مالِ منی ولی
برایِ من نیستی
درست مثل گُلدانی
رویِ تراسِ یک خانه
مالِ منی ولی
بویت برایِ رهگذران است
#علیرضا_رضایی
@golchine_sher
از پنجره میآید
خانه را دور میزند
از پنجره بیرون میرود
به تو میماند باد
بیدلیل
بیبهانه
بیخبر
با بوی خوش میآید
و با دلم میرود
#علیرضا_رضایی
@golchine_sher
حرف بزن بانو
اگر شعر تنها راهِ نجاتِ ما نیست
چگونه دوستت داشته باشم که صبح شود؟
#علیرضا_رضایی
@golchine_sher
از پنجره میآید
خانه را دور میزند
از پنجره بیرون میرود
به تو میماند باد
بیدلیل
بیبهانه
بیخبر
با بوی خوش میآید
و با دلم میرود
#علیرضا_رضایی
@golchine_sher
دوست دارم دستت را بگیرم و باهم
شهری را پیدا كنیم كه جاده ندارد
نه كوچهای
نه خیابانی
و نه حتی قدمگاهِ كوچكی
شهری كه متروكه باشد
و هنگام در آغوش كشیدنت
آنقدر سكوت كند كه
صدای جریان خونت را
با رودخانهها اشتباه بگیرم
و با خیالِ راحت هزاربار
در آغوشت بمیرم و تا میبوسیام
دوباره زنده شوم
جاده ها كه نباشند
نه رفتنی هست
و نه آمدنِ كسی كه میترسم
شايد جای مرا بگیرد
#علیرضا_رضایی
@golchine_sher
قطاری که به ایستگاه رسید
مرا با تمام خاطرههایم برد
تورا با بویِ تنت جا گذاشت
کنار لباسهای خاکیام
ایستگاهی که ما را میدید
از تمام قطارها متنفر شد
#علیرضا_رضایی
@golchine_sher
آدمها میآیند
میروند
و در این عبورِ مبهم
عشق اتفاقِ سادهایست
که میماند و چون تیر برقی
در سکوتِ یک بعدازظهر گریه میکند...
#علیرضا_رضایی
@golchine_sher
مالِ منی ولی
برایِ من نیستی
درست مثل گُلدانی
رویِ تراسِ یک خانه
مالِ منی ولی
بویت برایِ رهگذران است
#علیرضا_رضایی
@golchine_sher
چگونه نگاهت کنم
که باران نگیرد
و بنویسمت
که قلمها نشکنند؟
مگر خورشید و ماه
دوتای متفاوت
از دو نوع نیستند؟
چگونه است که هردو را به تو تشبیه میکنم
و کسی حرفی از خیال در شعرهایم نمیزند؟
حرف بزن بانو
اگر شعر تنها راهِ نجاتِ ما نیست
چگونه دوستت داشته باشم که صبح شود؟
#علیرضا_رضایی
@golchine_sher
قطاری که به ایستگاه رسید،
مرا با تمام خاطرههایم برد
تورا با بویِ تنت جا گذاشت
کنار لباسهای خاکیام
ایستگاهی که ما را میدید
از تمام قطارها متنفر شد...
#علیرضا_رضایی
@golchine_sher
آدمها میآیند
میروند
و در این عبورِ مبهم،
عشق اتفاقِ سادهایست
که میماند و چون تیر برقی
در سکوتِ یک بعدازظهر گریه میکند...
#علیرضا_رضایی
@golchine_sher
نمیتوانم باور كنم
همین امشب كه نیستی
چند سال پیر شده باشم...
#علیرضا_رضایی
@golchine_sher
واژهها رودند!
از تو که مینویسم
به دریا میرسند...
#علیرضا_رضایی
@golchine_sher
کاش دستی داشت تا به پنجره که میکوبید
یا زبانی که وقتی صدایم میکرد
یا دلی که وقتی برایم میتپید
کاش آدم بود این قاصدکِ تنها
آنوقت که دلتنگِ تو بودم و میدانست
رو به کدام قبله
باد عطر تورا میآورد
#علیرضا_رضایی
@golchine_sher
خیال کن مرا
کبوتری غریب
کبوتری که عاشق است
که جَلدِ چشمهایِ توست
کبوتری که باز هم نمیرسد
به خانهات
به خانهاش
به گنبد طلایِ چشمهایِ تو
خیال کن مرا
کلاغِ خستهی کویر
در انتظارِ بازگشتِ تو...
#علیرضا_رضایی
@golchine_sher
تنهایی
یعنی بارانِ مهربان و
چترهایِ بیرحم
از تو لذت میبرند
از تو آباد میشوند
و زیر چترهایشان
هنوز هم تورا نمیفهمند...
#علیرضا_رضایی
@golchine_sher