ماندهام گیج، همان عاشق مستی یا نه؟
که به پای منِ آواره نشستی یا نه؟
من همان خمرهی پنهانی انگور توام
تو همان سادهدلِ باده پرستی یا نه؟
خاطرت هست دخیل نفس گرمت را
به ضریح دل این گمشده بستی یا نه؟
بارها سنگ به آیینهی ما زد دنیا
من که صدبار شکستم، تو شکستی یا نه؟
طاقتِ دشت به سرآمده، آهودلِ من!
بند، از پای لب بسته گسستی یا نه؟
من شدم رود، به شرطی که تو دریا بشوی
راه پر پیچ و خمی طی شده، هستی یانه؟
#حسنا_محمدزاده
@golchine_sher
نترس از شب و طوفان که در پناه همیم
اگرچه زرد و زمین خورده، تکیهگاه همیم
به سیب، لب نزدیم از سرِ هوس، اما
شریکِ بار غم و تلخیِ گناه همیم ....
چهمُهرها که به پیشانی من و تو زدند
چهروزها شد و درگیر اشتباه همیم
بگو زمینوزمان را به هم بدوزد عشق
که لحظهلحظه در آیینهی نگاه همیم
هوایمان که بگیرد کسی چه میداند
بهانهی شب بیخواب و اشک و آه همیم
نگاهِ پنجرهها، ابری و مهآلود است
چهغم که ماه نتابیده! ما که ماه همیم .... !
اگر جداشده راه من و تو از آغاز
غمتمباد که در انتهای راه همیم ....
#حسنا_محمدزاده
@golchine_sher
تو به دریا ریختی و من کماکان ماهیام
باز هم ای رود، ممنون از همین همراهیام
کاروانی تشنه بود و یوسفی در چاه و من
من: طنابی که فقط شرمنده از کوتاهیام
سکههایم از رواج افتاد و تاجم زیر پا
تلخ پایان یافت با تو جشن شاهنشاهیام
ماه با سردی به گوش موج عاشق پیشه گفت
هرچه از تو دور باشم بیشتر میخواهیام
رام دام و دانه و بامی نخواهد شد دلم
من کبوتر هم اگر باشم، کبوتر چاهیام
کولهبار بسته دارد باز دل دل میکند
من ولی با اولین پرواز فردا راهیام
#حسنا_محمدزاده
@golchine_sher
شکستنی شدهام
دست بر دلم نگذار،،،
#حسنا_محمدزاده
@golchine_sher
یادم نمیآید که آغاز غمت کی بود
دنیا ولی در آب و تابش سخت پاپی بود
من برف بودم روی موهای تو باریدم
یادم نمیآید که روز چندم دِی بود
یکضرب نوشیدم سراپا مست فهمیدم
در مردمکهای خمارت شیشهی مِی بود
خونم دوات و شرح حال دفترم... هیهات!
من مینوشتم، استخوانهایم قلمنی بود
من مینوشتم؛ نامه هیزم میشد و میسوخت
دنیا سر سوزاندنم یک عمر پا پِی بود
#حسنا_محمدزاده
@golchine_sher
دیگر گره خورده وجودم با وجودش
محکم شده با ریشه هایم تار و پودش
روی تمام فرش های دست بافم
جا مانده رد پای رویای کبودش
سلول هایم را شبیه مشتی اسفند
پاشیده ام در آتش از بدوِ ورودش
باید به این آتش بسوزم یا بسازم؟
وقتی به چشمم می رود هر روز دودش
آیینه ام با شمعدان ها عهد بسته
حتی ترک هم بر ندارد در نبودش
از نارون های سر کوچه شنیدم:
می آید او،فرقی ندارد دیر و زودش
دل بر نخواهم داشت از این عشق معصوم
چون اصفهان از پاکی زاینده رودش
#حسنا_محمدزاده
@golchine_sher
سینهی بیتابِ غرق هایوهویم را ندید
موبهمو گفتم برایش، موبهمویم را ندید
چشمهایش ریخت روی صورت یخ کردهام
داغیام را...گونهی بیرنگ و رویم را ندید
چشمهایش راه افتادند در رگهای من
رد شد از قلبم ولی راز مگویم را ندید
نور شد؛ از من گذشت و رفت سمت آینه
دید تاریک است دنیا؛ کورسویم را ندید!
