eitaa logo
گلچین شعر
14.3هزار دنبال‌کننده
815 عکس
280 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
شب آمده که دوباره زِ درد ناله کنم دوباره خون دلم را به صد پیاله کنم مَه آمدست و ستاره به سوگواری من که تا سحر بنشینم زِ درد ناله کنم بهار آمد و امّا در این خزانِ وجود چگونه شاد° دلِ خود زِ برگ و لاله کنم زِ جان ودل چه بپرسی که دربیان فراق حدیث جان و دلم را به غم حواله کنم در این بهارِ بدونِ نشاط در دلِ شب هزار شکوه زِ شبنم ، فغان زِ ژاله کنم زِ عمر کوته (مهدی) اگر سخن خواهی حدیثِ دردِ فراقِ هزار ساله کنم (هفت هنرخراسانی) @golchine_sher
باز آی و انیس دل غمدیده من باش رویت بنما منظره ی دیده ی من باش از چشم رقیبان به کنار وبه برِ من همراه من و این دل غمدیده من باش در فصل خزانی که گلی نیست به باغی گلچهره ی به°از گُلِ این سینه من باش خواهی که شوی ساکن کویی، زِ محبت آ ، ساکن این سینه ی بی کینه من باش تا نیک ببینم خوش و زیبا رُخ خودرا حاضرشووغایب مشو، آئینه من باش من تشنه ی آن لعل لب و جام شرابم باز آی شراب من و نوشینه من باش گر شادی مهدی نه بخواهی برسانی باز آی و بمان و غم دیرینه من باش (هفت هنر خراسانی) @golchine_sher
دل هوسِ باغ و چمنزار ندارد میل خوشی ، این دلِ بیمار ندارد این دلِ بیچاره که درسینه من است جز غم و اندوه به خود بار ندارد آه زند ، اشک بریزد ، همه نالد غُصه خورَد ، هیچ دگر کار ندارد باغ وچمن،سبزه و گُل سود نبخشند زانکه همی در برِ خود یار ندارد باکه نشیند ! غمِ خود با که بگوید این دلِ بیچاره که دلدار ندارد شب همه شب تابه سحرصبروقراری همره این دیده ی بیدار ندارد این دلِ مهدی که غزل نیک سَراید میل به آواز و به اشعار ندارد @golchine_sher
مرا مَبَر به گلستان ، که دل دَوا نشود دلی که بسته به عشق است به سبزه وانشود زِ دیدن گل و لاله به دشت و باغ و چمن زِ بندِ غصه و غمها ، دلم رها نشود مرا مگو که فرامُش کنم خیالِ نگار که فکر و ذهن من از عشق او جدا نشود چو نیست یار من اکنون کنارمن ، به دلم در این بهار مصفّا دمی صفا نشود تو شاد باش و دلم را به حالِ خود بگذار به شادمانی اَت ای جان دل آشنا نشود همان بِهَست که خموشی گزینم و کنجی که حقّ مطلب عشقش چنین اَدا نشود مگو غزل ، مَسرا ( مهدیا) زِ دردِ فراق که در پسندِ بهاران شعار ما نشود @golchine_sher
سیزده نوروز گشت و باز پُر غوغا شدم فارغ از باغ و گلستان با خودم تنها شدم آنقَدَر پرسیده شد ، از غیبتِ من در چمن تا میانِ مردمانِ بوستان رسوا شدم من چگونه پا نهم بر بوستانِ بی نگار بوستان بود و نگاری که بر او شیدا شدم سیزده نوروز گشت و باز در تنهائی اَم من جدا از مردمان و دامن صحرا شدم شاد باشید و بخندید ای عزیزانِ چمن بی خیالِ من اگر که همدمِ غمها شدم از منِ ( مهدی ) مدان این نکته های نغز را اوبه دردانداخت من راکه چنین شیواشدم @golchine_sher
