eitaa logo
گلچین شعر
16.9هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
440 ویدیو
15 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad سه تا کانال شعرهای ما @golchine_sher @robaiiyat_takbait @noroz_ramezani
مشاهده در ایتا
دانلود
ما با همیم باده از این خوشگوارتر؟ سروِ بلندِ عشق از این شاخه‌دارتر؟ تقویمِ ما کتیبه‌ی احوالِ عمرِ ماست هر روز عید و فصل به فصلش بهارتر هر روز حس و حالِ جدیدی ست بینِ ما هر لحظه تو جوان‌تر و من بی‌قرارتر در کوچه‌های عشق و غزل زنده می‌شویم هر صبح سعدیانه‌تر و خواجه‌وارتر ما با همیم و دلبر و دلداده‌ی همیم پیوندِ عاشقانه از این پایدارتر؟ بادا که از عنایتِ عشق و خدای عشق غم نیست باد و شادیِ ما بی‌شمارتر @golchine_sher
بگو به عشق به این آشیانه برگردد بگو بهانه تویی، بی بهانه برگردد بهار می‌وزد انگار بر حوالیِ ما همین خبر برسان تا جوانه برگردد دلی که پر زده در راهِ عشق حیران است دلی که پر زده باید به خانه برگردد بخوان که عشق به جز تو ترانه‌ای نسرود بیا که تاب و تبِ عاشقانه برگردد زمانه دور نوشته‌ست ما دو را از هم خدا کند ورقِ این زمانه برگردد چه می‌شود که دلم شادمانه برخیزد؟ چه می‌شود که دلت پُر ترانه برگردد؟ در این زمانه غریبم، بگو به حضرتِ عشق به هر بهانه ... نشد، بی بهانه برگردد @golchine_sher
از تو نشان گرفتم و دیدم نشان تویی من بی‌هوا پریده‌ام و آسمان تویی ای نقشِ تاک حک شده بر باغِ دامنت هر جرعه‌‌ی شراب به هر استکان تویی تقویم‌ها به شوقِ تو تکرار می‌شوند بوی خوشِ بهار پس از هر خزان تویی از ابتدای عشق تویی تا تمامِ عشق هم ساربان تو هستی و هم کاروان تویی در کوره‌راهِ حادثه دل بر تو بسته‌ام طوفان گذشت، جلوه‌‌ی رنگین‌کمان تویی ای یار! ای ترانه‌‌ی شب‌های انتظار خوش‌تر ز شعرِ خواجه کدام است‌ آن تویی @golchine_sher
از تو نشان گرفتم و دیدم نشان تویی من بی‌هوا پریده‌ام و آسمان تویی ای نقشِ تاک حک شده بر باغِ دامنت هر جرعه‌‌ی شراب به هر استکان تویی تقویم‌ها به شوقِ تو تکرار می‌شوند بوی خوشِ بهار پس از هر خزان تویی از ابتدای عشق تویی تا تمامِ عشق هم ساربان تو هستی و هم کاروان تویی در کوره‌راهِ حادثه دل بر تو بسته‌ام طوفان گذشت، جلوه‌‌ی رنگین‌کمان تویی ای یار! ای ترانه‌‌ی شب‌های انتظار خوش‌تر ز شعرِ خواجه کدام است‌ آن تویی @golchine_sher
ای پریزاده و افسانه تو را گم کردم آشنای من و بیگانه تو را گم کردم عشق، ای شاهد آن نیمه ‌شب بارانی در همان کوچه،همان خانه تو را گم کردم در همان لحظه، همان ثانیه‌ ی بی‌تابی با همان حال غریبانه تو را گم کردم دلم از پایه فرو ریخت پس از رفتن تو گنج در خانه‌ ی ویرانه، تو را گم کردم شانه‌ ام از غم بی هم‌نفسی می‌لرزد هم‌نفس، بر سر این شانه تو را گم کردم تا جنون فاصله‌ای نیست از این‌جا که منم ای قرار دل دیوانه تو را گم کردم آه،ای لحظه‌ی زیبای سرودن از تو آه، ای گوهر دردانه تو را گم کردم   @golchine_sher
بگو به عشق به این آشیانه برگردد بگو بهانه تویی، بی بهانه برگردد بهار می‌وزد انگار بر حوالیِ ما همین خبر برسان تا جوانه برگردد دلی که پر زده در راهِ عشق حیران است دلی که پر زده باید به خانه برگردد بخوان که عشق به جز تو ترانه‌ای نسرود بیا که تاب و تبِ عاشقانه برگردد زمانه دور نوشته‌ست ما دو را از هم خدا کند ورقِ این زمانه برگردد چه می‌شود که دلم شادمانه برخیزد؟ چه می‌شود که دلت پُر ترانه برگردد؟ در این زمانه غریبم، بگو به حضرتِ عشق به هر بهانه ... نشد، بی بهانه برگردد @golchine_sher
جدال عقل و دل همواره در من ماجرا دارد شبیه سرزمینی که دو تا فرمانروا دارد شبیه سرزمینی که یکی در آن به پا خیزد یکی در من شبیه تو خیال کودتا دارد منِ دلمرده و عشق تو ، شاید منطقی باشد گل نیلوفر اغلب در دل مرداب جا دارد تو دلگرمی ولی همپا و همدستی نخواهد داشت کسی که قصد ماندن با منِ بی دست و پا دارد خودم را صرف فعل ” خواستن ” کردم ولی عمری ست ” توانستن ” برایم معنی نا آشنا دارد زیاد است انتظار معجزه از من که فرتوتم پیمبر نیست هر پیری که در دستش عصا دارد @golchine_sher
همراه و هم قبیله ی باد خزان شدیم  بر ما چه رفته است که نامهربان شدیم؟ بر ما چه رفته است که در ختم دوستان هی هی کنان به هیات شادی دوان شدیم بر ما چه رفته است که از هم بریده ایم؟ بر ما چه رفته است که بی ساربان شدیم؟   دنیا به جز فریب چه دارد؟ دریغ! هیچ تیری زده ست بی هدف و ما نشان شدیم   هر جا که می رویم دریغی نشسته است امید و عشق را به خدا قصه خوان شدیم   گفتید روشنیم و جوانیم و سربلند  گفتم که پیر و خسته دل و ناتوان شدیم   بر باد داده ایم شکوه گذشته را  دیگر چه جای قصه که بی خانمان شدیم   @golchine_sher
خدا قلم زد و شب را ادامه دار کشید مرا مسافرِ شب های انتظار کشید تو را شکفته و مغرور و سنگدل، اما مرا شکسته و بی تاب و بی قرار کشید تو را کنارِ سحرگاهِ شاد پیروزی مرا حوالیِ اندوهِ بی شمار کشید میان خنده و غم جنگ شد، دریغا غم به خنده چیره شد و دورِ من حصار کشید غمی که بر سرم آمد از آشنایان است همان غمی ست که هر لحظه شهریار کشید « کجا رواست که از دستِ دوست هم بکشد کسی که این همه از دستِ روزگار کشید » @golchine_sher