کور بودیم و
غمهای پدر را نمیدیدیم
مادرم اما بریل میدانست
هر شب دردها را
از روی پینه دستهای پدر مرور میکرد
#حسین_غلامی_خواه
@golchine_sher
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ﺳﻘﻒ ﺑﺮ ﺳﺮﻣﺎﻥ ﺧﺮﺍﺏ ﻧﺸﺪ
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭﻫﺎ ﻣﺤﮑﻢ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ﻣﺎ
ﺑﻪ ﺻﺪﺍﻗﺖ ﭘﻨﺠﺮﻩﻫﺎ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ
ﭘﺪﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﻓﮑﺮ میکنم
ﮐﻪ ﺷﺎﻧﻪﻫﺎﯼ ﺍﻭ
ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺳﺘﻮﻥﻫﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ
#بابک_زمانی
@golchine_sher
برخاستن وقت سحر یادش هست
یک لقمه ی نان مختصر یادش هست
هر بار گذشته را ورق زد پدرم
از کارگری درد کمر یادش هست
#نوروزرمضانی
#پدر
@golchine_sher
از «روز من» و «بخت من» ای دوست، چه پرسی؟
بی روی تو و موی تو «این» تیره شد، «آن» تار..
#قاآنی
@golchine_sher
همیشه مرد سفر مرد جاده بود پدر
رفیق و همدم مردم پیاده بود پدر
چو تک درخت ستبری دلش به این خوش بود
که روی پای خودش ایستاده بود پدر
غم یتیمی و غربت حریف او نشدند
سترگ بود نماد اراده بود پدر
به قد کشیدن من روز شب میاندیشید
صبور بود کشاورز زاده بود پدر
مرا نشاند بر اسب مراد و توسن بخت
خودش ولی دم رفتن پیاده بود پدر
یتیم خانهی دنیا به او سپرد مرا
که مهربان که صمیمی که ساده بود پدر
درون سینهی او جا برای همهمه بود
دلش گشوده و دستش گشاده بود پدر
خزانهی دل او دانه دانه مروارید
خودش برای خودش شاهزاده بود پدر
پدر که رفت دلم را به آسمان دادم
خودش به من پر پرواز داده بود پدر
برای من پدری کرد و پر کشید و پرید
چه مهربان چه صمیمی چه ساده بود پدر
#سعید_بیابانکی
@golchine_sher
ای طفل که دفع مگس از خود نتوانی
هر چند که بالغ شدی آخر تو همانی
شکرانهی زورآوری روز جوانی
آن است که قدر پدر پیر بدانی
#سعدی
@golchine_sher
دنبال چه میگردی پدرم؟
چرا صورتت این همه رو به زمین
نزدیک است
من از این تای کمر میترسم
تو هنوز سلام آفتابهای بی شماری را ندادهای
رو به زمین نه
به آسمان خیره شو
صاف بمان
ستون این خانه نفهم است
یادش نده ویرانی این سقف چگونه است
#رسول_ادهمی
@golchine_sher
بین اشعارِ من و ارتشِ چشمانِ شما
بنده مغلوب دوسردارِ سپاهت شده ام
#یلدا_ڪولیوند
@golchine_sher
ای نی! چه کشیدی مگر از خلق که هر دم
ما آه کشیدیم و تو فریاد کشیدی
#فاضل_نظری
@golchine_sher
از سقف اتاق می چکد اشکِ دگر
مادر که نگاه خسته اش مانده به در
رفته ست پدر در پیِ لقمه نانی
برگشته دوباره دستهایش به کمر...
#سیده_مرضیه_یثربی
#عضوکانال
@golchine_sher
تو کیستی که صدایت به آب میماند
تبسّمت به گل آفتاب میماند
تنت به پیرهن صورتی و دامن سرخ
به تُنگ نیمهپری از شراب میماند
به پشت چشم تو آن سایههای رنگارنگ
به نقش قوسِ قُزح در حباب میماند
تو را شبی سر راهی دو لحظه دیدن و بعد
به خانه یاد تو کردن به خواب میماند
از آن تبسّم نوشت به سینه یادی ماند
چو برگ گل که به لای کتاب میماند
کسی که شعر تو را گفت نشئهی سخنش
به مستی میِ بیرنگ ناب میماند...
#یداله_مفتون_امینی
@golchine_sher
پدر
دستهایش را تا کرد و در چمدان گذاشت
مادر
چشمهایش را در بقچهای پیچید
پدر با چمدان و بقچه بیرون رفت
و با چند دست لباس برای من برگشت
شب شنیدم
که پدر میگفت
آنها را به قیمت خوبی فروخته است
#سهیل_خطیب_مهر
@golchine_sher