اگرچه از همهٔ وعدهها فراری بود
قرار ما فقط این بار بیقراری بود
شبی که بار سفر بست، من خودم دیدم
تمام شهر غم و درد و سوگواری بود
گشادهروییشان سرسری و ساده ولی
هر آنکه زخم به من زد عجیب کاری بود
همیشه حال دلم را درست میفهمید
درخت باغ که لبریز کندهکاری بود
نگاه کردم و خود را به جا نیاوردم
به جایش آینه لبریز شرمساری بود
چه قدر کشته و یا نه؛ شهید دارد، عشق
چه راه خوبوقشنگی به جانسپاری بود
#زینب_اکبری
@golchine_sher
در ابتدای شعرها فقط توئی که می روی
و من میان شعر نیمه کاره بغض می کنم...
#زینب_اکبری
@golchine_sher
شادی و غم بعد از این در چشم من مثل همند
روزهایم بی تو، با شب کاملا مثل همند
بین امروز من و دیروز هایم فرق نیست
ساختن با او و بی تو، سوختن مثل همند
هی نگو مثل خودت دیوانه ات هستم، مگر
جنس احساس و جنون مرد و زن مثل همند؟!
گرچه خاطر خواه های شاعری داری، ولی
شعرهای دیگران و شعر من مثل همند؟!
غیرِ آغوشت نخواه آرام باشم هیچ جا
عطر و بوی غربت و خاک وطن مثل همند؟!
بی تو در روز عروسی بی گمان در خاطرم
تور دور دامن و بند کفن مثل همند
#زینب_اکبری
@golchine_sher