کسی نداند از این دل ، چِها به بَر دارد خدا زِ غُصّه و غمها ی دل خبر دارد فراقِ یار عذابیست که کس نمیداند مگر کسی که غمِ یار خود به بَردارد نصیحتم چه کند آنکه در وصال یار بِسَر بَرَد همی و تاج او به سر دارد وجودمن همه حسرت شده چه میدانید که روز و‌شب به دیار طَلَب گذر دارد دگر دلم شده سیر از جهانِ زندگی و نه ترس مردن و نه از خطر حَذَر دارد نصیحتم مکن ای زاهدِ نکو مذهب کجا نصیحت تو ، بر دلم اثر دارد به خنده لب نگشایدزِ درد و غم(مهدی) ازاین جهت دل خونین و چشم تَر دارد @golchine_sher
بیا که بی تو نباشد مرا بهار ایدوست بیا که بی تو ندارم دگر قرار ایدوست توئی بهارِ من و لاله زارِ من ، زینرو چه حاجتی به بهارست ولاله زار ایدوست بیا و لطف و کَرَم کن از این دیارِ فنا مرا بِبَر به دیار خود ای نگار ایدوست به چشمِ منتظر و پُر زِ آبِ من اکنون بیا و چهره ی خود را کن آشکار ایدوست تو را زِ روی ارادت به وقتِ شام و سحر صدا زدم که بیایی ، هزار بار ایدوست بیا که دل زِ فراقت به خون نشسته بیا ببین که دیده به هجرت شداشکبارایدوست طَلَب مکن تو ز (مهدی) سرودنغز وروان که رفته ذوق سرایش ،دراین بهار ایدوست @golchine_sher
بیا ببین که چه سوزی درونِ آهِ من است بیا ببین که چه اشکی در این نگاهِ من است قسم به آنکه دو عالم همه به دست هموست که دوزخی که بِپا میکند زِ آه من است تو‌ از سیاهی شب ناله میزنی ؟! هیهات بیا ببین که سیه تر زِ شب پگاهِ من است نگار گشته رفیقِ رقیبِ پُر زِ جفا انیس و همدم من هم شبِ سیاهِ من است نه حاجتی به مَه است و نه اختر ونه به شمس فروغ گوهرِ اشکم چراغِ راهِ من است کدام عقل بکشاند تو را به جنگ من ای دون که صبر و ذکر دعای سحر سپاه من است مرا مگو که سخن را رها نما ( مهدی) که نه به دستِ من است ونه دلبخواهِ من است @golchine_sher
گشته مُنَوّر دو جهان ، انجمن چون شده میلاد امامِ حسن زاده ی زهرا ، شده پورِ علی نور کرامت شد از او منجلی تا که پسندیده بشر را خدا زاده ی زهرا شده آن مجتبی پاره ی مَه بوده به دست رسول جام امامت شد و جان بتول نام حسن چون که برآمد بر او نور خدا جلوه نموده در او نور دو چشمِ علی ی مرتضی گوهری از فاطمه ی مصطفی هرچه بگویم ز حَسَن کم بُوَد نیکی عالَم همه بر او سِزَد جان و دل ما همگی شاد باد خُرّم و خرسند ز میلاد باد @golchine_sher
نه با گل میشوم خندان،نه با مَی میشوم شاد نه با فصل بهاران میشوم از غصّه آزاد نه با اندرز و پند مرشدِ راهِ شریعت دلِ ناشادمانم میشود فرخنده و شاد به جای چه چه ازبلبل برآیدنوحه خوانی به جای نغمه آید مردمان را آه و فریاد اگر چه در همایون کوک باشد سازِ دلها ولی آید به گوشِ ما فقط الحانِ بیداد تمامِ زندگانی بود از عشق و محبّت محبّت کو! کجارفت آنهمه عشقِ خداداد خداوندا تو تقصیری نداری گر که امروز به چشمِ خویش بینم میروداین عمربرباد برو و با خدا بگذار ( مهدی) این حکایت مکن ازاین غم واندوه وماتم بعدازاین یاد @golchine_sher
