هر بار با صدای تو از پشت سیمها
پل میزنم به خاطرهای از قدیمها
لبخند تو تلافی یک عمر خستگیست
لبخند من تلاقی امّید و بیمها
آه! ای تمام آنچه که باور نداشتم
ای حسرت همیشگیِ «میرسیم»ها
این ماجرا برای همیشه تمام شد
وقتی شکست بین من و تو حریمها
پرواز هم غبار دلم را نمیبرد
مانند گرد روی تن یاکریمها
امشب شبیه قاصدکی کوچ میکنم
فردا بپرس حال مرا از نسیمها
دستم اگر به سوی تو کوتاهتر شده
پایم درازتر شده باز از گلیمها
#پوریا_شیرانی
@golchine_sher
به سفر میروم از خود که به خود برگردم
عشق شهریست که از یافتنش دلسردم
گریهی بیثمری، خندهی طاقتسوزی
بیش ازین نیست ازین معرکه دستاوردم
عافیت، عاقبتم بود اگر از روز نخست
با خودم دغدغهی عشق نمیآوردم
گاه در بند کسی، گاه حریص هوسی
من همه عمر به تنهایی خود بد کردم
با لبی تشنهی فریاد و دلی زخمیِ خشم
خون دل میخورم و ساکتم و خونسردم
سنگ از قله به جز درّه کجا خواهد رفت
من چه بیهوده به دنبال خودم میگردم
#پوریا_شیرانی
@golchine_sher
نشستهای لب بامی و پَر نمیگیری
سراغی از من آسیمهسر نمیگیری
چقدر روز و شبم بگذرد به بیخبری
چه کردهام که تو از من خبر نمیگیری
پی سرابِ تو از پا درآمدم، ای عشق
تو دست تشنهلبان را مگر نمیگیری
درخت پیرم و باید به خاک تن بدهم
چرا به دست جوانت تبر نمیگیری
به فرض اینکه بخواهی به آتشم بکشی
جرقهای و از این بیشتر نمیگیری
#پوریا_شیرانی
@golchine_sher
هستم میان جمع شماها و نیستم
«بودن» بدون اینکه بدانم که کیستم
عمریست در اسارت تقدیرم و هنوز
فکر رهایی از غم این قصه نیستم
ای روح گنگِ خیره به من پشتِ آینه
با تو هزار حرف مگو را گریستم
با تو مسیر خاطرهها را قدم زدم
تا لحظهای مقابل دنیا بایستم
شاعر شدم نهان نکنم نام خویش را
شاید به بام شعر ببینم که چیستم
#پوریا_شیرانی
@golchine_sher
نپرس قبل تو دل ساکن کجا بودهست
که از قدیم به مهر تو آشنا بودهست
خدا نخواست تو را زودتر به من بدهد
وگرنه حاکم این عشق هم خدا بودهست
به درس تجربه آموختم درین دنیا
کلید خواستن و داشتن، دعا بودهست
ببین چگونه گرهها یکییکی وا شد
که دست عشق همیشه گرهگشا بودهست
کسی میان من و تو فراق حکم نکرد
که اختیار "من و تو" به دست "ما" بودهست
پس از تو هرچه که باشد بجز سعادت نیست
غم آنچه بوده فقط در گذشتهها بودهست
نوشته بوده خدا عشق را به دفتر ما
که عشق، سهم من و قسمت شما بودهست
#پوریا_شیرانی
@golchine_sher
گاهی فقط یک ابر میفهمد هوایم را
یک روح سرگردانْ سرای ناکجایم را
یک باغبان در خشکسالیهای پیدرپی
یک گوشِ کر، فریادهای بیصدایم را
دردم شبیه دردهای پیش از اینم نیست
گمکردهام انگار در قلبم خدایم را
میترسم از تصویر آیینه که در چشمش
دیوانهای دیگر بگیرد باز جایم را
مثل خوره این زخمها بر روحم افتاده
در هم تنیده تارِ رخوت انزوایم را
من گرم رؤیای خودم بودم نمیدیدم
کابوسهای منتظر در خوابهایم را
