eitaa logo
گلچین شعر
16.7هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
440 ویدیو
15 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad سه تا کانال شعرهای ما @golchine_sher @robaiiyat_takbait @noroz_ramezani
مشاهده در ایتا
دانلود
فکر می‌کردم اگر آتش بگیرد پیکرم بعد از آن ققنوس برمی‌خیزد از خاکسترم بعد ازین خاکستری در دستِ بادم، بگذریم منتِ آتش‌ فقط مانده‌است بر بال و پرم شمع سوزانم که دارم گریه بر خود می‌کنم بعد عمری، جایِ آب، آتش گذشته‌ست از سرم تا دلم از قیدِ خاک و آفتاب آسوده شد شب‌نشین خلوتِ مرداب شد نیلوفرم من نه فرهادم نه مجنونم ولی در عاشقی قهرمان دیگری در داستانی دیگرم ...! @golchine_sher
خودی‌ها دشمنند آخر چه امیدی به دیگرها برادر را به چاه انداختند اینجا برادرها نمی‌دانی چقدر از خواندن تاریخ بیزارم پُرند از واقعیت‌های ننگ‌آمیز دفترها چرا این‌قدر مردم مثل موج و صخره در جنگند خداوندا، نمی‌دانم چه سودایی‌ست در سرها به شوق روی باز دوستان رفتیم، اما حیف که برخوردیم ناغافل به قفل بسته‌ی درها خبر دارند در بندند وقتی بازمی‌گردند مگر آدم بیاموزد وفا را از کبوترها ...! @golchine_sher
دیگر از حرف و حدیث دل و دین خسته شدم از رجزخوانی تردید و یقین خسته شدم عمر، سرگرمی طفلانه‌ی روز و شب ماست دیگر از بازی خورشید و زمین خسته شدم بی‌هدف این همه چون باد دویدن تا کِی! دلِ دیوانه کمی هم بنشین، خسته شدم در پیِ صیدِ تو، ای مرغِ سعادت، همه عمر بس که بیهوده نشستم به کمین، خسته شدم دلْ نه دیوانه‌ی عشق است، نه فرزانه‌ی عقل هم از آن رنج کشیدم، هم از این خسته شدم @golchine_sher
مشتاق صمیمانه‌ی دیدارِ شمایم اما تو بفرما به چه تدبیر بیایم هم سلسلهٔ مویِ تو بسته‌ست به دستم هم رشتهٔ گیسویِ تو پیچیده به پایم آمیخته با آتش و بغض است گلویم من گریهٔ شمعم که گرفته‌ست صدایم گردِ من دل‌سوخته پروانه زیاد است از این همه تنها تو دلت سوخت برایم بگذار بگریم که بگریم که بگریم ابری‌ست که ابری‌ست که ابری‌ست هوایم @golchine_sher
برای فتح تو ترفند من یقینی نیست که ناشناخته‌تر از تو سرزمینی نیست تو باردار هزار احتمال مجهولی که در هوای تو امکان پیش‌بینی نیست بیا به متن مضامین عشق برگردیم مناسب من و تو حاشیه‌نشینی نیست به گریه رفتم و گفتم که دوستت دارم ولی به بدرقه‌ی اشک آستینی نیست تمام مردم دنیا به دین خود باشند برای من که مقدس‌تر از تو دینی نیست @golchine_sher
اگر خاموش هم باشد، زبانی شعله‌ور دارد! یکی پروانه را از شمع گریان برحذر دارد فقط می‌خواست هم بالینِ عشقی آتشین باشد نمی‌دانست در آغوشِ او خفتن خطر دارد دلم چون موجِ ناآرام سر بر صخره می‌کوبد خداوندا ! چه شوری باز این دریا به سر دارد چقدر از لطفِ بی‌اندازه ساقی زمین‌گیرم یکی باید مرا از گوشه میخانه بردارد... کمی آیینه را هنگام بی‌تابی مدارا کن که آهی مختصر بر روح عریانش اثر دارد @golchine_sher
کسی خیره بر من در آیینه‌هاست برایم چقدر این نگاه آشناست بگویم منم! اشتباهی‌ست محض بگویم تویی! باز حرفم خطاست ندانستم آخر که بود و چه گفت شبیه من است آنگه از من جداست بگو کشتی غرقه در موج‌ها! در این ورطه تنها خدا ناخداست منم شمعِ گریانِ آتش‌زبان صدایی ندارم، سکوتم رساست به من گفت در گریه گاهی بخند عجیب است این هم از آن حرف‌هاست @golchine_sher
اگرچه مرحمتش مرهم است و دلداری‌ست بگو طبیب نکوشد که زخم من کاری‌ست به یک نگاه سپردم دل و ندانستم که شیوه‌ تو و چشم تو مردم آزاری‌ست چگونه خانه و میخانه را تمیز دهم منی که خونِ دلِ تاک در رگم جاری‌ست هزار یوسف مصری به سکه‌ای بستان بساطِ شهر پر از دلبرانِ بازاری‌ست برای ما که پر و بال خویش را چیدیم رها شدن زِ قفس اولِ گرفتاری‌ست @golchine_sher
از معرفت فقط به قلم دست یافتیم بسیار خواستیم و به کم دست یافتیم با عشق لحظه‌‌لحظه دویدیم و عاقبت با هم نفس‌‌نفس به عدم دست یافتیم دنبال آفتاب که ذره ذره گفته‌اند دل را شکافتیم و به غم دست یافتیم چون شمع در هوای تو آن‌قدر سوختیم تا عاقبت به خاک قدم دست یافتیم خاکستر مرا و تو را باد برد و بعد... بعد از هزار سال به هم دست یافتیم @golchine_sher
گاه در دست نوازشگر صاحب کرمت گاه در قبضه‌ی بی‌رحمی شمشیر غمت بخدا دوست ندارم ز غمت شکوه کنم چه کنم نیست سزاوار تحمل ستمت سال‌ها غم عوض شادیِ یک‌دم ستم است خسته‌ام خسته‌ام از بیش‌وکمت بیش‌وکمت روی آیینه‌ی عمرم نکشیدی جز آه بشکند بشکند ای بخت الهی قلمت بر حذر باش و بر آیینه ی دل پا مگذار آه اگر بشکند این شیشه به زیر قدمت @golchine_sher
با هرچه سخت، سختم و با ساده، ساده‌ام من با صفات آینه هم‌خانواده‌ام غیرت نمی‌گذاشت کمر خم کنم ببخش افتاده‌ام به خاک، ولی ایستاده‌ام آیینه هیچ‌وقت دروغی به من نگفت من خویش را درست نشانش نداده‌ام لب بر شراب می‌زنم، اما نه از هوس محنت کشیده‌ام که پیِ جامِ باده‌ام یک لحظه نیز تاب تحمل نداشتید این داغ را که من به دل خود نهاده‌ام @golchine_sher
زخود بی‌خود شدن وقتی که بی‌اندازه می‌گردد ... به زودی طعم مستی طعمه‌ی خمیازه می‌گردد دلم دشت شقایق‌های دل‌خون است اما باز نمی‌دانم چرا دنبال داغی تازه می گردد ! برای گردبادی مثل من حیران و سرگردان فقط آوارگی، چون آشیان شیرازه می‌گردد دل کم‌طاقتم همواره سر بر سینه می‌کوبد در این زندان جاویدان پیِ دروازه می‌گردد فقط آتش خودش از غربت هیزم خبر دارد که من می‌سوزم اما او بلند آوازه می گردد @golchine_sher