دردهای نخنمایم را برایم وصله کرد
پارههای روحِ محتاج رفویم را ندید
مُرده بودم از صدای اشکهای ساکتش
پر شدم از بوی اَلرّحمن و بویم را ندید
من ولی دلواپسم حال دلش زخمی شود
تیزی بغض شکسته در گلویم را ندید
#حسنا_محمدزاده
@golchine_sher
دست بر پیشانیام بگذار! تب دارم هنوز
صبح دارد میرسد از راه و بیدارم هنوز
خشکسالی آمده اینجا ولی من بعد تو
تکه ابر کوچکی هستم که میبارم هنوز
شیشهی عطر دلم با رفتنت خالی نشد
اینهمه سال است از بوی تو سرشارم هنوز
هیچکس از شانههایم جز تو باری برنداشت
نیستی من روی دوش شهر سربارم هنوز
نام تو پیچیده دور تارهای صوتیام
مثل آهنگی قدیمی روی تکرارم هنوز
آخ اگر وا میشد از روی دهانم قفل شرم
میزدم فریاد هر شب: دوستت دارم هنوز
#حسنا_محمدزاده
@golchine_sher
این منم - ویرانهای از خانقاهی بیمرید-
گوشهی تنهاییام کِز کرده شیخی ناامید
این منم - بیتابیِ قونیّه بعد از کوچ شمس-
هیچکس حیرانیِ پسکوچههایم را ندید
پشت لبخند تو اما در سماع و خلسهاند
رابعه، حلاج، ابراهیمِ ادهم، بایزید
استکانم را پر از غم کن نمیگویم چرا!
من که یک عمر است دائم گفتهام: هَل مِن مَزید
کور باشم تا نبینم آمده جا خوش کند
بین مشکیهای مویت آنهمه تارِ سپید
(آب و جارو کردهام از صبح، کلّ خانه را
آشتی دادم همین امروز مو و شانه را
چیدهام سینیّ چای و بوسهی عصرانه را
میروم ساکت کنم دلشورهی پرچانه را
آمدی حتما بیاور آن دل دیوانه را
باز کن قفل زبانم را، بیا این هم کلید!)
باد، امشب نامهام را با خودش میآورد
سخت دلتنگ تو؛ امضاء: شاخهی مغرورِ بید
#حسنا_محمدزاده
@golchine_sher
علیرغم هجوم بادهای سردِ ویرانگر
بنا کردم کنار شانههایت تکیهگاهم را
مرا بیدار کن ای جاده، از این خوابِ خرگوشی
که از بیراههها پیدا کنم یک روز، راهم را
گناهان مرا بر گردن قسمت نیندازید
که با جان میدهم عمریست تاوانِ گناهم را
دلم را هیزمِ شبهای آتشبازیات کردی
الهی دامنت هرگز نبیند دود آهم را
#حسنا_محمدزاده
@golchine_sher
وقتی بیایی سینه را خانه تکانی می کنم
رنگ تمام پردهها را آسمانی می کنم
وقتی بیایی روز و شب چون کودکان نو سخن
با ذوق، در دنیای تو شیرین زبانی می کنم
آنقدر خیره مانده ام بر عکسهای کهنه ات
انگار دارم قابها را هم روانی می کنم
طاقت نمی آرم کسی آیینه ات را بشکند
با قیل و قال سنگها هی مهربانی می کنم
من با تمام واژهها اتمام حجت کرده ام
شعر تو را، شور تو را روزی جهانی میکنم
یک جای دنیا، شعر با هم آشتیمان می دهد
آن وقت هر شب در هوایت شعر خوانی می کنم
دیگر چه فرقی می کند من پیر باشم یا جوان؟
وقتی تو باشی تا ته دنیا جوانی می کنم
#حسنا_محمدزاده
@golchine_sher
ما چه بودیم از همان آغاز غیر از جان هم؟
بغض هم، بیتابی هم، درد هم، درمان هم
ما چه بودیم از همان آغاز؟ یک روح و دو تن
نیمههای آشکار و نیمهی پنهان هم
بیش از این باید به بوران زمستان خو کنیم
نیست وقتی دستهای گرممان از آن هم
طعمهی هیزمشکنهایند شاخ و برگ ما
میزبان آتشی سرخیم و آتشدان هم
سر به زانوی که بگذارند وقت خستگی
قلبهای بیقرار و بی سر و سامان هم؟
زندگی منهای تو مرگ است، پس با این حساب
میتوان نامید ما را نقطهی پایان هم
#حسنا_محمدزاده
@golchine_sher