ای آنکه تو زِ دوای کسی اَبا نکنی ندانمت زِ چه دردِ مرا دوا نکنی نظر کنی به خطاکارِ پُرجفا از لطف نظر به جانبِ این بی خطا چرا نکنی به پادشَه بنمائی مَحبّت و زِ چه رو مَحبّتی زِ کرامت بر این گدا نکنی هزار باره گرفتی مرا به تیرِ بلا به دقّتی که یکی باره هم خطا نکنی چه کرده ام که در این ماجرا تو با دل من چه گویمت که چِها کردی و چِها نکنی بِدین حدیثِ غمِ من همه صفا بکنند مگر که میشود ای جان تو هم صفا نکنی خداست بامنِ(مهدی)،کجا روی ای دوست که واهمه زِ عذابِ من و خدا نکنی @golchine_sher
فغان و درد که به کامم زمان نمی آید هم این زمان نرود نه ، هم آن نمی آید زمانِ عمرِ من ای دوست تمام گشت و وَلی ختامِ بختِ سیاهم زمان نمی آید برفته دل زِ برِ ما ، نمیرسددلبر رسیده جان به لبِ ما و جان نمی آید صفای اردیبهشت به جای نخوتِ دی بهار هم نه به جای خزان نمی آید چرا به گوشه ی حاجت نمیرسد آن یار چرا به گوشِ عبادت اذان نمی آید از آن زمان که تو رفتی ز دیده ام ای دوست سروده ای به زبانِ بیان نمی آید اگرچه گشته روان از دو دیده سیلِ سرشک غزل سروده ی " مهدی" روان نمی آید @golchine_sher
سپیده سرزد و خورشیدِ ما رسید بیا شب سیَه سپری شد، سحر دمید بیا گذشت روز و شب ما وُ مثالِ یلدایی شبانه های سیاهی به روز رسید بیا تمامِ شب به امیدِ وصال تو بگذشت خجل شدم زِ وصال و شب وامید بیا شبم بِرفت و نباشد مرا دگر اثری زِ روی ماه و ستاره ، رسید شید بیا بیاکه خونِ دلِ من به دیده ام برسید بیاکه خونِ دلِ من به روی° دوید بیا رسیده سال نو و سحر دمید و وَلی مرا دگر نه بهارست و روزِ عید بیا گذشت عمر و وَلیکن تو را خبر نَبُوَد که در فراق تو ( مهدی ) چِها بدید بیا @golchine_sher
رفتی از خانه ام و در دل و جانم ماندی در خیالاتِ من و روح و روانم ماندی هرکه ازدیده رودمی رود از دل ، توچرا رفتی از دیده ام و در دل و جانم ماندی رفتی وچهره نهان کردی ودرقصّه ی عشق همچو ذکر سحری وِردِ زبانم ماندی آمدی به° زِ بهار و بنشستی چو بهشت رفتی و خاطره گشتی به خزانم ماندی رفتی وخوشدلم از اینکه دراین بزم وجود عشقِ افشا شده در رازِ نهانم ماندی همچنان آب زلالی که به بُستان برود تو روان گشتی ودر شعرِ روانم ماندی یاد و نام تو بُوَد تا به ابد بامن از آنک در دلِ ( مهدی) و در جانِ بیانم ماندی @golchine_sher
ای که سودای رُخَت شاملِ ما نیز شدست جام دل از مَیِ عشق تو چه لبریز شدست کو بهارانِ گل و فصلِ تموزت؟! مارا چار فصلِ همه ی سال که پائیز شدست با طلوعِ گلِ خورشید و سحر خیزیِ گل عقده ی این دلِ ما نیز سحرخیز شدست چه عجب ،گر که زِ پیغام سروشِ سحری نوحه ی مرغِ عزادار، دل انگیز شدست حالِ بلبل چونه خوش باشدازاین روزسیَه عرصه ی جلوه گری های شباویز شدست کو دگر نوبت نوروز و دگر موسم گل روزگاران که سیاه آمده شبدیز شدست عیبِ(مهدی)مکن ازجام شراب ومَیِ عشق گرچه دستور به تقوا و به پرهیز شدست @golchine_sher
قدرِ شبِ قدر بداند کسی آنکه کند روی° به خالق بسی شب همه شب تا به سحر با خدا دردِ دلِ خویش بگوید جُدا خواب ندارد به دو چشمانِ تر جان و دلش زنده بُوَد تا سحر ذکرِ خدا بر لبِ او جاری است توبه کنان در جَزَع و زاری است بر سرِ خود دفترِ قرآن بَرَد ذکرِ خدا بر درِ یزدان بَرَد قدرِ شبِ قدر بدان ای نکو روضه ی رضوان چو درآید براو مهدی ازاین شب توندانی،خموش رو تودراین شب به عبادت بکوش @golchine_sher
