تا بگیرم در دعاهایم سراغِ خویشتن
نیمه شب ها می کنم روشن چراغِ خویشتن
همچو شمعِ کُشته ای خود را تماشا می کنم
سوختم در شعله تا آخر ز داغِ خویشتن
همچو دانه تجزیه گردیده ام در زیر خاک
پُر ثمر گردد درونم از فراغِ خویشتن
خوش نشین بودم اگر چه در بهشتِ عافیت
در طریقت مانده ام غافل ز باغِ خویشتن
در بیابانِ عدم بسیار گشتم، کَس نبود
بعد از این می گیرم از حیرت سراغِ خویشتن
از شرابِ غفلت افزا چشمِ مستی بسته ام
می شوم پیمانه پیما با ایاغِ خویشتن
همچو( شایق) راز دل را می کنم در دل نهان
تا ببویم بوی گُل را با دماغِ خویشتن
#اکبر_حمیدی_شایق
#عضوکانال
@golchine_sher
مسیرِ_اربعین
مسیر اربعین سمتِ ظهور است
نخستین شرطِ آن عشقِ حضور است
نجف تا کربلا پای پیاده
دلِ هر عاشقی غرقِ سرور است
ارادت می برد منزل به منزل
که در هر منزلی دل غرقِ نور است
ندای یا حسین ،هنگامِ رفتن
برای عاشقان رمز عبور است
نترسد زائر از بُعدِ مسافت
دلش هنگام دشواری صبور است
چو( شایق) عاشقانه می سرایم
مسیر اربعین سمتِ ظهور است
#اکبر_حمیدی_شایق
#عضوکانال
@golchine_sher
امام حسن مجتبی( ع)
غریبی آشناتر از حسن نیست
ز پا افتاده چون او در وطن نیست
ز بس که جسمِ او شد شرحه شرحه!
گمان می شد که جسمش در کفن نیست
عجین با غم شده نامِ عزیزش
از او شادی میانِ انجمن نیست
به گلزار شهادت ، بهتر از او
گلی روییده در باغِ عدن نیست
فغان از مردم بیگانه با حق
که در دلهایشان جز اهرمن نیست
مدینه شهر پیغمبر پس از او
دریغا که به جز بیتُ الحَزن نیست
چنان از هر طرف شد تیر باران
برای تیر جایی در بدن نیست
خوشم در زندگی مانند ( شایق)
مرا در دل به جز عشق حسن نیست
#اکبر_حمیدی_شایق
#عضوکانال
@golchine_sher
برای امام رضا ( ع)
( باید غبارِ صحنِ تو را توتیا کنند)
تا در حریمِ حُرمتِ تو عقده وا کنند
اینجا ملایکند زمین بوسِ آستان
باید ز عمقِ دل همه او را صدا کنند
اینجا شکوه بحرِ کرم موج می زند
زوّار لازم است که خود را گدا کنند
در صحن صحنِ پاکِ حرم غلغله بپاست
باید که یاد صحنه ی روز جزا کنند
سرهای قُدسیان همه در محضرش خم است
اینجا بخواه تا ز تو حاجت روا کنند
وقتی گرفت دختری از پا فلج شفا
باید که عاشقان همه غوغا بپا کنند
خطِّ مقدّم است همینجا ظهور را
باید برای حضرت مهدی( عج) دعا کنند
#اکبر_حمیدی_شایق
#عضوکانال
@golchine_sher
کشتی بی لنگر
بس که از موجِ بلا آسیب دیده پیکرم!
