ما پاسخی به زخم زبان ها نمی دهیم
ما را خدا برای سکوت آفریده است...
#احسان_نصری
@golchine_sher
یک مکث، یک درنگ، جهانی که ایستاد
ساعت جلو نرفت، زمانی که ایستاد
یک صندلی که جیغ کشید و عقب نشست
یک زن بلند شد، چمدانی که ایستاد
یک مردِ بغض کرده به سختی نفس کشید-
-با اضطراب، با نگرانی که ایستاد
گفت: از مَ... من نَ... نباید جدا شوی!
مردی فرونشست -زبانی که ایستاد-
ناگفته ماند حرف نگاهی که اشک شد
در خود فروشکست همانی که ایستاد
زن رفته بود و سایهی مردی معلق است
در بهتِ کافه، در جریانی که ایستاد
در انجمادِ یک شبِ برفی به خواب رفت
دستی که سرد شد، ضربانی که ایستاد...
#احسان_نصری
@golchine_sher
آهنگ سینه نیست، که تنها صدای توست
رد می شوی و این تپش گام های توست
در نقطه نقطه ی دل من پا گذاشتی
خوش باد خانه ای که در آن رد پای توست
بیهوده نیست با هیجان می تپد دلم
سر می زند به سینه اگر، در هوای توست
روزی که دیدمت به تو گفتم در این جهان
سرمایه ام دلی ست که آن هم برای توست
"گفتی: "غریب شهر منی"، این چه غربت است؟!"
خوشبخت آن دلی که فقط آشنای توست
محبوب من ببخش! اگر در تمام شهر
نقل حدیث عشق من و ماجرای توست
#احسان_نصری
@golchine_sher
در نبودت گریه ها کردم،در آغوشم بگیر
گریه کردم، گریه ها هر دم، در آغوشم بگیر
ابر دلتنگی کمی لبریز باران ها شده
زیر چتر آهسته و نم نم در آغوشم بگیر
با همان شرم و حیای ناز و معصومانه ات
چشم خود بگذار روی هم، در آغوشم بگیر
آنقدر دلتنگ تو هستم که وقتی آمدی
تو بدون صحبتی محکم در آغوشم بگیر
گرچه می دانم بعید است انتظارم ،لااقل
در درون دفتر شعرم در آغوشم بگیر
#احسان_نصری
@golchine_sher
دل من تنگ تو شد، کاش که پیدا بشوی
که بیایی و در این تنگیِ دل جا بشوی
تو فقط آمده بودی که دل از من ببری؟
بروی، دور شوی، قصه و رویا بشوی؟
انقلابی شده در سینه ی من، فتنه ی توست
سبزیِ چشم تو باعث شده رسوا بشوی
من پس انداز دلم را به تو دادم که تو هم
بیمه ی عمر دلم روز مبادا بشوی
غرق عشق تو شدم، بلکه تو شاید روزی
دل به دریا بزنی، عازم دریا بشوی
حیف ما نیست که یک زوج موفق نشویم؟
حیف از این نیست که تو این همه تنها بشوی؟
نم باران، لب دریا، غم تو، تنگ غروب
دل من تنگ تو شد، کاش که پیدا بشوی
#احسان_نصری
@golchine_sher