فَخرِهستی درزمان و زندگانی امشب است آن شبِ قدرِ نکویِ آسمانی امشب است آن شبی را که خدا نیکوپسندش کرده است از هزاران ماه° بهتر نیک دانی امشب است کس نمی داند چه باشد این شب قدرِکریم کانچه از رازست واسرارنهانی امشب است ماه مهر و مهربانی باشد این ماه و درآن بهترین شب هم زِ ماهِ مهربانی امشب است گر که خواهی با خدای خود نمایی گفتگو فرصتی خوب از برای همزبانی امشب است وَر کلامِ حق° تعالی را بخواهی بهرِ خود نوبتی خوشترکه تاقرآن بخوانی امشب است بهتر از هر شب بیا در مهر کوش و عاشقی مهدیاوقتِ خوشِ عشق وجوانی امشب است @golchine_sher
الهی دل به مهرت آشنا کن دلم را با نگاهت با صفا کن برون کن هرچه عشقی دردلم هست دلم را عاشق خود ای خداکن _______ خداوندا دلِ ما را صفا ده دلی بَس عاشق و درد آشنا ده مرا کن عاشقِ خود خالقِ من وجودم را تو عشقِ پر بها ده _______ الهی یک نگاهی بر دلم کن نگاهی بر دلِ بی حاصلم کن به مشکل خورده ام در زندگانی خداوندا تو فکر مشکلم کن _______ خداوندا صفای زندگی ده مرا توفیقِ عشق و بندگی ده برای روزه داری و نمازت مرا اِستادگی ، پایندگی ده _______ الهی نورِ ایمانم عطا کن مرا از ظلمتِ دنیا رها کن زِ هر درگه برونم کن خدایا مرا با درگهِ خود آشنا کن _______ خداوندا دلم را شاد گردان دلم از بندِ غم آزاد گردان شده ماتمسرا ویرانه ی من خدایا خانه ام آباد گردان _______ الهی جانِ من را پر ثمر کن زِ عشقت سینه ام را پر گُهر کن گرفتارِ غم و اندوه هستم الهی بر منِ مسکین نظر کن _______ خداوندا دلم پر نور گردان زِ عشقت جانِ من مسرور گردان دلم ویرانه ی هجرِ تو باشد چنین ویرانه را معمور گردان _______ الهی اُنس قرآن بر دلم نِه صفای عشق و ایمان بر دلم نِه هر آنچه دوست داری بار الها کَرَم بنما به من، آن بر دلم نِه _______ خدا وندا شب قَدرَت عطا کن در این شب زندگی را با صفا کن بیا و عشقِ خود را در دلم نِه بِدینگونه دلم را پُر بها کن @golchine_sher
ازوجودِ منِ بیچاره چه خواهی ای دوست از چه از عُمرِ منِ خسته بکاهی ای دوست دیده را نیست دگر هیچ بِجُز آبِ روان سینه را نیست بِجُز آتشِ آهی ای دوست نه گذر هست تو را بر درِ ویرانه ی من نه مرا هست به درگاهِ تو راهی ای دوست بِجُز از عشق ، اگر جُرم بُوَد در نظرت چه خطایی زِمن آمد!چه گناهی ای دوست دست از دامن تو هیچ نگیرم ، به ستیز بفرستی اگرم خیل و سپاهی ای دوست راه بنمای و گشا درگه و بردار نقاب که مرا نیست جزاین هیچ پناهی ای دوست عُمر (مهدی) به سرآمد، همه در دردِ فراق جانِ من گیر و بگو بازچه خواهی ای دوست @golchine_sher
