دیگر نه می توانستم بلند بلند بخندم
نه بلند بلند گریه کنم
چرا که گوزنی بودم با زخم عمیق بر پهلو
که برخاستن صدایش
بیشتر گرفتارش می کرد
در تاریکی فرو رفته بودم
چرا که دنیا مثل روزنه ای کم کم کوچک تر می شد
و من باور می کردم شب گاهی در روز اتفاق می افتد
تو نور باریکی بودی
که از دریچه ها کنار می رفتی
می خواستم فراموش کنم
و فکر کنم اصلا تمامی
این سالها خواب بوده ام
اما در دلم کسی به زاری
کز کرده بود
در من کسی گریه می کرد
کسی در خود می پیچید
آن روز به پاهایم گفتم
مرا تا جاده ای ببرید
آنقدر که تنها
صعب العبوری راه ها آزارم ندهد
مقصدی نبود
خانه ی نبود
تنها می خواستم
از حادثه دور باشم
از صحنه دور باشم
و تو هر کجای زمین فرار می کردی
خاطره ای گوزنی مدام در خواب هایت پر رنگ تر می شد
خاطره ای گوزنی که
نه مرده بود
نه به شکار دل داده بود
تنها
تنها روزی از دست تو
با زخم عمیق
در جنگل ها رها شده بود.
#تهمینه_ظروفی
#عضوکانال
#گوزن_زخمی
@golchine_sher
دیگر نه می توانستم بلند بلند بخندم
نه بلند بلند گریه کنم
چرا که گوزنی بودم با زخم عمیق بر پهلو
که برخاستن صدایش
بیشتر گرفتارش می کرد
در تاریکی فرو رفته بودم
چرا که دنیا مثل روزنه ای کم کم کوچک تر می شد
و من باور می کردم شب گاهی در روز اتفاق می افتد
تو نور باریکی بودی
که از دریچه ها کنار می رفتی
می خواستم فراموش کنم
و فکر کنم اصلا تمامی
این سالها خواب بوده ام
اما در دلم کسی به زاری
کز کرده بود
در من کسی گریه می کرد
کسی در خود می پیچید
آن روز به پاهایم گفتم
مرا تا جاده ای ببرید
آنقدر که تنها
صعب العبوری راه ها آزارم ندهد
مقصدی نبود
خانه ی نبود
تنها می خواستم
از حادثه دور باشم
از صحنه دور باشم
و تو هر کجای زمین فرار می کردی
خاطره ای گوزنی مدام در خواب هایت پر رنگ تر می شد
خاطره ای گوزنی که
نه مرده بود
نه به شکار دل داده بود
تنها
تنها روزی از دست تو
با زخم عمیق
در جنگل ها رها شده بود.
#تهمینه_ظروفی
#عضوکانال
#گوزن_زخمی
@golchine_sher