هر رعد و برقی مژدهی باران نخواهد داد
لبخند تو اوضاع را سامان نخواهد داد
طوفان بیگاهی که از سمت تو میآید
مهلت به قایقهای سرگردان نخواهد داد
پیک سپیدی و به قصد جنگ میآیی!
بهمن اماننامه به کوهستان نخواهد داد
این زن که میپنداشتی یک ساقهی ترد است
تا مرگ از پا در نیاید جان نخواهد داد
هر چند از یک کیسه در ما بذر پاشیدند
خاک من و تو حاصل یکسان نخواهد داد
دلهای کوچک درخور غمهای ناچیزند
اندوه من را هیچ کس پایان نخواهد داد
#کبری_موسوی_قهفرخی
@golchine_sher
لب باز کردم،واژه ای بی باک بیرون زد
پروانه ای از حفره ای غمناک بیرون زد
واژه به _مست آگاهی_ خلسه دری وا کرد
از کوکنار نورسی تریاک بیرون زد
گنجشک شد بر سیمها وردِ مقدسی خواند
آن گاه از محدوده ی ادراک بیرون زد
در سرزمین من رسول نوظهوری شد
هر جا عصا کوبید،آبی پاک بیرون زد
این زن که در غاری به نام من پیمبر شد
از لابه لای گیسوانش تاک بیرون زد
بدمست شد،نامی نباید را به لب آورد
یاقوت سرخی از اناری چاک بیرون زد
بیهوده کوشیدم به پنهان کردنت ای عشق
آن دانه ای که کاشتم از خاک بیرون زد
#کبری_موسوی_قهفرخی
@golchine_sher
ماهی قرمز بمان! حتی اگر بد بگذرد
میرسد روزی که این دریاچه از سد بگذرد
در پی این مرگ تدریجی، تولد نیز هست
ماه گاهی لازم است از هرچه دارد بگذرد
بی تو ای اوج و فرود دیدنی! جذاب نیست
داستانم حول اول شخص مفرد بگذرد
آه نه! تو قصد دریا داری و انصاف نیست
رود در آغاز راه از خیر مقصد بگذرد
ماهی زندانیام! تلخ است وقتت بیش از این
بین این دیوارهها بیرفتوآمد بگذرد
گرچه هر سنگی برای رود کشف تازهایست
مایهی رنج است هر چیزی که از حد بگذرد
#کبری_موسوی_قهفرخی
@golchine_sher
ماهی قرمز بمان! حتی اگر بد بگذرد
میرسد روزی که این دریاچه از سد بگذرد
در پی این مرگ تدریجی، تولد نیز هست
ماه گاهی لازم است از هرچه دارد بگذرد
بی تو ای اوج و فرود دیدنی! جذاب نیست
داستانم حول اول شخص مفرد بگذرد
آه نه! تو قصد دریا داری و انصاف نیست
رود در آغاز راه از خیر مقصد بگذرد
ماهی زندانیام! تلخ است وقتت بیش از این
بین این دیوارهها بیرفتوآمد بگذرد
گرچه هر سنگی برای رود کشف تازهایست
مایهی رنج است هر چیزی که از حد بگذرد
#کبری_موسوی_قهفرخی
@golchine_sher
ای لبانت از رگ گردن به من نزدیکتر
بوسههای هر شبت از من به من نزدیکتر
دوری از آغوش گرمت مایهی مرگ من است
دستهات از لاله و لادن به من نزدیکتر
از لب جادکمهها رازی نخواهد کرد درز
میشوی در پیرهن از تن به من نزدیکتر
پرچم صلحی نشانت دادم و از آنبهبعد
مرزهایت هر شب از قبلاً به من نزدیکتر
برفم و خوابیده کوهستان تو در من ولی
میشود با هر نفس بهمن به من نزدیکتر
عاقبت خاکستری میماند از هر کلبهای
جز تو کی ای آتش روشن به من نزدیکتر؟!
#کبری_موسوی_قهفرخی
@golchine_sher
اسفند شد، خود را در آغوش بهار انداخت
گل کرد نامش، غنچه را از اعتبار انداخت
روبندهی چل تکهی آیینه را وا کرد
با دستمالش کاه در چشم غبار انداخت
مثل نسیم از مرزهای بی هوا رد شد
مکثی میان نطق سیم خاردار انداخت
از نو به گلدانهای خالی گل تعارف کرد
با خندههایش باغ را یاد انار انداخت
پروانههای کاغذی را در هوا پر داد
آتش به جان شمعهای بیبخار انداخت
سنگی فروتن بود و قلب مهربانی داشت
یک عمر خود را زیر پای آبشار انداخت
در هر درنگی غرق رنگی تازهتر می شد
هر جا توقف کرد عکسی ماندگار انداخت
او با مرور خاطراتش زندگی می کرد
اما چرا عکس مرا این قدر تار انداخت؟!
