دلم گرفت و لحظه ای به خنده وا نمی شود
کویر خسته ای کز آن عطش جدا نمی شود
تمام حس وحال و یک نسیم طبع شعر و من
که رفته رفته این دگر ز من ادا نمی شود
به گل نشسته کشتیِ شکسته ای که بهر آن
رمق نمانده و کسی چو ناخدا نمی شود
به دل بهانه مانده و غریب گشته حس من
انیس غربت مرا به جز خدا نمی شود
نشسته بغض بی صدا در این حصار تنگ و آن
برون ز سینه ام دگر به صد دعا نمی شود
ز آن همای رحمتی که سایه کرده بر جهان
به ما که سایه آمد و دمی هما نمیشود
گذشته روزگار و من چه مویه میکنم بر آن
که آب رفته را دگر به چشمه جا نمی شود
به شعر لاله ای که آن ز ناله گشته واژگون
نمانده واژه ای و آن دگر دوا نمی شود
#زینب_شهریاری
#عضوکانال
@golchine_sher
زندگی ازتو نخواهم خواست جانم را نگیر
گوهر با ارزش عمرگرانم را نگیر
پرکشیدم برفراز آبیِ چشمان عشق
فرصت پرواز دراین کهکشانم را نگیر
گفته بودی غنچه را درباغ خندان می کشی
لطف کن از گونه ها اشک روانم را نگیر
وعده دادی تا بهارم را مسیحایی کنی
دربهار آرزو فصل خزانم را نگیر
گفته بودی مرهم زخم دلم باشی ولی
من ندیدم مرهمی ،تاب وتوانم را نگیر
قول دادی باشراب عشق مهمانم کنی
بگذراز این میزبانی آب ونانم را نگیر
سیل عمرم را فدا کردم به پای عشق تو
جرعه ای ازآن نخواهم استکانم را نگیر
من سروکاری ندارم باتو تاپایان عمر
لطف کن ای نازنین هرگزنشانم را نگیر
گر بدی دیدی ببخشا من تورا بخشیده ام
لحظه های آخراین آه وفغانم را نگیر
چون پرستودرمسیرت آشیانی ساختم
باشکفته مهربان باش آشیانم را نگیر
#علی_اصغر_شکفته
#عضوکانال
@golchine_sher
نوشته ام به مقامش دلاور و دلبر
که بارور بشود نطق من از این باور
منِ کویر چه گویم که مدح حضرت آب
مقدس است چنان آیه آیهی کوثر
به واژه واژهی هر بیت میخورم سوگند
شروع منقبت اوست انتهای هنر
چنان به مدحت نامش قلم به وجد آمد
که مست واژه و احساس میشود دفتر
علی چه گفت به ام البنین؟ که میروید
به دشت دامن گلدار تو چهار پسر
چه کهکشان قشنگی شود به خانهی نور
سه تا ستارهی پر نور در کنار قمر
رسید قصه به آنجا که بعد چندین سال
خدا به نخل ولایت دوباره داده ثمر
زبان علم نجوم از قیاس در ماندهست
گرفت حضرت خورشید، ماه را در بر
بغل گرفت کسی را که برق چشمانش
شد از خزانهی الماس عرش زیباتر
گرفت لحظهای آیینه را مقابل خود
صدف چگونه گرفتهست در بغل گوهر
بنازمش که فقط طرح سیب لبخندش
به کام عاطفه آورد طعم قند و شکر
چه خنده ها که به روی پدر کند عباس
چه بوسه ها که به بازوی او زند حیدر
علی خودش که یدالله بود و عباسش
به روی دست خداوند بوده انگشتر
روا بود که ملائک به محضرش آیند
چنانکه حضرت جبریل نزد پیغمبر
که جبرئیل سراسیمه با وضو آمد
و ریخت در پر قنداقهی شریفش پر
میآورند که خوشبو کنند جانها را
ملائک از ختن عرش یک جهان عنبر
زمان بارش نقل و بلور و نور رسید
که اوست از همهی آسمانیان انور
به صورت ملکوتش که کاشف الکرب است
برادرانه همیشه حسین کرده نظر
همیشه نزد برادر چنان ادب میکرد
چنانکه که محضر مولای ما بُود قنبر
همان که کوه ادب بوده است سر تا پا
همان که کوه حیا بوده است پا تا سر
همان که با نگهش کیمیاگری بلد است
اگر ز روی محبت کند به خاک نظر
کسی که گرد و غبار عبا و نعلینش
گران تر است برای جهان ز قیمت زر
فقط نبود اباالفضل صاحب شمشیر
که بود حضرت علامه صاحب منبر
به نور رحمت او ارمنی مسلمان است
به دین معجزه اش نیست یک نفر کافر
چنان کریم که لایمکن الفرار از مهر
چنان رحیم که باران شود به هر آذر
دلم خوش است که در کشتی نجات حسین
به روز حشر اباالفضل میشود لنگر
بنازم آن خم ابروش را که در صفین
چگونه لرزه برانداخت بر تن اشتر
قیام کرد و قیامت شدهست بسم الله
که تیغ تیغ پسر بود و حکم حکم پدر
چنان علی که چنان درب قلعه را انداخت
نمانده است به دیوار قلعه هیچ اثر
علی عذاب برای یهود آوردهست!
