ای آنکه دوست دارمت، اما ندارمت
بر سینه می فشارمت، اما ندارمت
ای آسمان من که سراسر ستاره ای
تا صبح می شمارمت، اما ندارمت
در عالم خیال خودم چون چراغ اشک
بر دیده می گذارمت، اما ندارمت
می خواهم ای درخت بهشتی ، درخت جان
در باغ دل بکارمت، اما ندارمت
می خواهم ای شکوفه ترین مثل چتر گل
بر سر نگاه دارمت، اما ندارمت
#سعیدبیابانکی
@golchine_sher
شکست آینه و شمعدان ترک برداشت
خبر چه بود که نصف جهان ترک برداشت
خبر رسید به تالار کاخ هشت بهشت
غرور آینهها ناگهان ترک برداشت
خبر شبانه به بازار قیصریه رسید
شکوه و هیبت نقش جهان ترک برداشت
خبر رسید هراسان به گوش مسجد شاه
صلات ظهر صدای اذان ترک برداشت
خبر چه بود که بغض غلیظ قلیانها
شکست و خنده شاه جوان ترک برداشت
خبر دروغ نبود و درست بود و درشت
چنان که آینه آسمان ترک برداشت:
سی و سه پل وسط خاکها و آجرها
به یاد تشنگی اصفهان ترک برداشت
#سعیدبیابانکی
@golchine_sher
چشم تو را اگرچه خمار آفریده اند
آمیزه ای ز شور و شرار آفریده اند
از سرخی لبان تو ای خون آتشین
نار آفریده اند انار آفریده اند
یک قطره بوی زلف ترت را چکانده اند
در عطردان ذوق و بهار آفریده اند
زندانی است روی تو در بند موی تو
ماهی اسیر در شب تار آفریده اند
مانند تو که پاک ترینی فقط یکی
مانند ما هزار هزار آفریده اند
دستم نمی رسد به تو ای باغ دور دست
از بس حصار پشت حصار آفریده اند
این است نسبت تو و این روزگار یأس :
آیینه ای میان غبار آفریده اند
#سعیدبیابانکی
@golchine_sher
چشم تو را اگرچه خمار آفریده اند
آمیزه ای ز شور و شرار آفریده اند
از سرخی لبان تو ای خون آتشین
نار آفریده اند انار آفریده اند
یک قطره بوی زلف ترت را چکانده اند
در عطردان ذوق و بهار آفریده اند
زندانی است روی تو در بند موی تو
ماهی اسیر در شب تار آفریده اند
مانند تو که پاک ترینی فقط یکی
مانند ما هزار هزار آفریده اند
دستم نمی رسد به تو ای باغ دور دست
از بس حصار پشت حصار آفریده اند
این است نسبت تو و این روزگار یأس :
آیینه ای میان غبار آفریده اند
#سعیدبیابانکی
@golchine_sher
ای آنکه دوست دارمت، اما ندارمت
بر سینه میفشارمت، اما ندارمت
ای آسمان من که سراسر ستارهای
تا صبح میشمارمت، اما ندارمت
در عالم خیال خودم چون چراغ اشک
بر دیده میگذارمت، اما ندارمت
میخواهم ای درخت بهشتی، درختِ جان
در باغ دل بکارمت، اما ندارمت
میخواهم ای شکفهترین مثل چترِ گل
بر سر نگاه دارمت، اما ندارمت
#سعیدبیابانکی
@golchine_sher
همسایه ی دلمرده ی دیوار به دیوار
ما را چو یکی پنجره بسپار به دیوار
مصراع به مصراع همه سنگ و کلوخیم
ما را بنویسید به دیوار به دیوار
زان روز که فریاد تو در کوچه درو شد
روی من و این طبع گنهکار به دیوار
باید که در این کوچه ی بی شعر و ترانه
درد دل خود گفت به ناچار ... به دیوار ...
این آینه را مشکن و بگذار بماند
این قاب فرو رفته به زنگار به دیوار
تصویر من گمشده در خاطره ها را
با میخک افسوس نگهدار به دیوار
از آن همه فروردین امروز نمانده است
جز سایه ی یک مشت سپیدار به دیوار
مرشد بنشان پرده ی نقالی خود را
در غربت این شهر عزادار به دیوار
#سعیدبیابانکی
@golchine_sher
هر روز با انبوهی از غم های کوچک
گم می شوم در بین آدم های کوچک
سرمایه ی احساس من مشتی دوبیتی است
عمری است می بالم به این غم های کوچک
گلبرگ ها هم پاکی ام را می شناسند
مثل تمام قطره شبنم های کوچک
با آن که بیهوده است اما می سپارم
زخم بزرگم را به مرهم های کوچک
پیچیده بوی محتشم مثل نسیمی
در سینه ها مان این محرم های کوچک
غم هایمان اندازه ی صحرا بزرگند
ما را نمی فهمند ادم های کوچک !
#سعیدبیابانکی
@golchine_sher