#کبری_موسوی_قهفرخی
@golchine_sher
تو از من رد شدی ای اسب مست اما غبارت ماند
که سُمکوب خیالات تو شد هرکس کنارت ماند
مرا در سنگلاخ خاطرات خود رها کردی
اگر چه رفتی از این دشت، عطر یادگارت ماند
بهروی سنگ تیره مادیانی یال میساید
همان که بیقرارش کردی و پای قرارت ماند
جهانت شیههی محزون من را برد از خاطر
ولی خون دلم چون لالهای در کوهسارت ماند
تو را ای بهمن دیوانه، در آغوش خود جا داد!
کدامین زردکوه اینگونه در زیر هوارت ماند؟!
اگرچه هرزمان با اسبهای دیگری دیدت
بهروی صخرهای دورازنظر، چشمانتظارت ماند...
#کبری_موسوی_قهفرخی
@golchine_sher
آه ای غمت قصیدهی بیانتها حسین!
غم با دلت عجين شده از ابتدا حسین!
در موی بیدهای جهان مویه میکنند
موسیقی عزای تو را بادها حسین!
ای حُسن بیبدیل! چه حُسن سلیقه داشت
آن که نهاد نام بلند تو را "حسین"
تا بوده نی به حرمت تو گل نداده است
این است فرق بین نی و نیزهها، حسین!
وقت نوشتن از تو قلم سرخ میشود
همخانواده است گل سرخ با حسین
من ماهی قناتم و روز و شبم یکیست
ای کاش میرساند به دریا مرا حسین.
ای شعر ناب نام تو را "آب" مینهم
تا بعد خواندن تو بگویند: "یا حسین"!
#کبری_موسوی_قهفرخی
@golchine_sher
ماهی قرمز بمان! حتی اگر بد بگذرد
میرسد روزی که این دریاچه از سد بگذرد
در پی این مرگ تدریجی، تولد نیز هست
ماه گاهی لازم است از هرچه دارد بگذرد
بی تو ای اوج و فرود دیدنی! جذاب نیست
داستانم حول اول شخص مفرد بگذرد
آه نه! تو قصد دریا داری و انصاف نیست
رود در آغاز راه از خیر مقصد بگذرد
ماهی زندانیام! تلخ است وقتت بیش از این
بین این دیوارهها بیرفتوآمد بگذرد
گرچه هر سنگی برای رود کشف تازهایست
مایهی رنج است هر چیزی که از حد بگذرد
#کبری_موسوی_قهفرخی
@golchine_sher
آه ای غمت قصیدهی بیانتها حسین!
غم با دلت عجين شده از ابتدا حسین!
در موی بیدهای جهان مویه میکنند
موسیقی عزای تو را بادها حسین!
ای حُسن بیبدیل! چه حُسن سلیقه داشت
آن که نهاد نام بلند تو را "حسین"
تا بوده نی به حرمت تو گل نداده است
این است فرق بین نی و نیزهها، حسین!
وقت نوشتن از تو قلم سرخ میشود
همخانواده است گل سرخ با حسین
من ماهی قناتم و روز و شبم یکیست
ای کاش میرساند به دریا مرا حسین.
ای شعر ناب نام تو را "آب" مینهم
تا بعد خواندن تو بگویند: "یا حسین"!
#کبری_موسوی_قهفرخی
@golchine_sher
شبیه پازل صدتکّهای هرجور میچینم خودم را باز کامل نیست
دهانم گم شده، قیچی شده مویم، مهمتر از همه اینکه دلم دل نیست
میان شانههایم مانده داغ بوسهای غمگین که میسوزد تمام شب
کسی بُردهست با لبهای خود یک تکّه از روح مرا (هرچند قابل نیست)
نمیدانم کجا؟ کی؟ در پی فتح کدامین قلّه برده برف پایم را...
