eitaa logo
گلچین شعر
14.3هزار دنبال‌کننده
815 عکس
280 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
دلم برای تو و شعر تازه‌ات تنگ است دلم هوایی آن لهجه خوش‌آهنگ است من از خودم، به دلم می‌گریزم، آری من منی که عقل و دلم سال‏هاست، در جنگ است قبا به قد من ای عقل پابرهنه! مدوز برای قامت ما،‏ این لباس‌ها تنگ است برای متهمان ردیف اول عشق قبول مصلحت‏‌اندیشی و خرد، ننگ است هنوز پرسه زدن در نگاه او، خوب است هنوز سادگی چشم یار،‏ خوش‏رنگ است چه دیر می‏گذرد لحظه‌های آمدنش همیشه عقربه‌ی انتظارها لنگ است @golchine_sher
چیزی بگو بگذار تا همصحبتت باشم  لَختی حریف لحظه های غربتت باشم ای سهمت از بار امانت هر چه سنگین تر! بگذار تا من هم شریک قسمتت باشم تاب آوری تا آسمان روی دوشت را- من هم ستونی در کنار قامتت باشم  از گوشه ای راهی نشان من بده، بگذر تا رخنه ای در قلعه بند فترتت باشم سنگی شوم در برکه ی آرام اندوهت با شعله واری در خمود خلوتت باشم زخم عمیق انزوایت دیر پاییده است وقت است تا پایانِ فصل عزلتت باشم صورتگرِ چشمان غمگین تو خواهم بود بگذار همچون آینه در خدمتت باشم در خوابی و هنگام را از دست خواهی داد معشوق من! بگذار زنگ ساعتت باشم @golchine_sher
ای فصل غیر منتظر داستان من! معشوق ناگهانی دور از گمان من ای مطلع امید من ای چشم روشنت زیباترین ستاره‌ی هفت آسمان من ای در فصول مرثیه و سوگ باز هم شوقت نهاده قول و غزل بر زبان من با من بمان و سایه‌ی مهر از سرم مگیر من زنده‌ام به مهر تو ای مهربان من! کی می‌رسد زمان عزیز یگانگی تا من از آن تو شوم و تو از آن من @golchine_sher
ای فصل غیر منتظر داستان من! معشوق ناگهانی دور از گمان من ای مطلع امید من ای چشم روشنت زیبا ترین ستاره ی هفت آسمان من ای در فصول مرثیه و سوگ باز هم شوقت نهاده قول و غزل بر زبان من با من بمان و سایه ی مهر از سرم مگیر من زنده ام به مهر تو ای مهربان من! کی می رسد زمان عزیز یگانگی تا من از آن تو شوم و تو از آن من @golchine_sher
برای کینه؟ آه نه ! برای عشـق من، بمان برای دوست داشتن، برای خواستن بمان هرآنچه دوست داشتم، برای من نماند و رفت امید آخرین اگر تویی، برای من بمان به سبزه و نسیم و گل، تو درس زیستن بده بهار باش و باز هم به خاطر چمن بمان تمامت و کمال را به نام ما رقم زدند کمال عشق اگر منم، تو هم “تمام زن” بمان برای آن که تیشه را به فرق خویش نشکند امید زیستن شو و برای کوهکن بمان مزن به نقش خود گمان، ز سرگذشت این و آن برای دیگران چرا؟ برای خویشتن بمان... @golchine_sher
ای فصل غیر منتظر داستان من! معشوق ناگهانی دور از گمان من ای مطلع امید من ای چشم روشنت زیبا ترین ستاره ی هفت آسمان من ای در فصول مرثیه و سوگ باز هم شوقت نهاده قول و غزل بر زبان من با من بمان و سایه ی مهر از سرم مگیر من زنده ام به مهر تو ای مهربان من! کی می رسد زمان عزیز یگانگی تا من از آن تو شوم و تو از آن من @golchine_sher
