بعدِ تو منظره ی کوچه ی مان، فرق نکرد
پنجره، چهره ی من، سوزِ اذان، فرق نکرد
سرِ هر پیچ که عمداً به تو برمی خوردم
سرخیِِ صورت من از هیجان، فرق نکرد
بعدِ تو مادرم از عشق مرا می ترساند
حسِّ من زیر قدم های زمان فرق نکرد
بی تو در گیرِ خیالاتِ پُر از درد شدم
روی بوم غزلم، رنگِ خزان فرق نکرد
روز وُ شب، خوانده شدی در دلِ هر تصنیفی
بعد تو سوزِ قمر، لحنِ بنان، فرق نکرد
مردی از جنس تو در قصه ی من مانده هنوز
سال ها رفت؛ ولی مردِ جوان، فرق نکرد
هر چه می خواستم از شب به حقیقت پیوست
روز شد، چهره ی بی رحمِ جهان، فرق نکرد
#صنم میرزازاده نافع
@golchine_sher