بزن با من به کوهستان، گُلم! هرچند باران زیادی آمده، گِل نیست
گلویم حفرهای خالیست؛ میجوید صدایش را که با تهلهجهای محجوب
ابا میکرد از گفتن؛ ولی هربار میگفتی: بگو! این بار مشکل نیست
صدا آن رشتهٔ لرزان، صدا آن آهوی ترسان، صدا آن بند جان، آن «آن»
که سرشار است از آیینههای ناگهان* دیگر به سمت واژه مایل نیست
سیوهشت آینه دوروبرم چیدم، خودم را ضرب کردم در خودم، دیدم
تمام هستیام را برده و چیزی نداده در ازایش...
عشق، عادل نیست!
#کبری_موسوی_قهفرخی
@golchine_sher
لبانت را چو رازی با لبانم در میان بگذار
برای کارهای اینچنینی هم زمان بگذار
کسی از نامت ای جان دلم بویی نخواهد برد
پزشکم گفته است این قرص را زیر زبان بگذار
به هر شکلی شده میچینمت ای سیب دور از دست!
خودت لطفی کن و پای درختت نردبان بگذار
زمینیها تو را و آسمانت را نمیفهمند
بخوان و رادیو را روی موج "شد خزان" بگذار
بمیرانم! من از بهبودیِ بی تو هراسانم
به رسم مهربانی لای زخمم استخوان بگذار
دلم از این همه تنهایی و دوری به تنگ آمد
خودت را جای من تنها نه... جای هر دومان بگذار
#کبری_موسوی_قهفرخی
@golchine_sher
خدا تو را کلمه خواند و در دهانم ریخت
سپس به هیأت یک شعر بر زبانم ریخت
جهان، تسلسل تاریکی عمیقی بود
ستاره خواند تو را و در آسمانم ریخت
خدای کوزهبهدوش آمد و سر ظهری
تو را چو جرعهٔ نابی به عمق جانم ریخت
به فال نیک گرفتند هرچه فنجان بود
شبی که قهوهٔ چشمت در استکانم ریخت
تو هر زمان که بیایی شروع تقویم است
صدای پای تو در آخرالزّمانم ریخت
تو اسم اعظم عشقی که جبرئیل تو را
به طعم خوشهٔ انگور در دهانم ریخت
#کبری_موسوی_قهفرخی
@golchine_sher
هر رعد و برقی مژدهی باران نخواهد داد
لبخند تو اوضاع را سامان نخواهد داد
طوفان بیگاهی که از سمت تو میآید
مهلت به قایقهای سرگردان نخواهد داد
پیک سپیدی و به قصد جنگ میآیی!
بهمن اماننامه به کوهستان نخواهد داد
این زن که میپنداشتی یک ساقهی ترد است
تا مرگ از پا در نیاید جان نخواهد داد
هر چند از یک کیسه در ما بذر پاشیدند
خاک من و تو حاصل یکسان نخواهد داد
دلهای کوچک درخور غمهای ناچیزند
اندوه من را هیچ کس پایان نخواهد داد
#کبری_موسوی_قهفرخی
@golchine_sher
نه دستِ خواهشی دیگر برایم مانده و نه پایِ پرهیزی
نباید انتظاری داشت از شهریورِ هممرزِ پاییزی
صدا میسوزد و شومینه از اندوهیادِ "شد خزان" گرم است
و میدوزد زمین و آسمانها را به هم، باران یکریزی
غمت را چون گلی چسباندهام بر سینه و سرشارم از عطرش
و چسبانده به سینه چون گلی "آن روز" را تقویم رومیزی،
که از من رد شدی و ساعت دیواری از ردّ تو جا ماند و
نشد پیراهنت را لحظهای روی لباس من بیاویزی
زمان تکثیر تنهاییست؛ این را جالباسی خوب میفهمد!
اگر اندازهٔ عطرت کنارم مانده بودی باز یکچیزی...!
#کبری_موسوی_قهفرخی
@golchine_sher
از من گرفتی سالها بود و نبودم را
ای گاوخونی پس بده زایندهرودم را
از بس مکیدی شیرهٔ جان مرا، عمریست
پوشاندهام با برف اندام کبودم را
من قطعهای در دستگاه شور بودم، تو
با تلخیات بر هم زدی اوج و فرودم را
دنیا ترازویی به نفع توست؛ تا بوده
کم کرده در وجه زیانهای تو، سودم را
ای کاش این دنیا به من هم بازمیگرداند
چیزی که دیگر نیستم، چیزی که بودم را...
#کبری_موسوی_قهفرخی
@golchine_sher