حاشا! اگر باشد خيالی در سرم جز تو
آری نمی گنجد كسی در باورم جز تو
كی آن زمان كه خسته بودم می كشيد آرام
دست تسلی و نوازش بر سرم جز تو
سر می كنم با دردهايم تا كه برگردی
كی می نهد مرهم به زخم پيكرم، جز تو؟
وقتی كه می باريد از هر سمت تنهايي
كی جان پناهم شد، گل نيلوفرم! جز تو؟
خوابيده در چشم تو هر شعری كه از عشق است
از كس نمی گويم سخن در دفترم جز تو
آخر چگونه می توان دل كند از چشمت
آری ز هر كس می توانم بگذرم، جز تو
در فكر آنم گر بسوزانی مرا، ای عشق!
چيزی به جا می ماند از خاكسترم،جزتو
#سيد_جعفر_عزيزی
@golchine_sher
حاشا! اگر باشد خيالی در سرم جز تو
آری نمی گنجد كسی در باورم جز تو
كی آن زمان كه خسته بودم می كشيد آرام
دست تسلی و نوازش بر سرم جز تو
سر می كنم با دردهايم تا كه برگردی
كی می نهد مرهم به زخم پيكرم، جز تو؟
وقتی كه می باريد از هر سمت تنهايي
كی جان پناهم شد، گل نيلوفرم! جز تو؟
خوابيده در چشم تو هر شعری كه از عشق است
از كس نمی گويم سخن در دفترم جز تو
آخر چگونه می توان دل كند از چشمت
آری ز هر كس می توانم بگذرم، جز تو
درفكر آنم گر بسوزانی مرا اي عشق!
چيزی به جا می ماند از خاكسترم، جز تو
#سيد_جعفر_عزيزی
@golchine_sher