eitaa logo
گلچین شعر
14.4هزار دنبال‌کننده
859 عکس
298 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
در دامن خود گُهر برایم آورد احساس لطیف و تر برایم آورد در بقچهٔ خویش یک بغل شادی را صبح آمد و از سفر برایم آورد @golchine_sher
خواستی خواهش و اصرارکنی ،گفتم نه هرچه گفتی همه انکار کنی ، گفتم نه باز هم فرصت جبران بدهم برگردی یاکه پیش همه اقرار کنی ، گفتم نه باخبربودی و ازعمد به من بد کردی خواستی توبه به اجبار کنی ، گفتم نه زخم کردی دل گنجشکی من را عمری خواستی یک شبه تیمار کنی ، گفتم نه ازدر خانه جوابت نکنم ، بگذارم لااقل تکیه به دیوار کنی ، گفتم نه گفتی ازبس به لبت کرده غریبی نامم می شود یکدفعه تکرار کنی ، گفتم نه "زندگی کردن من مردن تدریجی بود" خواستی زنده تو بردار کنی ، گفتم نه عاشقی حس قشنگی است ولی درمن مُرد عشق را خواستی احضار کنی ، گفتم نه @golchine_sher
بازکن پنجره ی چشمانت و نگاهم در راه.... لای غمگینِ پرِ مژگانت. خیس از واژه ی تب دار فراق انتظاری سنگین. آه،،، این منتظرت بودن را تاب این شانه به تنهایی نیست. @golchine_sher
آمد..! به چشمهام جهان خوش‌قیافه شد یک خاطره به خاطره هامان اضافه شد وقتی که دست بر سر تنهایی ام کشید موهای زیر روسری ام بافه بافه شد... سلطان قلب من که به تختش جلوس کرد کنج اتاق گوشه ی دارالخلافه شد خندید و غم که در دل من خانه کرده بود از دست خنده های من و او کلافه شد باور نداشت هیچکس اینقدر عاشقیم باور نکردنی شد و باور خرافه شد عشق آمد و زبان به تسلای ما گشود باقی حرف ها همه حرف اضافه شد @golchine_sher
یک شبی درخواب خوش هم جاده با رؤیا شدم مثل صیدی پای دربند دل شیدا شدم صبح روشن را به شام زلف یلدا باختم مثل مجنون مست مست ازبادۀ لیلا شدم دل گرفت از من، زمام اختیارم را به کف غافل از دلواپسیها غافل از فردا شدم زد به قلبم آتشی را شعلۀ جانسوز عشق سوختم تا درشرارعاشقی ،امحا شدم ذرّه هایم را نسیمی برد تا اعماق دشت تا که چون شبنم نگین گونهٔ صحرا شدم شد گلستان منزل حال خرابم از وفا چند روزی باده نوش ازساغرمینا شدم ناگهان توفان شدو جام از بلا لبریز شد درهراس ازغرش این رعد برق آسا شدم شهد گلهای شکفته سهم توفان بود و،من با هزاران آرزو بی بهره از رؤیا شدم @golchine_sher
نشسته در حیاط و ظرف چینـی روی زانــویش اناری بر لبش گل کرده سنجاقی به گیسویش قناری های این اطراف را بی بال و پر کرده صدای  نازک  برخورد  چینـی  با  النگویش مضاعف می کند زیبایی اش را گوشوار آنسان کـــه در باغــی درختــی مهــربان را  آلبالویش کســوف  ماه  رخ  داده ست  یا  بالا بلای  من به روی چهره پاشیده است از ابریشم مویش؟ اگــر پیــچ امین الدوله بودم می توانستم کمی از ساقه هایم را ببندم دور بازویش تـو را از من جدا کردند هر باری به ترفندی یکی با خنده تلخش یکی با برق چاقویش قضاوت می کند تاریـــخ بیـــن خان ده با من که از من شعر می ماند و از او باغ گردویش رعیت زاده  بودم  دخترش  را  خان نداد و من هزاران زخم در دل داشتم این زخم هم رویش @golchine_sher
تسبیح شیخ پاره شد و دانه دانه شد از بس که استخاره زدم تا ببینمت ...! @golchine_sher
گُفته‌اَم شالِ تو را دَر کَفَنَم بُگذارَند تا میانِ لَحَد اَز عَطرِ تو خوابَم ببَرَد... @golchine_sher
چه سنگین می کِشم بر دوش خود بار گناهت را که با خود می برم همواره داغ اشتباهت را دلم می لرزد از طوفان ناهنگام تنهایی دلی پر شور می خواهم مگیر از من نگاهت را به من گفتی هزاران بار در جان تو جا دارم جدا کن از من ای آتشفشان درد راهت را غروبی را که پشت ابر ها پیداست می بینم دلم یکریز می بارد تمام اشتباهت را دلم هر چند از داغ تو دارد شِکوه ها اما مگر از یاد خواهد برد چشمان سیاهت را نگاه آخرم این است خوب من خدا حافظ ولی از من مگیر ای یار یاد گاه گاهت را @golchine_sher
و عـشق قافیه اش گرچه مشکل است اما خدا اگر که بخواهـد ردیف خواهد شد!... @golchine_sher
خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد؟ که چو برق آمد و در خشک و تَرِ ما زد و رفت! @golchine_sher
او رفت و من به دیوانگان جهان پیوستم! @golchine_sher