ای مرکز حاجات جهان، حضرت خورشید
زیبنده ترین جا و مکان، حضرت خورشید
محتاج نگاه توام ای ضامن آهو
بنما نظری وقت اَذان، حضرت خورشید
در صحن و سرایت همه اعجاز بهارست
اما دل من، بی تو خزان، حضرت خورشید
آن گنبد و آن جاه وجلال وجبروتت
آرامش روحی و روان، حضرت خورشید
افلاک همه سر به سجودت زده زانو
تعظیم کند پیر و جوان، حضرت خورشید
با نام تو خوشبو شده این خطه ایران
دیگر چه نیازی به بیان، حضرت خورشید
در وصف تو عاجز شده فرهنگ لغت ها
شعرم شده بی تاب و توان، حضرت خورشید
#مریم_آقاجانی
#عضوکانال
@golchine_sher
ازدحام هزار رنگی هاست شاعر اما سپید می گوید
بین آن واژهای بارانی، دو هجایی امید می گوید
روزگاری که بر مرادش نیست، شده در شعر مثل بازیچه
مثل باد و غروب پاییزی در گلوگاه خلوت کوچه
بی شمارند شعرهای جنون، شاعران خود نماد مجنونند
بغض هایی میان خلوتشان، غرق در خیال و دل خونند
حال شعرش خراب و او اما دارد(امن یجیب) میخواند
رقص رقص قلم که لرزانست واژه ها را عجیب میخواند
(شاعران درد مشترک دارند) غصه هایی که تلخ وپنهانند
واژه هایی که مات می مانند بغض سردی میان زندانند
#مریم_آقاجانی
#عضوکانال
@golchine_sher