دلم تنگ است و میدانم تو دیگر برنمیگردی
بمانم هرچه خیره پشتِ این در، برنمیگردی
فقط من ماندهام اینجا و این امواجِ توفانی
غروبی رفتهای و سویِ بندر برنمیگردی
به یادت هرچه بیتابانه بنشینم به رویِ تاب
به زیرِ این درختِ سایهگستر، برنمیگردی
دوباره دانه میپاشم حیاطِ خیسِ باران را
اگرچه خوب میدانم کبوتر برنمیگردی
تُهی از نوبهارت مانده تقویمِ خزانِ من
به این مهر و به این آبان و آذر برنمیگردی
غریبی میکنم با قابِ عکست نااُمیدانه
خودم هم کردهام انگار باور برنمیگردی
هزاران سالِ دیگر کاش با بویِ تو برخیزم
به دیدارم نگو که صبحِ محشر برنمیگردی...
#شهراد_میدری
@golchine_sher
صبح آمده غمهای جهان دور بریز
در نغمه ی هر پرنده ای شور بریز
لبخند بزن ، سلام کن با گل سرخ
خورشید من از پنجره ات نور بریز
#شهراد_میدری
@golchine_sher
صبح آمده تا که نغمه پرداز شود
عشق آمده تا پنجره ات باز شود
برخیز و غزل بخوان به وقتِ گل سرخ
تا روز تو عاشقــــــــــانه آغاز شود
#شهراد_میدری
@golchine_sher
آغـــاز سپیـــده ی دل انگیــز بخیر
رویــای غـــزالان سحــرخیــز بخیر
خورشید نوشته روی هر برگ طـلا:
ای حضرت عشق! صبح پاییز بخیر
#شهراد_میدری
@golchine_sher
همرنگِ سپیده و سپیدار شوید
مشتاقِ سلام و مستِ دیدار شوید
روشن شده چشم آسمان ،صبح بخیر
در می زند آفتاب بیدار شوید
#شهراد_میدری
@golchine_sher
بغل کن بالشت را بعد از این او بر نمی گردد
بهارِ مملو از گل های شب بو بر نمی گردد
خودت دستی بکش روی سرت، خود را نوازش کن
سرانگشتی که می زد شانه بر مو
بر نمی گردد
دلت پر می کشد می دانم اما چاره تنهاییست
به این دریاچه دیگر تا ابد قو بر نمی گردد
ببندی یا نبندی سبزه ها را بعد ازاین روبان
نگاه گوشه ی قابش به این سو بر نمی گردد
#شهراد_میدری
@golchine_sher
زاینده ترین رود روان باش و بخند
چون بادصبا مشک فشان باش و بخند
دَم آمده چای صبح با طعم عسل
آسوده ی غمهای جهان باش و بخند
#شهراد_میدری
@golchine_sher
صبح است و هوا، هوای عاشق شدن است
سرمســت نسیــم، غنچــه ی نستــرن است
هر پنجـــره بــاز و هر قنــاری خوشخــوان
امــــروز بـــه رنــگ آرزوهـــــای مـــن است
#شهراد_ميدرى
@golchine_sher
خورشید طلا به احترامت مانده
هر غنچه ی گل، دلخوش نامت مانده
وا کن مژه تا زندگی آغاز شود
یک صبح، معطل سلامت مانده
#شهراد_ميدری
@golchine_sher
برخیز که صبح، روشن از امید است
شب رفته و خط نور، بیتردید است
از پستچی پنجره تحویل بگیر
در پاکتِ اَبر، نامه ی خورشید است
#شهراد_میدری
@golchine_sher
قرار از تو، شمال از تو، خیالِ مخملش با من
شب و باران و یک کلبه میانِ جنگلش با من
خجالت می کشی شاید که ساکت مانده ای، باشد
تدارک دیدنِ رویایمان از اولش با من
بیا کارت نباشد بختمان گرچه گره خورده
رهایی از طلسم و هرچه جادو جنبلش با من
دو پلکت را ببند و حس کن آهنگِ قدمها را
اتاقی با تمِ پاییز و رنگِ خردلش با من
بده دستت به دستم گرمِ گرم از شعله هایِ رقص
اجاقِ چاقِ رنگین طاق و چوبِ صندلش با من
صفایی کن بده لم بر حریرِ ماهِ رویِ ابر
ردیفِ نازبالش هایِ نرمِ ململش با من
فدایِ خستگی هایت، لبی تر کن بخوان شعری
صدایِ قُل قُلِ قوریِ چای و منقلش با من
برای شاممان یک سفره شعر و دلبری با تو
کمی ریحان و خوشبختی و نانِ بَل بَلَش با من
جهان تا بوده گرچه دل شکستن بوده آیینش
دلت را دستِ من بسپار، حلِ معضلش با من
تو با من تا تهِ رویا بیا تا آخرِ این شعر
غزل با خطِ نم نم رویِ برگِ جنگلش با من
#شهراد_میدری
@golchine_sher
غـوغـاگــر نغمــه های شــورانگیزم
از شعــر و شــراب زنــدگی لبـریزم
با شــوق دوبــاره دیــدن لبخنــدت
از خواب خوش سپیده برمی خیزم
#شهراد_میدری
@golchine_sher