دوباره دیر کردی...از دهان افتاد چایی ها
حسابم با کتابم جور شد با این جدایی ها
دوباره ساعت اَت خوابیده لایِ دفترِ شعرت
خودت جا مانده ای در ایستگاهِ بی وفایی ها
تو قلبم را گره پشتِ گره بستی به موهایت
چه طولانیست گیسویِ شبِ عقده گشاییها
تو حتی در خیالاتی که می بافم نمی آیی
همیشه کار دستم داده این واقع گرایی ها
دعا کردم...دعا با شاخه یِ رز مانده در دستم
تورا ازدست خواهمداد با این بیخدایی ها
#علی_مردانی
@golchine_sher
دوباره دیر کردی...از دهان افتاد چایی ها
حسابم با کتابم جور شد با این جدایی ها
دوباره ساعت اَت خوابیده لایِ دفترِ شعرت
خودت جا مانده ای در ایستگاهِ بی وفایی ها
تو قلبم را گره پشتِ گره بستی به موهایت
چه طولانیست گیسویِ شبِ عقده گشاییها
تو حتی در خیالاتی که می بافم نمی آیی
همیشه کار دستم داده این واقع گرایی ها
دعا کردم...دعا با شاخه یِ رز مانده در دستم
تورا ازدست خواهمداد با این بیخدایی ها
#علی_مردانی
@golchine_sher