ای فصل غیر منتظر داستان من! معشوق ناگهانی دور از گمان من ای مطلع امید من ای چشم روشنت زیبا ترین ستاره ی هفت آسمان من ای در فصول مرثیه و سوگ باز هم شوقت نهاده قول و غزل بر زبان من با من بمان و سایه ی مهر از سرم مگیر من زنده ام به مهر تو ای مهربان من! کی می رسد زمان عزیز یگانگی تا من از آن تو شوم و تو از آن من @golchine_sher
بیا، مرو ز کنارم، بیا که می‌میرم نکن مرا به غریبی رها که می‌میرم توان کشمکشم نیست بی تو با ایام برونم آور از این ماجرا که می‌میرم نه قول همسفری تا همیشه‌ام دادی؟ قرار خویش منه زیر پا که می‌میرم به خاک پای تو سر می‌نهم، دریغ مکن ز چشم‌های من این توتیا که می‌میرم مگر نه جفت توام قوی من؟ مکن بی من به سوی برکه‌ی آخر شنا که می‌میرم اگر هنوز من آواز آخرین توام بخوان مرا و مخوان جز مرا که می‌میرم برای من که چنینم تو جان متصلی مرا ز خود مکن ای جان جدا که می‌میرم ز چشم‌هایت اگر ناگزیر دل بکنم به مهربانی آن چشم‌ها که می‌میرم @golchine_sher
به شب سلام؛ که بی تو، رفیق راه من است ...! @golchine_sher
ای فصل غیر منتظر داستان من! معشوق ناگهانی دور از گمان من ای مطلع امید من ای چشم روشنت زیبا ترین ستاره ی هفت آسمان من ای در فصول مرثیه و سوگ باز هم شوقت نهاده قول و غزل بر زبان من با من بمان و سایه ی مِهر از سرم مگیر من زنده ام به مهر تو ای مهربان من! کی می رسد زمان عزیز یگانگی تا من از آن تو شوم و تو از آن من @golchine_sher
به سینه می‌زندم سر، دلی که کرده هوایت دلی که کرده هوای کرشمه‌های صدایت نه یوسفم، نه سیاوش، به نفس کشتن و پرهیز که آورد دلم ای دوست! تاب وسوسه‌هایت تو را ز جرگه‌ی انبوه خاطرات قدیمی برون کشیده‌ام و دل نهاده‌ام به صفایت تو سخت و دیر به دست آمدی مرا و عجب نیست نمی‌کنم اگر ای دوست! سهل و زود، رهایت گره به کار من افتاده است از غم غربت کجاست چابکی دست‌های عقده‌گشایت؟ به کبر شعر مَبینم کــه تکیه داده به افلاک به خاکساری دل بین که سر نهاده به پایت "دلم گرفته برایت" زبان ساده‌ی عشق است سلیس و ساده بگویم: دلم گرفته برایت... @golchine_sher
دلم برای تو و شعر تازه‌ات تنگ است دلم هوایی آن لهجه خوش‌آهنگ است من از خودم، به دلم می‌گریزم، آری من منی که عقل و دلم سال‏هاست، در جنگ است قبا به قد من ای عقل پابرهنه! مدوز برای قامت ما،‏ این لباس‌ها تنگ است برای متهمان ردیف اول عشق قبول مصلحت‏‌اندیشی و خرد، ننگ است هنوز پرسه زدن در نگاه او، خوب است هنوز سادگی چشم یار،‏ خوش‏رنگ است چه دیر می‏گذرد لحظه‌های آمدنش همیشه عقربه‌ی انتظارها لنگ است @golchine_sher
مرا به بوی خوشت جان ببخش و زنده بدار که از تو چیزی از این بیشتر نمی‌خواهم ... @golchine_sher
