کنار ساقه ی گندم غروبی مهربان بودی
تهِ بارانی از غربت خودِ رنگین کمان بودی
به رقص اشک، بر گونه! به بغض بی امان سوگند
همین دیروز فهمیدم به فکرِ این و آن بودی
به فکر این و آن بودی؟ همین دیروز فهمیدم:
شبِ "یوسف فروشی" هم تو در سود و زیان بودی
از آن تصویر غمگینی که در آیینه می گرید
هزاران بار پرسیدم کجای داستان بودی؟
من و پیراهن خیست نخوابیدیم از دیشب
چه پایان غم انگیزی تو سهم دیگران بودی
#سعید_بیگدلی
#عضوکانال
@golchine_sher
با رفتنش چه پنهان باران گرفته بود و
آغاز عاشقانه پایان گرفته بود و
میرفت و اشکریزان در قاب غم گرفتار
روی سرش ستاره قرآن گرفته بود و
یک مشت خاطراتِ نم خوردهی قدیمی
از ماندنی دوباره تاوان گرفته بود و
پیچیده بود در هم افتاده بود مشکل
عشقی که دوست آن را آسان گرفته بود و
از بوی قهوه آن شب فهمیده بود دیگر
خون در رگِ نماندن جریان گرفته بود و...
#سعید_بیگدلی
#عضوکانال
@golchine_sher
برف می بارد ولی در کوهساران بیشتر
دیدنی شد کوچه، آبادی، خیابان بیشتر
#سعید_بیگدلی
#عضوکانال
@golchine_sher
گمان کردم که افتاده هزاران رخنه در دینش!
که هر شب شعر می ریزد از آن چشمان غمگینش
خداوندا چه می شد تو خودت بودی و "او" و من
نبینم باز با "آن" و نبینم باز با اینش
به پای چشم تبدارش فدا شد دین و ایمانم
کنون شفاف می گویم: دو صد لعنت به آیینش
منی بیمار، خوابی بد، علاجی سخت دردآور
چه بد شد که تهِ قصه، طبیبم گفت: کم بینش
خلاصه لحظه ی رفتن شبی آرام نجوا کرد:
عزیزم روزگارست و همین بالا و پایینش
#سعید_بیگدلی
#عضوکانال
@golchine_sher