خدا به جنگ یهود آمدهست یا که بشر؟
صدای اشهد ان لااله الا الله
بلند میشود از سوی مردم خیبر
پدر هرآنچه که باشد پسر همانگونه ست
همیشه ارث پدرها رسد به دست پسر
چنان حسن که جمل را ز فتنه خوابانید
چنان حسین که در کربلا کند محشر
رسید قصه به آنجا که در دل تاریخ
امامزاده شود بر امام ها یاور
چه لقمههای حرامی که چشم و گوش همه
زمان خطبهی ارباب کور بوده و کر
دوباره قصه به آیات انشقاق رسید
نشست تیر قضا بین چشمهای قدر
بعید نیست که زهرا به علقمه برسد
همان که از نفس افتاد در حوالی در
بعید نیست که او را صدا زند پسرم
بعید نیست که او را صدا زند مادر
نوشتهاند سرش رفته بود و قولش نه
گواه اوست لب تشنهی علی اصغر
بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
بلند مرتبه ماهی در آن سوی دیگر
بگو که شمر چه کرده؟ چرا نفس تنگ است؟
نشسته بود بر آن سرزمین پهناور
قسم به صفحهی سرخ تمام مقتل ها
قسم به حرمت عباس و غیرت اکبر
حسین سر دهد اما به فاطمه سوگند
نمیرود ز سر دختران او معجر
صدا زند رحم الله عمی العباس
که بود کوه وفادار لحظه های خطر
به صفحه صفحهی تاریخ نام او پیداست
از اولین نفس واژه ها الی آخر
هزار سال گذشت و دخیل میبندند
به سفره های اباالفضل مردم مضطر
برای از نفس افتاده ها تنفس اوست
به هر کویر ترک خورده اوست آب آور
چه گویمش که کُمیتم همیشه میلنگد
که اوست حضرت آب و ز قطره ام کمتر
قسم به کاسهی آبی که دست مادرهاست
که نام اوست موثرتر از دعای سفر
همیشه زندگیام از امید لبریز است
و پر شدهست جهانم ز عشق سرتاسر
چرا که در سفر عشق بُعد منزل نیست
رسیده ام به حریمش چنان نسیم سحر
دلم به کرببلا رفت و برنخواهد گشت
نوشته ام به مقامش دلاور و دلبر
#احمد_ایرانی_نسب
#عضوکانال
#ولادت_حضرت_اباالفضل_علیه_السلام
@golchine_sher
@ahmadiraninasab
خوشم هنوز از آن شب که ای نگار به رقص_
در آمدیّ و در آمد شب قرار به رقص
پرنده مثل من آواز عشق سر می داد
شکوفه مثل تو بر روی شاخسار به رقص ...
ستاره ها همه در چشم های من خیره
چنان که خیره مرا چشم بی قرار به رقص
زجلوه ی تو عجیب است چشمه بنشیند
که آمده ست چنین کوه با وقار به رقص
به این شکفتگی ای گل چرا نمی رقصی؟
که لاله آمده با قلب داغدار به رقص
اگر چه باب دلت نیست روزگار، بخند
اگر چه رو به زوال است این بهار، برقص
به رغمِ غم که تو را دلشکسته می خواهد
بیا و آینگی کن شکسته وار برقص!
