eitaa logo
گلچین شعر
16.9هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
440 ویدیو
15 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad سه تا کانال شعرهای ما @golchine_sher @robaiiyat_takbait @noroz_ramezani
مشاهده در ایتا
دانلود
منم شکوفه ی بهمن، به تن کفن دارم برای تیغ تگرگت، سر سخن دارم به سرب داغ اگر پر کنی دهانم را ز زخم باز هزاران دهن به تن دارم چو زنده رود بخشکد اگر که رگ به رگم چمن چمن سرِ سرسبزی ِوطن دارم از اشک شبنم و خون دل شقایق پرس چه ها ز داغ شهیدان این چمن دارم تفنگ ها همه گر سوی من نشانه روند چه باک، تیر قضا را به سینه من دارم ... گناه نسل تو و من نفس کشیدن بود برای دار همین بس، سرِ سخن دارم @golchine_sher
دردی است در دلم که مداوا نمی‌شود دیگر به هر بهانه دلم وا نمی شود آنجا که عشق طبیب است و دل دچار حاجت رواست هر که مداوا نمی‌شود بیهوده می تپید، به دریا زدیم رفت دنبال دل مگرد که پیدا نمی‌شود از این دیار خشک به مرداب می رسم زاینده رود راهی دریا نمی شود این پیله وا نمی شود اما اگر شود این دل به شوق عشق تو پروانه می شود @golchine_sher
مثل تنباکوی دختر پیچِ اعلای جنوبی سینه سوزی، گرم و گیرایی و خوش عطری و خوبی دختر بوشهری و با نخلها پیوند داری بر لب همچون شقایق از رطب لبخند داری @golchine_sher
ترسم این است که همسنگ تو دیوانه نباشم پیله ی سینه کنم پاره و پروانه نباشم نکند در دِلِ آتش بزنم،پاک بسوزم تا سیاووش شدم، لایق افسانه نباشم نکند بغض کنی در دلت اشوب بیفتد کوه اندوه تو را شانه ی مردانه نباشم پای بیرون شدن از خویش ندارم که مبادا وقت مهمان شدن عشق، در این خانه نباشم ای که با گوشه ی چشمی ندهی جام مرادم چشم داری همه شب گوشه ی میخانه نباشم؟ @golchine_sher
اگر چه خوب می دانید انبوه ملالم را در این شبهای تنهایی نمی‌پرسید حالم را مرا تا منزل مهتاب گامی مانده بود آنشب دریغا آذرخشی تیر باران کرد بالم را زبانم را نمی برّند اگر خاموش بنشینم من آن شمعم که در روشنگری دیدم زوالم را در این شوریده حالی فال می گیرم ولی حتی نداند خواجه ی شیراز هم تفسیر فالم را امید و آرزو مُردند و روی دست خواهم برد به سوی قطعه ای گمنام، رویای محالم را @golchine_sher
تا گل لبخند وا کردی ،دلم را ریختی چل ستون پیکرم را بی محابا ریختی دیدمت آنروز با تن پوشی از رنگین کمان رد شدی از چار باغ و رنگ گل را ریختی باز برگشتی و گلها غرق در چشمت شدند آب و رنگ چار باغت روی گلها ریختی شور بر پا کرد زلفت، بیدها مجنون شدند هر چناری را به کف شوق تمنا ریختی گرد تو میدان دل رقصید و شد نقش جهان صد ترک برداشت این دل ، عشوه ای تا ریختی صد سپاهان سوخت در آشوب گیسوی سیاه لشگر تاتار را در شهر یکجا ریختی پیشواز مقدمت ناقوسها هو هو زدند کفر و ایمانم را به آنی در کلیسا ریختی هر نفس سلول سلولم خمارت بود و تو مستی دریای چشمت را به جلفا ریختی چشم های آبیَت میخواست از من بگذرد اخم کردی طرح یک پل روی دریا ریختی ‌ @golchine_sher
