نزدیک است
با دل سوخته گر چند قدم بردارم
دم در پیرزنی گفت که چشمش کمسوست
باید آنجا کمیاز خاک حرم بردارم
در دلم شوق زیارت به خودم میگفتم:
صحن ایوان طلا پیش پیمبر دارم
آه، اما حرمش گنبد و گلدسته نداشت...
#علی_اصغر_شیری
#عضوکانال
#تخریب_بقیع
#هشتم_شوال
@golchine_sher
امشب غزلم قصه ی زیبای نگار است
مقصود من از کعبه فقط گیسوی یار است
این عشق نگارم همه ی بود و نبودم
القصه جهان بی نفسش یک شب تار است
از روز ازل خال لبش علت خلقت
از پرتو او چرخ جهان بر سر کار است
این خال لبش رمز حیاتست برایم
هم گرد رهش سرمه ی چشمان خمار است
افسوس که پنهان شده از چشم دلم او
بر روی دلم پوششی از جنس غبار است
بی شک که غریب الغربا زینت نامش
از غربت او رنگ دلم رنگ انار است
او گم شده؟ هرگز!!! که منم گم شده در خود
هجران شده ای بر سر هر کوی و دیار است
او هست امامم و منم غرق تباهی
من مثل زمین لرزه و او عین قرار است
#ایمان_قلاوی_زاده
#عضوکانال
@golchine_sher
شور دیدارت اگر شعله به دلها بکشد
رود را از جگر کوه به دریا بکشد
گیسوان تو شبیه است به شب، اما نه!
شب که اینقدر نباید به درازا بکشد
خودشناسی قدم اول عاشق شدن است
وای بر یوسف اگر ناز زلیخا بکشد
عقل، یکدل شده با عشق، فقط میترسم
هم به حاشا بکشد هم به تماشا بکشد
یکی از ما دونفر کشته به دست دگری است
باش تا کار من و عقل به فردا بکشد
زخمی کینهی من! این تو و این سینهی من
من خودم خواستهام کار به اینجا بکشد
حال با پای خودت سر به بیابان بگذار
پیش از آنی که تو را عشق به صحرا بکشد
#فاضل_نظری
@golchine_sher
غُرَّنده چو شیرِ بیشه هستی حالا
هم در رگ و جان و ریشه هستی حالا
ای خون که به پاسِ میهنت سبز شدی
خوشرنگ تر از همیشه هستی حالا
#قدس
#شهادت
#هدیه_ارجمند
#عضوکانال
@golchine_sher
ای آن که تمنای دل اهل ولایی
سر تا به قدم جلوه ای از نور خدایی
از فتنه گران نیست مرا دلهره تا تو؛
بر مسند فرماندهی کل قوایی
#سالروز_تولد_امام_خامنه_ای
#زائر
#اکبر_اسماعیلی_وردنجانی
#عضوکانال
@golchine_sher
باید امشب کمی خودم باشم ،دورتر از حوالی چشمت
بافتی زیر و رو ی دل را با ،نقشه ی ریز قالی چشمت
پیچ و تاب طلایی گیسوت مثل نیلوفری است درکندو
مثل زنبور روی نیلوفر ، خیره ام رو به شالی چشمت
با من انگار آشنا بودند مردمی در هوا ی پرچین ها
مژه هایت شراب می نوشید در هوای اهالی چشمت
صبح ها در هوای بارانی ، بین بال و پر کبوترها
در هوایی که بوی حافظ داشت خوانده ام بیت عالی چشمت
مثل خاکی که بو ی نم دارد ، دل من دست بر قلم دارد
عطر هل های تازه دم دارد ،، چای های ذغالی چشمت
باز باتو ستاره سوسو زد،مثل الماس های ریزی که
می درخشند رو ی تاریکی ، در کنار لیالی چشمت
مانده ام بی قرار و دلواپس در کنار کسی که رویایی است
نشد این بار... ، مانده ام حالا پرسه زن در حوالی چشمت
#زینب_حسامی
#عضوکانال
@golchine_sher
گرچه حالم را نمی فهمی نگاهم را بفهم
قطره های اشکِ سرد بی گناهم را بفهم
لرزشِ پیوسته ای دارد صدای هق هقم
های هایِ گریه در هنگام آهـم را بفهم
روزگار سرد و تاریکی دچارم شد رفیق
بختک ِ افتاده بر بخت ِ سیاهم را بفهم
با زبان اشکِ نم نم با تو میگویم سخن
معنیِ نا گفته هایِ در نگاهم را بفهم
می تراود بغض های شعرم از چشم قلم
در غزل ها شکوه های گاه گاهم را بفهم
قصد همراهی ندارد کفشم از دلخستگی
قصه هایِ نا رفیقِ نیمه راهم را بفهم
درنبودت پیشچشم ناکسانضایع شدم
لااقل بانو عسل حالِ تباهم را بفهم
#علی_قیصری
@golchine_sher
رسیدم دوباره به درگاه شاهی
چه شاهی که دارد ز شاهان سپاهی...
سلام ای غریبی که در صبح محشر
ندارم به جز مُهر مِهرت گواهی...
شلوغ است دورت ولی شد فراهم
عجب خلوتی، خلوت دلبخواهی
چو آیینه از بس که دلنازکی تو
توان تا حریمت رسیدن به آهی
تو آیینه آیینه، نوری و نوری
تو مهری چه مهری تو ماهی چه ماهی
تو را مهر گفتم؟ تو را ماه خواندم؟
عجب کسر شأنی عجب اشتباهی
که مهر است در محضرت مرده شمعی
که ماه است پیش رخت روسیاهی
گرفتهست خورشید اذن دمیدن
ز نقارهخانه دم هر پگاهی
تویی شرط توحید و بیتو یقیناً
همه نیست توحید جز لاالهی
اگر ابر لطفت به محشر ببارد
نماند ثوابی نماند گناهی
به لطف تو کاه ثواب است کوهی
به بذل تو کوه گناه است کاهی
لب درۀ نفس لغزیده پایم
نگه دار دست مرا با نگاهی
منم آن گنهکار امیدواری
که دارد ز لطف تو پشت و پناهی
ندانم چگونه برآیم ز شکرش
اگر راه دادی مرا گاهگاهی
الهی مرا از حریمش مکن دور
مرا از حریمش مکن دور الهی
#محمود_حبیبی_کسبی
#امام_رضا #چهارشنبه_های_امام_رضایی
@golchine_sher
صبح آمده از تــو رونمایی کرده
چـشـمـان تــو باز دلـربـایی کرده
لبخند زدی تو با طلوع خورشید
خنـدیدن تــو جهانگشایی کرده
#محمدحسن_محمدی
@golchine_sher
لبت مرا به غزلهای نوجوانی برد
به عشقهای زمينی آسمانی برد
شکوفه لبِ گلگونِ تو، دوباره مرا
به خواب چیدن گلهای ارغوانی برد
کسی که آتش بیمهریاش مرا سوزاند
چه شد که باز دل از من به مهربانی برد؟
به زنده بودن من، نام زندگی مگذار
که این غریب فقط رنج زندگانی برد
چه زود پیر شدیم و چه دیر فهمیدیم
که عشق هرچه ز ما برد، ناگهانی برد
#علی_مقیمی
@golchine_sher