تماشای تو وقت دلبری سخت است باور کن
تو را دیدن به چشم خواهری سخت است باور کن
تصور کردنت حتی میان خواب های من
بدون چادر و بی روسری سخت است باور کن
از اینکه شمع هر محفل شدی آهسته می سوزم
چه ساده از همه دل می بری سخت است باور کن
تصور کردنش حتی مرا از پا می اندازد
تو باشی در کنار دیگری سخت است باور کن
من آن آتشفشانم که فرو خوردم غم خود را
دلی پر دارم و افشاگری سخت است باور کن
مرا با گوشه ی چشمی به اتش می کشی، آری
نگاهت باشد اما سرسری سخت است باور کن
به خون دل به دست آوردمت دل کندن آسان نیست
که بگذاری و راحت بگذری سخت است باور کن
#سید_علیرضا_جعفری
@golchine_sher
تماشای تو وقت دلبری سخت است باور کن
تو را دیدن به چشم خواهری سخت است باور کن
تصور کردنت حتی میان خواب های من
بدون چادر و بی روسری سخت است باور کن
از اینکه شمع هر محفل شدی آهسته می سوزم
چه ساده از همه دل می بری سخت است باور کن
تصور کردنش حتی مرا از پا می اندازد
تو باشی در کنار دیگری سخت است باور کن
من آن آتشفشانم که فرو خوردم غم خود را
دلی پر دارم و... افشاگری سخت است باور کن
مرا با گوشه ی چشمی به اتش می کشی، آری
نگاهت باشد اما سرسری سخت است باور کن
به خون دل به دست آوردمت دل کندن آسان نیست
که بگذاری و راحت بگذری سخت است باور کن
#سید_علیرضا_جعفری
@golchine_sher
با منی اما نفهمیدی که تنهاتر شدم
گریه کردم فکر کردی زیر باران تَر شدم
سهم تنهاییِ من یک پاکت سیگار بود
سوختم آهسته تا همرنگ خاکستر شدم
شب به شب، بی خوابی و سردردهای بی کسی
قرص خوردم پشتِ هم محتاج خواب آور شدم
گفته بودی دوستت دارم ولی برعکس بود
حرف چشم و خط لب های تو را از بَر شدم
جوجه ی یک روزه ای بودم که در دستان تو
با نوازش های دل سوزانه ات پرپر شدم!
از غرورِ رو به تاراجم نمانده هیچ چیز
کشوری مستعمره بی شاه و بی لشکر شدم!
باز باران آمد و... دلتنگی ام را گریه شست
باز باران آمد و... من زیر باران تر شدم
#سید_علیرضا_جعفری
@golchine_sher
بامنی اما نفهمیدی که تنهاتر شدم
گریه کردم فکر کردی زیر باران تَر شدم
سهم تنهاییِ من یک پاکت سیگار بود
سوختم آهسته تا همرنگ خاکستر شدم
شب به شب ، بی خوابی و سردردهای بی کسی
قرص خوردم پشتِ هم محتاج خواب آور شدم
گفته بودی دوستت دارم ولی برعکس بود
حرف چشم و خط لب های تو را از بَر شدم
جوجه ی یک روزه ای بودم که در دستان تو
با نوازش های دل سوزانه ات پرپر شدم!
از غرورِ رو به تاراجم نمانده هیچ چیز
کشوری مستعمره بی شاه و بی لشکر شدم!
باز باران آمد و... دلتنگی ام را گریه شست
باز باران آمد و... من زیر باران تر شدم
#سید_علیرضا_جعفری
@golchine_sher
کشوری بودم که از هر سو به سمتم تاختی
پرچم عشق خودت را بر دلم افراختی
عاشق دشمن شدن سخت است اما من شدم
رفتی و اردیبهشتم را جهنم ساختی
چند روزی باعث سرگرمی ات بودم،مرا
مثل یک اسباب بازی گوشه ای انداختی
دست در دست رقیبم دیدمت ای باوفا
خیره در چشمت شدم اما مرا نشناختی
او که رفته برنخواهد گشت ای دل شاد باش
باختی در عشق او وقتی خودت را باختی
#سید_علیرضا_جعفری
@golchine_sher