در دلِ طوفان ، تو گوئی کشتی بی لنگرم
همچو شمعی در سحر آتش گرفتم سوختم
هر نسیمی می برد همراهِ خود خاکسترم
جملگی دار و ندارم عاقبت بی شِکوه سوخت
عشق سوزان است ، من همواره بر این باورم
دلخوشی های جهان، تنها خیالی بیش نیست
غیرِ خونِ دل ندیدم در میانِ ساغرم
آهِ حسرت تا بر آمد از درون سینه ام
چون سپندی شعله ور گردید یکسر مجمرم
با نگاهی آمد و آهوی دل را کرد اسیر
در کمندِ غمزه اش مانند صیدِ لاغرم
ناله ی عجزم بلند است از تبِ بی طاقتی
آتشِ دل شعله دارد می کشد از بسترم
در قفس هم نیستم غافل ز فکرِ پر زدن
تا نفس دارم امیدم هست از اینجا می پرم
دامنِ خواهش که برچییدم چو (شایق) از جهان
فکرِ دیدارش کشانده تا سرای دیگرم
#اکبر_حمیدی_شایق
#عضوکانال
@golchine_sher
برای شهید یحیی سنوار
سبکبال و رها وقتی که جان داد
شکوهِ خویش را بر آسمان داد
به وقتی که نبردِ تن به تن کرد
شهامت را به انسان ارمغان داد
میانِ آتش و خون وقتِ رفتن
دو دستش را بر این دنیا تکان داد
برای لشکرِ ترسوی صهیون
تمامِ غیرتِ خود را نشان داد
نترسیدن ز دشمن وقتِ پیکار
نشانِ مردمانِ این جهان داد
بنازم غیرتِ یحیای سنوار
به صهیون درسِ عبرت ناگهان داد
فلسطین می شود پیروزِ میدان
به خونش این پیام بر مردمان داد
چو (شایق) می سرایم از شهادت
از آن مردی که جان در آشیان داد
#اکبر_حمیدی_شایق
#عضوکانال
@golchine_sher
می رسد بانگِ جرس از دلِ صحرای جنون
می رود قافله از وسعتِ دنیای جنون
می خورم حسرت ایّام خوش شیدایی
بودم از روز ازل بادیه پیمای جنون
چه کسی با خبر از رازِ دلم می باشد؟
گشته ام پیشِ همه شهره ی رسوای جنون!
می کند تا که رُخش در نظرم جلوه گری
می شوم تا به سحر غرقِ تماشای جنون
جمله ذرّاتِ جهان همچو معمّا هستند
ناتوان گشته ام از حلِّ معمّای جنون
گر چه از باد خزان باغِ دلم پژمرده است
خرّم و سبز بگردد به شکوفای جنون
من که از شدت تب وقتِ سحر می میرم
می شوم زنده به اعجازِ مسیحای جنون
رفته بر باد اگر هستی من باکی نیست!
طی شده زندگی ام در غمِ سودای جنون
در بیابانِ عطش( شایق) اگر می سوزد
می رود وصل شود تا که به دریای جنون
#اکبر_حمیدی_شایق
#عضوکانال
@golchine_sher
جنایت کرده اند از بس، ستمکارانِ این عالم
جهان می سوزد از ظلمِ تبهکارانِ این عالم!