#جوادجعفری_نسب
#عضوکانال
@golchine_sher
آفتاب چشم تو بر صبح من فرخنده باد
ای طلوع روشناییهای من! صبحت بخیر...
#علی_رضایی
@golchine_sher
فردا اگر بدون تو باید به سر شود
فرقی نمیکند شب من کی سحر شود
شمعی که در فراق بسوزد سزای اوست
بگذار عمر بی تو سراپا هدر شود
رنج فراق هست و امید وصال نیست
این « هست و نیست» کاش که زیر و زبر شود
رازی نهفته در پس حرفی نگفته است
مگذار درد دل کنم و دردسر شود
ای زخم دلخراش لب از خون دل ببند
دیگر قرار نیست کسی باخبر شود
موسیقی سکوت صدایی شنیدنی است
بگذار گفتگو به زبان هنر شود
#فاضل_نظری
@golchine_sher
اختتامیهی دومین کنگره ملی شعر "مروارید عمان"
بزرگداشت شهید مدافع امنیت "مصطفی نوروزی"
با حضور؛
حجتالاسلام دکتر ناصر رفیعی
همراه با شعرخوانی
شاعران برگزیده از سراسر کشور
سهشنبه دوم اسفند - ساعت ۱۸
ساری، حسینیه عاشقان کربلا
چهارشنبه سوم اسفند - صبح ساعت ۹:۳۰
روایتگری شهدا در ملامجدالدین ساری
چهارشنبه سوم اسفند - عصر ساعت ۱۵:۳۰
جلسهی کارگاه هوای شعر با حضور شاعران مازندران و برگزیدگان کنگرهی ملی شعر "مروارید عمان"
بیانیهی هیات داوران فرداشب در حسینیه عاشقان کربلا قرائت خواهد شد.
حضور برای عموم علاقمندان به شعر آزاد است
@golchine_sher
@ahmadiraninasab
باز خورشید گرم ِلبخند است
بر زمین سنگ فرشی از قند است
این درختانِ سرد ِقندیلی
هدیه ی خوبِ ماه اسفند است
#صفيه_قومنجانی
#عضو_کانال
@golchine_sher
زمین را میشکافد پرتویی از نور ایمانش
که بیرون میزند هر صبح خورشید از گریبانش
کرامت، عشق، بیداری، محبت، مهربانی، ناز
چه آیاتی نهفته صفحه صفحه در دل وجانش
تمام آهوان مَستند از جام نگاه دوست
تمام دردها وصلاند بیمنت به درمانش
دخیل عشق میبندند زائرها به درگاهش
نمیماند کسی بیبهره از لطف فراوانش
نه تنها من که افتادم به زیر پای این سلطان
همه جَلدند چون خیل کبوترها به دامانش
نگاهم خیره میماند به نور گنبدش هر روز
نشان سرفرازی دارد از او مهد ایرانش
در این شبها که میگیرم نشانی تازه از خورشید
نشانم میدهد هر ذره ای سمت خراسانش...
#مهتا_صانعی
#عضو_کانال
#شعر_رضوی
@golchine_sher
از صدای گذرآب چنان می فهمی
تندترازآب روان، عمر گران میگذرد......
#عاصم_اصفهانی
@golchine_sher
باد می آید و از قافیه ها می گذرد
از غزل های من زخم نما می گذرد
باد یک آه بلند است که گاهی دم عصر
نرم می آید و از بغض خدا می گذرد
بوی آویشن کوهیست که می آید یا ...
باد از خرمن موهای رها می گذرد؟
زنده رودیست پریشان وسط پیچ و خمش
شب جدا می گذرد ... شعر جدا می گذرد
چند قرن است که یلدای من کهنه چنار
به غزلخوانی چشمان شما می گذرد
باد می آید و « رخساره برافروخته است»
شاید « از کوچه معشوقه ی ما می گذرد»
#حامدعسکری
@golchine_sher