ای فصل غیر منتظر داستان من! معشوق ناگهانی دور از گمان من ای مطلع امید من ای چشم روشنت زیباترین ستاره‌ی هفت آسمان من ای در فصول مرثیه و سوگ باز هم شوقت نهاده قول و غزل بر زبان من با من بمان و سایه‌ی مهر از سرم مگیر من زنده‌ام به مهر تو ای مهربان من! کی می‌رسد زمان عزیز یگانگی تا من از آن تو شوم و تو از آن من @golchine_sher
مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من که جز ملال نصیبی نمی‌برید از من زمین سوخته‌ام، نا‌امید و بی‌برکت که جز مراتعِ نفرت نمی‌چرید از من عجب که راهِ نفس بسته‌اید بر من و باز در انتظار نفس‌های دیگرید از من خزان به قیمت جان جار می‌زنید اما بهار را به پشیزی نمی‌خرید از من شما هرآینه، آیینه‌اید و من همه آه! عجیب نیست کز این‌سان مکدّرید از من! نه در تبرّی من نیز بیمِ رسوایی است؟ به لب مباد که نامی بیاورید از من! @golchine_sher
بیا، مرو ز کنارم، بیا که می‌میرم نکن مرا به غریبی رها که می‌میرم توان کشمکشم نیست بی تو با ایام برونم آور از این ماجرا که می‌میرم نه قول همسفری تا همیشه‌ام دادی؟ قرار خویش منه زیر پا که می‌میرم به خاک پای تو سر می‌نهم، دریغ مکن ز چشم‌های من این توتیا که می‌میرم مگر نه جفت توام قوی من؟ مکن بی من به سوی برکه‌ی آخر شنا که می‌میرم اگر هنوز من آواز آخرین توام بخوان مرا و مخوان جز مرا که می‌میرم برای من که چنینم تو جان متصلی مرا ز خود مکن ای جان جدا که می‌میرم ز چشم‌هایت اگر ناگزیر دل بکنم به مهربانی آن چشم‌ها که می‌میرم @golchine_sher
مژگان به هم بزن که بپاشی جهان من کوبی زمین من به سر آسمان من درمان نخواستم ز تو من درد خواستم یک درد ماندگار ! بلایت به جان من می سوزم از تبی که دماسنج عشق را از هُرم خود گداخته زیر زبان من تشخیص درد من به دل خود حواله کن آه ای طبیب درد فروش جوان من ! نبض مرا بگیر و ببر نام خویش را تا خون بدل به باده شود در رگان من @golchine_sher
هزار درد مرا، عاشقانه درمان باش هزار راه مرا، ای یگانه! پایان باش برای آنکه نگویند، جسته‌ایم و نبود تو آن‌که جسته و پیداش کرده‌ام، آن باش دوباره زنده کن این خسته‌ی خزان زده را حلول کن به تنم جان ببخش و جانان باش کویر تشنه‌ی عشقم، تداوم عطشم دگر بس است، ز باران مگوی، باران باش دوباره سبز کن این شاخه‌ی خزان زده را دوباره در تن من روح نوبهاران باش بدین صدای حزین، وین نوای آهنگین به باغ خسته‌ی عشقم، هزاردستان باش @golchine_sher
ای فصل غیر منتظر داستان من! معشوق ناگهانی دور از گمان من ای مطلع امید من ای چشم روشنت زیبا ترین ستاره ی هفت آسمان من ای در فصول مرثیه و سوگ باز هم شوقت نهاده قول و غزل بر زبان من با من بمان و سایه ی مهر از سرم مگیر من زنده ام به مهر تو ای مهربان من! کی می رسد زمان عزیز یگانگی تا من از آن تو شوم و تو از آن من @golchine_sher
