در حس و حال خاطره ی چشم های تو
چون اشک ، عاشقانه میفتم به پای تو
دم می کند هوای دلم ! خیس می شوم
با بغض های شرجیِ پشت صدای تو
ای کاش تا به ساحل چشمت رسید غم
در جزر و مد گریه بمیرم برای تو
طوفان هر نگاه تو خون می کند به پا
در قلب بی قرار ترین ناخدای تو
دریا نمی کند دل از این ساحل شنی
تا مانده روی سینه ی آن جای پای تو
پشت قباله ی تو جهازی است از غزل
با قلب صد صدف که فدا شد، فدای تو!
هر شب کنار اسکله چشم انتظارم و
تا صبح غم نشسته کنارم به جای تو...
#سیدشهاب_الدین_طباطبائی
#عضوکانال
@golchine_sher
دلم خوش است اگر ناشیانه می گیرد
ولی همیشه برایت بهانه می گیرد
زلال چشم تو مانند آبی دریاست
دلم به وسعت آن بی کرانه می گیرد
تمام کوچه پر از برف و آتشی در باد
که از حرارت چشمت زبانه می گیرد
نگاه روشن تو در شبی زمستانی
چه گرم راه مرا عاشقانه می گیرد
میان بیشه ی آغوشم آن غزالی که
هوای بوسه لبت را نشانه می گیرد
مثلث شب و سرما و کوچه ای تاریک
و یک معاشقه در این میانه می گیرد
(زمان برای جدایی زمینه می چیند
دلم ز دست زمین و زمانه می گیرد!)
تو میروی و پس از تو ببین که حتی باد
به دست سرکش خود تازیانه می گیرد!
#سیدشهاب_الدین_طباطبائی
#عضوکانال
@golchine_sher