چایی ام یخ کرد از کامی که نیست
از تظاهر ، از سرانجامی که نیست
چایی ام یخ کرد در فنجان مرگ
مثل من ، از ترس فرجامی که نیست
گم شدم در بغض مادرزاد عشق
در خودم ، در صبح و در شامی که نیست
پشه ها هِی وِز و وز ، مرداب درد
وَه چه بی طاقت ، از انجامی که نیست
بوی تَف دارد اتاقم سالها
هفته ها در چنگ اوهامی که نیست
از سیاهی خواستگاری کرده اند
نو عروس از شهر گمنامی که نیست
بر سیاوش اَنگ بدنامی زدند
شوکران می نوشم از جامی که نیست
پختگی در حرف هایم نیست نیست
شهرت از من رفته از نامی که نیست
#فواد_شجاع_الدینی
#عضو_کانال
@golchine_sher
اینکه اینجاست دلت ، پیش منی شکی نیست
عاشقی شکل خودت ، اینکه زنی شکی نیست
بعدِ شیرین غزلم مرد ، نمی دانستم
اینکه گفتی تو به من ، کوه کنی شکی نیست
شاعر از چشم تو افتاد گلم ، حرفی نیست
از بد اقبالی من ، لاف زنی شکی نیست
اشک تمساح اگر ، ریخته ام مدیونم
بد نگو پشت سرم ، بد دهنی شکی نیست
کوه نور است که از من ، تو به یغما بردی
شاه افشاری من ، راهزنی شکی نیست
من به آن هفت در از ، قصر شما مشکوکم
اینکه رسوای همان ، پیرهنی شکی نیست
من فراموشی دیروز توام ، باور کن
اینکه امروز ، تو پیمان شکنی شکی نیست
#فواد_شجاع_الدینی
#عضو_کانال
@golchine_sher
منکه بی بال و پَرم ، بال و پرم بال تو بود
خواب دلواپسی ام ، زاده افعال تو بود
با تو پرواز دگر دارم و آهنگ دگر
رفتنت سهم دل و ، بی خودی ام مال تو بود
لحظه ای باور من ، شرجیِ دستان تو داشت
شک و تردید من از ، خستگیِ حال تو بود
منکه بی خود شده ای ، گم شده از نام توام
شرط پیدا شدنم ، در گرو فال تو بود
با وجودی که من از ، دست تو سهمم همه هیچ
طفلکی این دلِ من ، ناخوشِ احوال تو بود
در هجومی پُرِ از ، لالیِ دستان کبود
میوه نارس ما هم ، سخن کال تو بود
باورم شد که لبت ، میوه ممنوعه نبود
حیف از این باور باطل ، که از اغفال تو بود
باز اگر مشکل تو ، مشکل سرمشق من است
اشتباه من از آن ، درس پُر اشکال تو بود
مَنعم از درد مکن ، مُدعی ات شعر من است
خوب من بد شدنت ، بازی امسال تو بود
#فواد_شجاع_الدینی
#عضوکانال
@golchine_sher
تنش باران لبش دریا ، دوبیتی هایِ نازش گل
به دریا می زنم دل را ، چه موجی موی بازش گل
شدم مهمان لبخندش ، گلاب آورد و با خود گل
تعارف کرد نازش را ، پریزادم جهازش گل
نگفت از عشق و احساسش ، نگفت از حال هر روزش
نگاهش کِل کشید اما ، مرا بوسید رازش گل
نه خان می داند از عشقش ، نه رعیت زاده ها حتی
چهل آبادی ام عاشق ، که یار افسانه سازش گل
مرا رقصاند و شعرم را ، حنابندانِ هر بیتم
چه رقصی دامنش عاشق ، چه زلفی اهتزازش گل
نگارم هفت فرسنگ از ، عروس آباد عشق آمد
رسید از خواب تعبیرم ، عزیزم روی بازش گل
#فواد_شجاع_الدینی
#عضوکانال
@golchine_sher
تب آورد عشوه آورد عشق بردوش
وَ خال از هند و از بم باز آغوش
دو ابرو راه و تا چین زلف همراه
دل از خاقان ارگم برد تا شوش
کنارم ماه و می ، مضراب هر زلف
از آن گیسوی بازش گفت بر گوش
حسابم با کرام الکاتبین بود
اگر خالی به لب هم داشت منقوش
از آتش هر سیاوش سربلند است
اگر سودابه هم می دوخت پاپوش
به شرطش باختم ، هربار می گفت
ببین بردم ، تو را یادم فراموش
#فواد_شجاع_الدینی
#عضو_کانال
@golchine_sher