هزار درد مرا، عاشقانه درمان باش هزار راه مرا، ای یگانه پایان باش برای آنکه نگویند، جسته‌ایم و نبود تو آن‌که جسته و پیداش کرده‌ام، آن باش دوباره زنده کن این خسته‌ی خزان زده را حلول کن به تنم جان ببخش و جانان باش کویر تشنه‌ی عشقم، تداوم عطشم دگر بس است، ز باران مگوی، باران باش دوباره سبز کن این شاخه‌ی خزان زده را دوباره در تن من روح نوبهاران باش بدین صدای حزین، وین نوای آهنگین به باغ خسته‌ی عشقم، هزاردستان باش @golchine_sher
شَوَد تا ظلمتَم از بازیِ چشمَت چراغانی مرا دریاب، ای خورشید در چشمِ تو زندانی! خوش آن روزی که بینَم باغِ خشکِ آرزویم را به جادوی بهارِ خنده‌هایَت می‌شکوفانی بهار از رشکِ گل‌های شکر خَندِ تو خواهد مُرد که تنها بر لبِ نوشِ تو می‌زیبَد گُل‌افشانی شرابِ چشم‌های تو مرا خواهد گرفت از من اگر پیمانه‌ای از آن به چشمانَم بنوشانی یقین دارم که در وصفِ شکر خَندَت فرو مانَد سخن‌ها بر لبِ «سعدی»، قلم‌ها در کفِ «مانی» نظر بازی نزیبَد از تو با هر کس که می‌بینی امیدِ من! چرا قدرِ نگاهَت را نمی‌دانی؟! @golchine_sher
به دور افكنده‌ام غم‌ها و شادی‌های كوچک را؛ تویی رمزِ بزرگِ انتخابِ من، سلام ای عشق ...! حقیقت با تو از آرایه و پیرایهْ عریان شد سلام ای راستینِ بی‌نقابِ من، سلام ای عشق ...! @golchine_sher
و کلْمه بود و جهان در مسیر تکوین بود و دوست داشتن آن کلْمه‌ی نخستین بود و عشق، روشنی کائنات بود و هنوز چراغَ‌های کواکب، تمام پایین بود خدا امانت خود را به آدمی بخشید که بار عشق برای فرشته سنگین بود و زندگانی و مرگ آمدند و گفته نشد کزین دو، حادثه‌ی اولی، کدامین بود؟ اگر نبود، به جز پیش پا نمی‌دیدیم همیشه عشق، همان دیده‌ی جهان‌بین بود به عشق از غم و شادی کسی نمی‌گیرد که هرچه کرد، پسندیده و به آیین بود اگر که عشق نمی‌بود، داستان حیات چگونه قابل توجیه و شرح و تبیین بود؟ و آمدیم که عاشق شویم و درگذریم که راز زندگی و مرگ آدمی، این بود @golchine_sher
گفتی که عشق؟ گفتم: از جان و تن گذشتن گفتی که وصل؟ گفتم: از ما و من گذشتن ایثار یعنی از دوست، چون خواست دل‌ بریدن ایثار نیست ورنه، از خویشتن گذشتن تسخیر لامکان را، بگشای بال جان را زین ره نمی‌توانی، با پای تن گذشتن ای عشق! دوری آری، تا برکه‌ی زلالت باید ز درّه‌های لای و لجن گذشتن در امتحان پاکی، باید که چون سیاوش در آتشی خروشان از مکر و فن گذشتن هر لاله یادگاری‌ست از مرگ یاری ای باد! باید که غرق خون از دشت و دمن گذشتن آزادْ سرو باشی حتّی اگر، اسیری خوش باد چون نسیمی از هر چمن گذشتن @golchine_sher
آغوش تو ای دوست! درِ باغ بهشت است یک شب بدرآی از خود و بر من بگشایش هر دیده که بینم به تو می‌سنجم و زشت است چشمی که تو را دید، جز این نیست سزایش! دل بیمش از این نیست که در بند تو افتاد ترسد که کنی روزی از این بند رهایش وصل تو، خود جان و همه جان جوان است غم نیست اگر جان بستانی به بهایش بانوی من، اندیشه مکن، عشق نمرده است در شعر من، این‌سان که بلند است صدایش @golchine_sher