تو غنچه غنچه شکفتی، ولی من آب شدم به بوی عشق تو جوشیدم و گلاب شدم شدم قناری خیسی و دل به پنجره ات هزار مرتبه کوبیدم و جواب شدم عطش نشست به جانم به شوق چشمانت عجیب تشنه ی این چشمه ی سراب شدم شبم چو شمع سر آمد،چه دیر فهمیدم برای آنکه بسوزم، من انتخاب شدم لبی کبود و دلی خون و ریش و موی سپید! خوشم که با تو و عشق تو، بی حساب شدم @golchine_sher
کنون فارغ از دین و رنگ و نژاد به راه وطن، گام باید نهاد همه سر به سر، تن به تن، کوه شد ازِ آتش همه سیل انبوه شد لر و کرد و ترکیم اگر، یک تنیم ز بنیان همه کاخ شب برکنیم سیاووش و تهمینه و آرشیم اگر سنگ باشند ما آتشیم به راه وطن جملگی سر دهیم چو یک سر ببرند، دیگر دهیم که انسان عاقل نه چون چار پاست فقط خورد و خوابش بخواهی خطاست ز بیگانگان چشم یاری چه سود که همخوابه ی فتنه، بیگانه بود تو کورش تباری، فریدون نژاد نه از تخم ضحاک تازی نهاد تو را فره ی ایزدی رهنماست که خورشید آزادگی پیر ماست سبک اسب آزادگی زین کنید که فکری به حال خود و دین کنید هلا توسن آسمان زیر ران چو تیری، بنه جان خود در کمان چو گودرز و گشواد و گیو دلیر کهن مرز و بومت ز دشمن بگیر @golchine_sher
ای سرای جاودان، ایران من ای فدای آب و خاکت، جان من بر تنت چون چاک شد هفتاد بار جوشن روئینه ی اسفندیار رستمانه بر شغادان تاختی تا که مَهدی از دلیران ساختی دشت عمرت کِشته ی زنجیر بود بند نافت رشته ی زنجیر بود رودی از خون سیاوش دیده ای آزمون کوه آتش دیده ای شیر مستی، سر بلند از امتحان دشمنانت سر به زیر از بیم جان همچو دیگ آهنی هفتاد جوش بس که جوشیده است خونت بی خروش یک نفس گر دیده بر هم می نهی روی زخم خویش مرهم می نهی هر کجا بر ماشه افشردند دست سرب و آتش بر پَرِ روحت نشست ... وقت آن شد در خروش آیی چو شیر رهسپار جبهه ها گردی، دلیر آتش دل را چنان ابر بهار آذرخش آسای بر دشمن ببار @golchine_sher
اشک لرزان و نگاه نگران من وتو وه چه آتش که نینداخت به جان من وتو زندگی حسرت پرپر شدن پرواز است به پریدن نرسیده است زمان من وتو همچو پروانه اگر خانه در اتش کردیم شعله هم هیچ نفهمید زبان من و تو آسمان بی تو اگر باشد، زندان من است در قفس فاصله ای نیست میان من و تو هیچ جز سردی خاکستری از ما نگذاشت وای از آن عشق که افتاد به جان من وتو @golchine_sher
سر به سر گل بود و با رگبار ریخت نیست این باران که بر گلزار ریخت آذرخشی سقف گیتی را شکست بر زمین از آسمان آوار ریخت فتنه ی تاریکی آمد، خواب را در نگاه مردم بیدار ریخت باد وحشی فتنه ها در باغ کرد خون صدها غنچه و سردار ریخت با وجود این همه آشفتگی کین چنین دستان شب در کار ریخت گیسوی خورشید آخر باز شد عطر آن بر شانه ی دیوار ریخت هر شهابی وعده ی صادق شد و هیبت منحوس استکبار ریخت @golchine_sher
بر من بپیچ، ریشه بزن، باغ کن مرا شکل شراب، شعله بکش، داغ کن مرا از خاطرت چه خاطره ها زود می‌پرند لطفا بدون حاشیه سنجاق کن مرا با مُهر بوسه ات دل وحشی اسیر شد اسب سفید رام تو شد، داغ کن مرا سرد است دشت سینه در آغوش کش مرا آری مرا بغل کن و قشلاق کن مرا این حکم بوسه لازم الاجرا ست عشق من بر گوشه گوشه ی تنت ابلاغ کن مرا آری خدای شعر من اکنون جز عشق نیست فرزند ناخلف شده ام، عاق کن مرا @golchine_sher