خداحافظ ای ماهِ قرآن و دین مهِ خالقِ آسمان و زمین خداحافظ ای ماهِ خوب خدا که کردی مرا با خدا آشنا خداحافظ ای لطفِ شبهای تار تو بودی و من بودم و کردگار خداحافظ ای آسمانِ سحر مناجات حق ، در بیانِ سحر خداحافظ ای وقتِ افطارها زمانِ ضیافت ، زمانِ دعا خداحافظ ای افتتاح و سحر وَ یاجوشن ووقت قرآن به سر خداحافظ ای روز میلاد نور حَسَن آمد و بود همزاد نور خداحافظ ای روزوشبهای قدر زمانِ پُر از لطف و زیبای قدر خداحافظ ای بهترین ماه من تویی بهترین ماهِ دلخواهِ من خداحافظ ای سی شب وسی حضور که کرد ی وجود مرا پر زنور خداحافظ ای شعرهای صیام که (مهدی) سرود و دگر والسلام @golchine_sher
آمدم ای شاه به درگاه تو عاشقم و طالب و دلخواه تو آمده ام ، بی کسم و یار نیست کار مرا هیچ مددکار نیست آمده ام تا که پناهم دهی بر حَرَمِ خویش تو راهم دهی آمده ام تا که نگاهم کنی چاره ی این روی سیاهم کنی یک نظری جانب این خسته کن فکرِ منِ خسته ی پربسته کن دردِ مرا کن تو دوا ای نکو ده تو مرا نیک شِفا ای نکو ده تو سعادت به زیارت مرا نزد خدا کن تو شفاعت مرا زارم و رنجورم و هستم فقیر دست مرا گیر تو ای دستگیر من چه کنم گرتو رهایم کنی فکرِ جدایی زِ برایم کنی طاقت دوری زِ تواَم هیچ نیست تاب صبوری زِ تواَم هیچ نیست درگه خود را به رُخم باز کن با دل من، خویش تو دمساز کن مهدی اَم و خادم در گاه تو عاشقم و طالب و دلخواه تو @golchine_sher
تا جایگه عرش برین روح خدا رفت آن عارف فرزانه ازاین کهنه سرا رفت از نسل علی باشد و زهرای پیمبر آن سیّد و آن رهبر آزاده ی ما رفت بودست گرفتار خط و خال لب یار افسوس که آن عاشق وآن دلبرمارفت مشتاقی ما بود و معمّای وصالش کو دیرچرا آمدو ؟ کو زود چرا رفت؟ پروانه صفت گشت جدا از برِ مردم با شعله شمع سحر و نور خدا رفت یک عمربسی مهرو وفابود دراین جمع بوی دگری داشت گل صدق وصفارفت با یک دل آرام و طماَءنینه خاطر بار سفری بسته و با برگ و نوا رفت آن زنده ی جاوید در این دایره ی دهر از خاکی فانی به گلستان بقا رفت عشقی زشهادت به دل انداخت که مهدی آن شاهد جمع ‌شهدا با شهدا رفت @golchine_sher
نشانِ حُسنِ تو دارد ، تمامِ هستی ما زِ نوشِ جامِ تو باشد حدیثِ مستی ما چه شکوه ای زِسیَه بختی ام کنم ایدوست فدای چشمِ سیاهِ تو است هستی ما نه زاهدیم و نه عابد ، چنان که پندارند کز عشقِ روی تو باشد خدا پرستی ما زِ حُسنِ تو نشود کم ، اگر کنی نگهی بلند قامتِ رعنا ، دمی به پستی ما در این خزانِ غم آلوده ای نسیمِ بهار بیا زِ روی کرامت به سرپرستی ما ندانم از چه بُوَد که در قنوتِ نماز نمی دهد ثمر ای دوست دراز دستی ما پرستش تو کنون گر حدیث (مهدی) شد نظر مکن به گناه و به خودپرستی ما @golchine_sher
الهی با حُسَینم آشنا کُن به مِهرَش جان ودل را باصفاکُن بیا مرغِ دلم را از سرِ عشق خدایا راهیِ کربُبَلا کُن خداوندا مرا تا زنده هستم به دردِ عشقِ مولا مُبتلا کُن کَشَم در بندِ عشقِ حضرت دوست زِ بندِ عشقِ تَزویرَم رَها کُن عزای سَروَر و سالارِدین است مرا جانا شریک این عزا کُن دلم را کُن رها ازهرچه عشق است دلم را عاشقِ مِهرِ وَلا کُن ندارد شعر(مهدی) گربهائی خدایا این سخن را پُربَها کُن @golchine_sher