اگر آشفته گردیده سراسر خوابِ مظلومان
که جولان می دهند اینک خطاکاران این عالم
کسی که دارد احساسِ بزرگی بر همه مردم
جهان را کرده آشفته ز مغرورانِ این عالم
ریا کاری در این دوران چنان گردیده است حاکم
که افتاده جهان دستِ دغلکاران این عالم
کسی که بی تفاوت گشته بر حالِ مسلمانان
به حق گردیده مانند گنهکاران این عالم
مصافِ دشمنِ صهیون هر آن کس که بپا خیزد
بگردد فاتحِ میدان چو سردارانِ این عالم
حقیقت تا شود روشن ، برای مردم دنیا
چو( شایق) می نویسم از ریاکارانِ این عالم
#اکبر_حمیدی_شایق
#عضوکانال
@golchine_sher
یا_فاطمه(س)
به جُز زهرا کسی خیرُالنّسا نیست
که خاتونی جُز او روز جزا نیست
یگانه دختر پیغمبر افسوس
به روز و شب دَمی از غم جدا نیست
به شهرِ غربت و تنهایی خویش
خبردار از دلش غیر از خدا نیست
دلش کوهی ست از غم های عالم
به غم اینگونه فردی مبتلا نیست
شکسته سینه اش را کینه ی خصم
کسی مانند آن خصم اشقیا نیست
به وقتی که علی خانه نشین شد
کسی جّز فاطمه مشکل گشا نیست
میانِ کوچه ها فریاد می زد
که با درد علی کس آشنا نیست
به انصار و مهاجر بارها گفت:
اطاعت از پیمبر در شما نیست
چو( شائق) در نهان می پرسم از خود
مدینه قبر او پیدا چرا نیست؟
#اکبر_حمیدی_شایق
#عضوکانال
@golchine_sher
#کبوتر_چاهی
گشته ام تا که اسیرِ ذلّتِ خود خواهی ام
بی نصیب از شوکتِ دورانِ شاهنشاهی ام
صبحدم آگه شدم از سرِّ پنهانِ درون
تا قیامت سرخوشم مدیونِ آن آگاهی ام
در طریقت جان و دل با هم تبانی کرده اند
تا نمایند ابتدای این سفر همراهی ام
همچو عنقایی گشودم بال و پر از قلّه ها
آسمان را کرده ام میدانِ جولانگاهی ام
در مسیر بندگی گردیده ام غافل ز خویش
گشته ام شرمنده اکنون از همه کوتاهی ام
در دلم دیگر نمی باشد صفای باطنی
در طریقت حالیا در معرضِ گمراهی ام
هر کجا رفتم ولی آخر به سویت آمدم
از برایت ای صنم همچون کبوتر چاهی ام
همچو( شایق) کی نمایم غفلت از اهریمنان؟
بنده ی عشقم که دائم فی امانِ اللهی ام
#اکبر_حمیدی_شایق
#عضوکانال
@golchine_sher
مهرِ مادر از برایم از دو عالم بهتر است
مهرِ او در سینه از گنجِ فراهم بهتر است
ای که داری زخمهای کُهنه اما غم مخور
از برایت مهر اواز هر چه مرهم بهتر است
چون شکوفه می شکوفد مهر او در جانِ ما
در دلِ ما مهر او از صبحِ شبنم بهتر است
سایه اش همچون درختی بر سرم افتاده است
از برایم مهر او از باغِ خُرّم بهتر است
حضرتِ مریم اگر چه پیشِ حق دارد مقام
او به تنهایی ز هر اولاد آدم بهتر است
جانِ خود را می کند قربانی فرزند خویش
در مقامِ بخشش او بی شک ز حاتم بهتر است
مادر من در مقامِ عشق و ایمان و خلوص
معتقد هستم که از عشقِ مُجسّم بهتر است
همچو ( شائق) بی نصیبم سالها از مهر او
یاد او اما برایم از دو عالم بهتر است
#اکبر_حمیدی_شایق
#عضوکانال
@golchine_sher
در شبی که جلوه ای از پرتو مهتاب نیست
اشکهای دیده ام کمتر ز هر گرداب نیست!
ناله در نایم چنان آمیخت با اندوهِ غم
این غم آوا هیچگه در گوشهٔ مضراب نیست
در شبستانِ وجودم کی بود آشفتگی؟
کودکِ دل لحظه ای در زندگی بیتاب نیست
آنچه در بیداری دل می توان پیدا نمود
اندکی از آن دگر در لحظه های خواب نیست
از برای زهدان تا لحظه های صبحدم
بر سر سجاده جُز خمیازه در محراب نیست
(شائق) از سرسبزی دنیا نمی باشد خبر
در حقیقت کشتزارِ این جهان سیراب نیست
#اکبر_حمیدی_شایق
#عضوکانال
@golchine_sher