لرزان قدم برداشتن رسم رسيدن نیست
ای عشق! محکمتر زمین بگذار پایم را
#پوریا_شیرانی
@golchine_sher
تمام حادثهها غیر عشق تکراریست
هزار مشغله جز او فقط گرفتاریست
نه با چراغ یقین میرسد، نه سوسوی شک
که عشق، تجربهای بین خواب و بیداریست
به دوش، بار جهان داری و نمیدانی
علاج دلهرهی آدمی، سبکباریست
به هوش باش اگر در تو شور و شوقی هست
که عافیتطلبی در به خودوفاداریست
حضور عشق به میزان غیبت عقل است
تواتر شب مستی به صبح هشیاریست
#پوریا_شیرانی
@golchine_sher
شک مثل ملخ زد به علفزار یقینم
دیروز چنان بودم و امروز چنینم
انداخته ایمانِ مرا از نفس این بار
تیری که تو انداختهای بر دل و دینم
هرچند که از پیکر یک کهنهدرختیم
تو سبزترین شاخه و من زردترینم
افراشتهای قد جلوی قامتم اما
در جامهای از ترس نشستی به کمینم
من مزرعهای داشتم و بذر امیدی
درحسرت باران تو خشکید زمینم
حالا که تو برخاستهای از لب این بام
کو پنجرهای تا به تماشا بنشینم
دیروز شکستم همهی آینهها را
امروز همینم که همینم که همینم...
#پوریا_شیرانی
@golchine_sher
تقدیر بود! پای کسی در میان نبود
آن روزها که صحبتی از این و آن نبود
می شد زمانه وار بخواهم تو را ولی
وصلی چنین که لایق عشقی چنان نبود
یک روز رنج بی پر و بالی مرا شکست
یک روز بال بود ولی آسمان نبود
وقتی که دوست آینه ام را شکست و رفت
هیچ انتظار دیگری از دشمنان نبود
از خنده ی ترحم مردم که بگذریم
با من کسی به غیر غمت مهربان نبود
#پوریا_شیرانی
@golchine_sher
حالم بد است مثل عقابی که پیر شد
یا کفتری که زخمیِ پروازِ تیر شد
ابری قرار بود از اینجا گذر کند
پیمان شکست باد و نصیبم کویر شد
تا آهِ آخرین نفس، آهو امید داشت
وقتی به چنگِ تیز پلنگی اسیر شد
رودم، که در تقابل با رسم آبشار
در عینِ سربلندی خود، سربهزیر شد
بازیچهی قمار و غرور و شراب و شعر
عاشق که شد به حکم دلش گوشهگیر شد
مردی که دل به وسعت رؤیا سپرده بود
با طعنهای به نام حقیقت حقیر شد
ماهی نمیر! باش که دریا بیاورم...
دریا کجاست؟ تُنگ بیاور که دیر شد
#پوریا_شیرانی
@golchine_sher
سکوت می کنم و حرف می زنم با تو
دراین مباحثه دیوانه تر منم یا تو؟
من و تو پس زده روزگار امروزیم
تو عشق بی سروپایی و من سراپا تو
شبیه بوته خاری اسیر صحرا من
شبیه قایق دوری غریق دریا تو
چقدر حادثه با خود کشانده ای تا من
چقدر آینه در خود شکسته ام تا تو
به چشم من که اگر زنده ام به خاطر توست
تمام اهل جهان مرده اند، الا تو ...
#پوریا_شیرانی
@golchine_sher
نشستهای لب بامی و پَر نمیگیری
سراغی از من آسیمهسر نمیگیری
چقدر روز و شبم بگذرد به بیخبری
چه کردهام که تو از من خبر نمیگیری
پی سرابِ تو از پا درآمدم، ای عشق
تو دست تشنهلبان را مگر نمیگیری
درخت پیرم و باید به خاک تن بدهم
چرا به دست جوانت تبر نمیگیری
به فرض اینکه بخواهی به آتشم بکشی
جرقهای و از این بیشتر نمیگیری
#پوریا_شیرانی
@golchine_sher