در باد و بوران گم شدی اما ؛
«نام تو » در صدر «خبر» افتاد
هرچه صدا کردیم: برگردی!
در دره ی مه بیاثر افتاد ...
نام تو را تکرار میکردیم:
« برگرد! ابراهیم، ابراهیم»
در کار گرم سوختن : آتش
کوه از غم تو از کمر افتاد!
راه رسیدن تا به تو ...گم بود
دریا برایت در تلاطم بود
مه بود و جنگل بود و مردم بود
هر سو نظر ، هرسو نظر افتاد!
در « نقطههای مرزی ایران»
ای مرد در آنجا چه میکردی؟
تهران، ریاست ، خوشنشینی؟ نه!
« خدمت » برایت دردسر افتاد!
« خدمت » برایت آب و نان؟ هرگز!
دلخوش به آن ،چون این و آن ؟ هرگز!
در « بینشانی » هم نشانی هست
داغت به جانها « بیخبر» افتاد..
ردّ تو را _ با بغضْ_ «پهبادی»
در « کور سوی دور» پیدا کرد
جانی به رگهامان دوید، افسوس
جنگل به دستان «تبر» افتاد!
جز «سوختن » نامی نمیماند
«ققنوسها » تقدیرشان اینست
خود را به آتش میزنی در کار
از داغ تو در جان، شرر افتاد
انگشتر تو _ یادگار از یار_
برگشت اما آه بی انگشت!
هرچه قلم با این خبر ،ناگاه
از دست ِمردان ِهنر افتاد...
ای کاش خواب راحتی ای مرد
حالا بخواب از دردْ آسوده
رفتی «شهید خدمت ایران »
نام تو در صدر خبر ، افتاد...
#غلامرضا_ابراهیمی
#سانحههوایی
#شهیدجمهور
#دکتر_سید_ابراهیم_رئیسی
#تسلیتبهملتشریفایران
@golchine_sher